+رابطه :
کسیو پیدا کنید که
ذوق کنه،
که سبز باشه،
بِکر باشه ...
کسی که پایه دیوونه بازیاتون باشه
کسی که
کنارش خود واقعیتون باشید .
دنیا به قدر کافی، آدمای بیذوق داره
دنبال کسی باشید که
برای زندگی کردن ، ذوق و شوق داشتهباشه :)))))!
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
از زلیخا آبرو را بُرد و
از یعقوب چشم
عشق را بخشنده میدیدم،
ولیکن نیست ... نه...!
#محمد_عزیزی
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
٬تو فهمیدی چرا با همه حرف کم میارم، با تو زمان؟ : )🍁
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
🍃🍂🍃༻🌹༺🍃🍂🍃
﷽
سَری دارم، که سامان نیست او را
به دل دردی، که درمان نیست او را
به راهِ انتظارم هست چشمی
که خوابی هم پریشان نیست او را...
#امیر_خسرو_دهلوی
* حکیم ابوالحسن یمینالدینبن سیفالدین محمود؛ معروف به "امیر خسرو دهلوی" و متخلص به "خسرو"، عارف، موسیقیدان و شاعر بزرگ پارسیگوی هند در قرن هشتم.
او به زبانهای فارسی، عربی، ترکی و سانسکریت تسلط داشت و به "طوطی هند" یا "سعدی هند" معروف بود.
سبک شعر امیر خسرو را میتوان طلیعۀ سبک هندی بهشمار آورد. "جامی" درباره او میگوید: «"امیرخسرو دهلوی" در شعر متفنّن است و قصیده و غزل و مثنوی را ورزیده و همه را به کمال رسانیده است».
دیوان اشعارش مشتمل بر پنج قسمت است: "تحفةالصغر" ، "وسطالحیوة" ، "غرةالکمال" ، "بقیةالنقیه" ،"نهایةالکمال".
امیرخسرو؛ به "حکیم نظامی گنجوی" اعتقادی تام داشت و به تقلید او خمسهای ساخت تحت عناوین: "مطلعالانوار" بر وزن و شیوه مخزنالأسرار ، "خسرو و شیرین" ، "مجنونولیلی" ، "آیینهیاسکندری" بر وزن و شیوه اسکندرنامه، "هشتبهشت" به تقلید از هفتپیکر.
او دارای منظومههای دیگری نیز به شرح زیر است: "قرانالسعدین" ، "نهسپهر" ، "مفتاحالفتوح" ، "مثنویخضرخان و دولرانی" (عشقهای خضرخان پسر علاءالدین با دولرانی دختر امیر گجرات)، "قصیدهشکوائیه" ، "ماتمغم" ، "آینهداری دل".
آرامگاهش، در مقبره "شکرگنج" دهلی هندوستان نزدیک مقبره خواجه نظامالدین اولیاء، زیارتگاه مسلمانان و اهل تصوف است.
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
شعر گفتن شده اسباب به یاد آوردن
باید این شهر غزل را بگذارم بروم...
#ناهید_خلفیان
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
ای خوش آن دم که رسد رایحهی نابِ وصال...
به مشامم برسد عطر خوش قامتِ تو
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
چه داغ ها که ندیدم، چه درد ها نکشیدم
تو هم بگو چه کشیدی؟ به غیر دست کشیدن!
#سیدتقی_سیدی
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
☆
در دامنهات شکوفهها جاری شد
چشمان تو خُمخانهٔ هُشیاری شد
تا رفت عقب روسریِ طنّازت
گیسوی تو جنگل گرفتاری شد
#رباعی
#علی_خوبکردار
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
💢یک قاچ کتاب
پسر کوچولو بادکنکش را به مادر بزرگ داد تا آن را باد کند. مادر بزرگ که بر تراس خانه نشسته بود، شروع به دمیدن در بادکنک کرد.
هی در آن میدمید و هر قدر باد بیشتری در بادکنک میرفت پسرک خوشحالیاش بیشتر میشد.
مادر بزرگ نیز از این که نوهاش را خوشحال میکرد خوشحال بود. بالاخره مادر بزرگ به سختی بادکنک را پر از باد کرد، آن را گره زد و خواست تا به پسرک بدهد که بادکنک از دست او رهید و به هوا رفت.
برای مادر بزرگ حادثه آن قدر ناگوار بود که قلبش گرفت و نفسش بند آمد.
پسرک که دید نفس مادر بزرگش تمام شد به دنبال بادکنک دوید تا نفس دمیده در بادکنک را به او باز گرداند، کوچه به کوچه دنبال بادکنک دوید، اما بادکنک با نفس مادر بزرگ بیشتر اوج میگرفت تا آن قدر بالا رفت که از دیدگان او ناپدید شد. پسرک هنوز هم که پدر بزرگ است به دنبال بادکنکی است که نفسهای مادر بزرگ در آن حبس شد.
✍ #حمید_سلیمانی_رازان
مجموعه داستان: حسرتهای کوچک
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
براتون آرزو مى كنم كسى رو داشته باشين كه قبلِ خواب بهش "شب بخير" بگين.
خوابيدناى بدون شب بخير عين جمله هاى ناتمومه؛ نصف نيمه و بى جهت... :)
#شبتون_بهشت دوستان
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
#سلام_امام_زمانم
آقا سلام! سوز و #نوایی به ما بده
هر صبح ⛅️و شام حال بکایی به ما بده
دل تنگ 💔دیدن تو شدیم #ایّها الغریب
آغوش خویش وا کن و جایی به ما بده
#ظهور_بسیار_نزدیک_است🔻
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای منتظر غمگین مشو
قدری تحمل بیشتر
گردی به پا شد در افق
گویا سواری میرسد
السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المهدی
یا خلیفةَ الرَّحمن
و یا شریکَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدی و مَولای
ْالاَمان الاَمان
صبحتون مهدوی
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
🍃🍂🍃༻🌹༺🍃🍂🍃
﷽
🍂 بیستم آذر؛ سالروز درگذشت آتش اصفهانی
آن گیاهیم که بر هر لبِ جویی ندَمیم
تشنهی چشمهی خورشید بُود ریشهی ما...
#آتش_اصفهانی
* میرزا حسن اصفهانی؛ از شاعران و مرثیهسرایان بنام قرن چهاردهم (عصر مشروطه)، تخلصش در ابتدا "بینوا" و سپس "آتش" بود.
او تمایل به سبک هندی داشت و از "کلیم کاشانی" و "جناب صائب تبریزی" تاثیر پذیرفت.
آتش اصفهانی در بیستم آذر سال ۱۳۰۹ از دنیا رفت و مزارش در تخته فولاد اصفهان در تکیه فاضل سراب قرار دارد.
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم شامِ سیاه را به هم می زد صبح
هم روز ِسپید را رقم می زد صبح
از پشتِ هزار پشته ی تاریکی
می آمد و پشت پا به غم می زد صبح!
#صفيه_قومنجانی
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری...
نامه ای دارم من...
که بدستش بدهی...
داخل کوچه که رفتی... درب سوم از چپ...
خانه عشق من است...
درب چوبی که به رویش با تیغ...
شعری از من...
اینچنین حک شده است...
"برسرت گر
همه عالم بسرم جمع شوند"
"نتوان برد هوای تو برون از سر ما"...
خواستی در بزنی...
رمز بین من و او چنین می باشد..
"تق تق تق".."تق تق تق".."تق تق تق"
بعداز آن لحظه که در کوبیدی...
سرخود بالا کن...
وبه روی دیوار...
نقش یک پنجره را پیدا کن...
پشت آن پنجره چشمان تری خواهی دید..
که به در زل زده است...
نامه را داخل
آن خانه بینداز و برو...
اوخودش می آید...نامه را میخواند...
_
تو همان
روز که آن نامه بدستم دادی...
من به راه افتادم...
تاکه از کوچه معشوقه تو رد بشوم...
وارد کوچه شدم...
درب سوم از چپ...
خانه ی عشق تو بود...
باهمان رمز که یادم دادی...
درب را کوبیدم...
وبه روی دیوار نقش یک پنجره پیدا کردم...
هیچ کس پنجره را باز نکرد...
بازهم با تردید...
روی در کوبیدم...
پیرمردی آمد در برویم وا کرد...
باصدایی نگران گفت به من...
که طبیبی آیا..؟
یا طبیب آوردی..؟
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
دخترم سخت مریض است...ازدرد فراق...
گفتم آری که به درمانش من...
نامه ای از بر یار آوردم...
گفت داخل شو...
وارد خانه شدم..صحنه هایی دیدم..سخت پریشانم کرد...
دخترک کنج اتاق...
صورتش زرد..." و"...چشمش بسته...
باصدایی لرزان...ناله از عمق وجودش میکرد...
من به سویش رفتم...
دستهایم لرزید...
نامه افتاد ز دستم...روی دستان ضعیفش...
لحظه ای معجزه ای دیدم من...
که پس از لمس همان نامه تو...
دخترک چشم خودش را وا کرد...
وبه آن نامه کمی خیره شد و....
باصدایی لرزان رو به من کرد و پر از خواهش شد....
خواست با تو بگویم این را...
که سراپا عشق است...
ودر آن دنیا هم...
همچنان شیفته دیدن دلدار خود است...
نامه از دستانش به زمین افتاد و ....
نفسش بند شدو...
نم نمک چشم از این دنیا بست...
من به چشمان خودم دیدم که...
دخترک لحظه جان دادن هم...
نام تو ورد زبانش بوده...
و تو اما اینجا...فارغ از دلهره ها...
همچنان میگویی.......
"ای که ازکوچه معشوقه ما میگذری؟؟؟!!!"
#مسعود_محمدپور
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
ای چــــــای! دمت گـــــرم که دم آمده ای
ای صبح! چه خوش به جام جم آمده ای
ای دختــــــر آفتــــــــاب! نــــــــاز قدمت
شــــــادم که بجــــای هرچه غم آمده ای
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾