من كه هرشب با خيالت
گرمِ صحبت مىشوم
هر كجا هستى بخواب
آرامِ جانم "شب بخير"
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
❣سلام_امام_زمانم❣
#مولایمن
🍂انگار انتظار به پایان نمی رسد
درد فراق یار به درمان نمی رسد...
🍂تقویم پیش میرود اما بدون تو
فــصلی بجز خزان و زمستان نمیرسد...
#اللهمعجللولیکالفرج
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
🍃🍂🍃༻🌹༺🍃🍂🍃
﷽
گر طرّه نیفشانی، کِی شام شود صبحم؟
ور چهره نیفروزی، کِی صبح شود شامم؟
هم حلقهی گیسویت، سررشتهی امیدم
هم گوشهی ابرويت، سرمایهی آرامم...
#فروغی_بسطامی
* میرزا عباس فروغی بسطامی؛ غزلسرای بزرگ دوران فتحعلی شاه، محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار (قرن سیزدهم)، تخلص او در ابتدا "مسکین" و بعدها "فروغی" بود.
او در غزلسرایی شیوهٔ سعدی را در پیش گرفت و الحق، به خوبی از عهده برآمد.
فروغی، در کربلا به دنیا آمد و در شهر گرگان از دنیا رفت.
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
برای توصیف صبح
به چیدمان واژهها نیاز نیست،
صبح، حس زیباییست
وقتی به یادت
لبخندی کوچک بر لبهایم مینشیند ...☺️
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
پاییز کوچک من
دنیای سازش همه رنگهاست
با یکدیگر
تا من نگاه شیفتهام را
در خوشترین زمینه به گردش برم
و از درختهای باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا بیرنگی را میبینند
در طیف عارفانه پاییز
#پاییز
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
هـــر صبح
از "ایوان دلم" سمت نگاهت
یک پنجـــره
با "شوقِ تماشای تـو" بازَست...
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
من غزل میبافتم هر روز با موهای او
از حسودی دید شاعر میشوم کوتاه کرد
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
1_7318460007.mp3
4.91M
صبح 30 مهر🥨🧀
#رادیو_جرعه📻
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
نیمه ی خالی لیوان را فقط میدید، حیف!
دست من شاید تهی... اما دلم لبریز بود...!
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوشتهای که به من حال خویش را بنویس
نوشتنی نبود حال من... بیا و ببین☘
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
دِل تو را خواست حریفَش نَشُدَم جان دادَم...
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو یه پناهی♥️🫂
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
"مراقب باش"،"تو غذا خوردی؟"،"وقتی رسیدی پیام بده"،"پول کافی داری؟"،"میخوای من باهات بیام؟"،"مطمئنی که حالت خوبه؟"،"اگه بهم نیاز داشتی من اینجام".
شاید این جمله ها ساده به نظر برسن، ولی همینا نشون میدن که یه نفر چقد بهت اهمئیت میده.👌🫀
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
💢قصه شب
روزی معلم کلاس پنجم به دانش آموزانش گفت: "من همه شما را دوست دارم" ولی او در واقع این احساس را نسبت به یکی از دانشآموزان که تیدی نام داشت، نداشت. لباسهای این دانشآموز همواره کثیف بودند، وضعیت درسی او ضعیف بود و گوشهگیر بود. این قضاوت او بر اساس عملکرد تیدی در طول سال تحصیلی بود.با بقیه بچهها بازی نمیکرد و لباسهایش چرکین بودند. تیدی بقدری افسرده و درس نخوان بود که معلمش از تصحیح اوراق امتحانی و گذاشتن علامت در برگهاش با خودکار قرمز و یادداشت عبارت "نیاز به تلاش بیشتر دارد" احساس لذت میکرد. روزی مدیر آموزشگاه از این معلم درخواست کرد که پرونده تیدی را بررسی کند.
معلم کلاس اول درباره اونوشته بود" تیدی کودک باهوشی است که تکالیفش را با دقت و بطور منظمی انجام میدهد".
معلم کلاس دوم نوشته بود" تیدی دانشآموز دوست داشتنی در بین همکلاسیهای خودش است ولی بعلت بیماری سرطان مادرش خیلی ناراحت است". اما معلم کلاس سوم نوشته بود" مرگ مادر تیدی تاثیر زیادی بر او داشت. او تمام سعی خود را کرد ولی پدرش توجهی به او نکرد و اگر در این راستا کاری انجام ندهیم بزودی شرایط زندگی در منزل، بر او تاثیر منفی میگذارد".
در حالیکه معلم کلاس چهارم نوشته بود" تیدی دانشآموزی گوشه گیرست که علاقه به درس خواندن ندارد و در کلاس دوستی ندارد و موقع تدریس میخوابد"
اینجا بود که معلمش، خانم تامسون به مشکل دانشآموز پی برد و شرمنده شد. این احساس شرمندگی موقعی بیشتر شد که دانشآموزان برای جشن تولد معلمشان هرکدام هدیهای با ارزش در بستهبندی بسیار زیبا تقدیم معلمشان کردند و هدیه تیدی در یک پلاستیک مچاله شده بود. خانم تامسون با ناراحتی هدیه تیدی را باز کرد. در این موقع صدای خنده تمسخرآمیز شاگردان کلاس را فرا گرفت. هدیه او گردنبندی بود که جای خالی چند نگین افتاده آن به چشم میخورد و شیشه عطری که سه ربع آن خالی بود. اما هنگامی که خانم تامسون آن گردنبند را به گردن آویخت و مقداری از آن عطر را به لباس خود زد و با گرمی و محبت از تیدی تشکر کرد. صدای خنده دانشآموزان قطع شد. در آن روز تیدی بعد از مدرسه به خانه نرفت و منتظر معلمش ماند و با دیدنش به او گفت: " امروز شما بوی مادرم را میدهی". در این هنگام اشک خانم تامسون از دیدگانش جاری شد زیرا تیدی شیشه عطری را به او هدیه داده بود که مادرش استفاده میکرد و بوی مادرش را در معلمش استشمام میکرد. از آن روز به بعد خانم تامسون توجه خاص و ویژهای به تیدی میکرد و کمکم استعداد و نبوغ آن پسرک یتیم دوباره شکوفا شد و در پایان سال تحصیلی شاگرد ممتاز کلاسش شد. پس از آن تامسون دست نوشتهای را مقابل درب منزلش پیدا کرد که در آن نوشته شده بود" شما بهترین معلمی هستی که من تا الان داشتهام".
خانم معلم در جواب او نوشت که تو خوب بودن را به من آموختی.
بعد از چند سال خانم تامسون از دریافت دعوت نامهای که از او برای حضور در جشن فارغ التحصیلی دانشجویان رشته پزشکی دعوت کرده بودند و در پایان آن با عنوان " پسرت تیدی" امضاء شده بود، شگفت زده شد! او در آن جشن در حالیکه آن گردنبند را به گردن داشت و بوی آن عطر از بدنش به مشام میرسید، حاضر شد.
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
خستهام بعدِ تو از اين منِ بی صبر و قرار
بايد از دست خودم پا بگذارم به فرار
بی تو افتادهام از قيمت و سطحی شدهام
مثلِ شعری كه مبدل شده باشد به شعار
خنده از روی لبت رفته و چشمانِ ترم
مدتی هست نيفتاده به گلهای انار
قهرت آموخت به من، كر شدنِ يک آدم
گاه از فرطِ سكوت است نه از داد و هوار
منم آن مرد كه همواره خودش را میباخت
قبلِ هرچيز، جلوی تو، سرِ یک ميزِ قمار
من همانم كه تو سر رفتهای از آغوشش
باغبانی كه رُزَش رد شده از روی حصار
جاي تقويم به در خيرهام امروز كه عيد
لحظهی آمدنِ توست نه آغازِ بهار
جواد منفرد
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
سنگ تو را به سینه زده
قلکِ فراق
من تکه
تکه ریخت
به حسابِ نبودنت
#اکرم_نورانی
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
و
شب نشان
خط دلتنگے
آن روے شیـر↓
سڪہ ے عاشق است
#فرزانہ_طالبیپور🌿
شبتون به دور از دلتنگی 💚😊✋
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
❣سلام_امام_زمانم❣
#مولایمن
🍂انگار انتظار به پایان نمی رسد
درد فراق یار به درمان نمی رسد...
🍂تقویم پیش میرود اما بدون تو
فــصلی بجز خزان و زمستان نمیرسد...
#اللهمعجللولیکالفرج
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾