eitaa logo
یک جرعه‌ شعر🖊️
335 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
890 ویدیو
9 فایل
📌اندڪۍ شعࢪ بخوان حالت اگࢪ بهتࢪ نشد دࢪ طبابت حڪم ابطال مࢪا صادࢪ بڪن... باشد که در محضر شما صاحبدلانِ سخن سنج، جمال زیبای شعر و ادب را به تماشا بنشینیم و از چشمه سارِ زلالِ آن، جرعه‌ای نیوش کنیم. در محفل ما، شعر سخن میگوید https://eitaa.com/MOUSAVIMOTLAG
مشاهده در ایتا
دانلود
•• یه دیالوگ تو سریال هست ؛ بهرام رادان میگه : ꜜ «نگاهش همراهم شده وخیالش همدمم! ‏همه وقت هست و هیچوقت نیست، همه‌جا هست و هیچ جا نیست آخ از این قرار بعد از بی‌قراری؛ ‏اما این احوالات... به جنون،بیشتر شبیه است تا عشق !🫠 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
ناز نشسته با طرب،چهره به چهره،لب به لب گوشهٔ چشم مست تو ،گفت و شنود می‌کند 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
یاری که نداد بوسه از ناز او بوسه بجست و من ندادم 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این زندگی نیست که می‌گذرد ما هستیم که رهگذریم .. پس با هر طلوع و غروب لبخند بزن مهربان باش و محبت کن .. 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢پیرمرد ثروتمندی را سردی پا آزار داد. حکیم گفت: باید پای‌افزاری (کفش)، از پوست شتر سرخ موی به پای خود کنی. پیرمرد را که ثروت زیاد بود دنبال کاروانی می‌گشت که از یَمن بتواند برای او این کفش را تهیه کند. تاجری ماهر حاضر شد که کیسه‌ای طلا از پیرمرد بگیرد و این کفش را با خود به خراسان آورد. در مسیر شام تا خراسان، راهزنان زیادی بودند که حتی این کفش نفیس اگر در پای مسافری می‌دیدند از او می‌گرفتند. تاجر زرنگ وقتی کفش‌ها را خرید یک لنگه کفش در توشه بار مسافری گذاشت که کاروان‌شان دو روز زودتر از او به خراسان می‌رفتند و یک لنگه دیگر کفش در بارِ خود گذاشت. چون در مسیر به راهزنان رسیدند و یک لنگه کفش را راهزنان دیدند هر چه گشتند لنگه دیگر آن را نیافتند پس آن یک لنگه را هم در بارشان رها ساختند و چنین شد که تاجر ماهر توانست کفش نفیس را از یَمن به خراسان به سلامت رساند. تاجر را شاگردی بود که کار نیک می‌کرد اما به خدا ایمان نداشت و همواره می‌گفت: باید کارت نیک باشد که خدا تو را بهشتی کند، ایمان به خدا مهم نیست، کار نیک را به خاطر نیک بودن آن انجام بده نه برای ایمان به خدا. بعد از این داستان تاجر، شاگرد را گفت:‌ ای جوان! دیدی که کفش نفیس را یک لنگه‌اش به کار کسی نیامد و رهایش ساخت؛ بدان عمل صالح بدونِ ایمان، نماز بدونِ زکات و.. مانند یک لنگه کفش هستند و تو را هرگز سودی نبخشند، هر اندازه هم قوی و نفیس باشند 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
شبِ بیهوده‌ی ما را چه بخیر خیر آنجاست که دلداده ودلداری هست 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز مرغ پرسوخته در پنجه باز است هنوز جان به لب آمد و لب برلب جانان نرسید دل به جان آمد و او برسر ناز است هنوز گرچه بیگانه زخود گشتم و دیوانه زعشق یار عاشق كش و بیگان نواز است هنوز خاك گردیدم و بر آتش من آب نزد غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز گرچه هر لحظه مدد می دهدم چشم پرآب دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز گر چه رفتی، زدلم حسرت روی تو نرفت قصه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز گر چه رفتی، زدلم حسرت روی تو نرفت در ِ این خانه به امید تو باز است هنوز 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
[میخواهم شبـها  ماه را بہ آغوشت بدوزم تا چشمانت درتاریکی شب گم نشوند وستاره ها را بہ پیراهنت بند بزنم تا باهر تپشت چشمک بزنند🫀 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
آرامِ جانم بمان و با ناز نڪَاهت شب هایم را به رنڪَ نور در اور نمی دانی چقدر دلم برای قدم زدن با تو زیر نور مهتاب تنڪَ شده باش و این شب ها را پر ڪن از عشقی که اندازه‌اش همیشڪَی‌ست🥹❤️‍🔥 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا