دهانِ خصم و زبانِ حسود نتوان بست؛
رضای دوست بهدست آر و دیگران بگذار
#سعدی
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
نوش داروی منی بعد از هزاران سال هم
چون بیایی زخم من فورا مداوا می شود
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
#حکایت_قدیمی
تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست...
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی. مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم... حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد...
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
بینِ مردم مثلِ من پیدا نخواهد شد نگرد
یک ندارد جز خودَش مَضرَب، نمیفهمی چرا؟!
#حسین_زحمتکش
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
پلک بر هم بزن این چشم اذان پخش کند
اشهَدُ انّ ” تو” در کل جهان پخش کند
#علی_صفری 𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فلک کردن شاعر فلکزده
#استادسیدعلیمیرافضلی
فلک کردن یکی از مجازاتهای رایج در زمان قدیم بوده است. بدین ترتیب که فرد خاطی یا مغضوب را به پشت میخواباندند و جفت پاهایش را بالا بُرده و با تسمه و طناب به چوبی میبستند و با شلاق یا ترکه بر کف پای او میزدند. تا چند دهۀ پیش، تنبیه فلک کردن در مدارس رایج بود و فرّاش مدرسه، وظیفۀ فلک کردن کودکان بیگناه را بر عهده داشت. یادداشت امروز ما در مورد رباعیی است که درویش محمد قصهخوان در قرن دهم هجری سروده و فلک شدن خود را شرح داده است. تقی اوحدی بلیانی داستان او را چنین روایت کرده است (عرفات العاشقین، ۲: ۱۳۲۵):
«درویش محمد قصهخوان، جوانی بود به غایت خوش عبارت، گرم بیان، خوش ذات، نیکو صحبت. در خدمت امیرخان ترکمان میبوده، در زمان شاه اسماعیل بن شاه طهماسب بن شاه اسماعیل. گویند وقتی او را خان به طریق مطایبه فلک برپا گذاشته، کف پای زد. فی البدیهه گفت:
پایم که دویده بود در هر وادی
چون بیادبی نمود، دادش دادی
از دولت تو رسید پایم به فلک
دیگر به زمین نمیرسد از شادی!».
من نه منطق «طریق مطایبه» را درک میکنم و نه «فی البدیهه» گفتن شاعر را! قطعاً این «طریق مطایبه» برای شاعر درد و رنج زیادی هم به همراه داشته است. حالا چگونه در این وضعیت ناخوشایند که پایش را هم نمیتوانسته بر زمین بگذارد، رباعی در محکومیت خودش گفته، جزو عجایب عالم شعر است.
رباعی بیان طنزآمیز خوبی دارد. عبارت «از دولت تو» در مصراع سوم و «از شادی» در مصراع چهارم، از صد تا فحش هم بدتر است. «پایم به فلک رسید»، ایهامش عالی است. هم قصّۀ فلک شدن خودش را گفته و هم نزد ممدوح خودشیرینی کرده و آن را به آسمان ربط داده است (عجب لطفی). شاعر با کلمات فلک و زمین و جملات مرتبط با هر کدام با ظرافت بسیار بازی کرده است. عبارت «پا به زمین نرسیدن» در مصراع چهارم، هم مشکلات بعد از فلک شدنِ شاعر را توضیح داده و هم کنایتی است از شدت شوق. بدبخت شاعر که هم باید چوب را بخورد و هم حواسش به سبیلهای امیرخان ترکمان باشد.
شعیب جوشقانی، شاعر عصر صفوی نیز این اصطلاح را رندانه به کار بُرده است (دیوان، دستنویس کتابخانۀ ملک، ۵۸۵):
در میکده دوشم به خروش آوردند
وز آتش می دلم به جوش آوردند
پایم به زمین نمیرسید از شادی
مستان چو سبو مرا به دوش آوردند!
..
"چهار خطی"
⛄️❄️
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
مرا امشب به یاد آور که من خود رفته از یادم
شبـی با مـاه و ماهـیها به دامـان تـو افتـادم
تو دریایی و من رودم که عمری عاشقت بودم
اسیــرِ رفتنــم امّـا در آغــوشِ تــو آزادم
چنان پیوستهام با تو، که از خود رستهام با تو
مـن امّــا از تـو میمیـرم، من امّا با تـو همـزادم
به چشمِ خُشک میگریم، به خوابِ خیس میبینم
تـو را در مـوجِ مـوهـایی که مـن بر بـاد مـیدادم
که میداند که پیش از این که بودم یا کجا بودم
حبــابـی بـودهام گـویی، هـوایی داده بــر بـادم
جُــدا از هـم کسـی آیـا به خاطــر آوَرَد مـا را؟
مرا امشب به یاد آور که من خود رفته از یادم...
#مریم_قرایی( از اعضای خوش ذوق و ادیب کانال یک جرعه شعر ممنون از خانم قرایی بخاطر این غزل زیبا)
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است!
_علیرضاآذر
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
برف و کولاک زده است..
راه خراب است..
نرو! :)
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
🕊❤
آزاد کن ز راه کَرم گر نمیکُشی
ما را چه بی گناه گرفتار کردهای ...!
#وحشی_بافقی
𝄞⃟♥︎
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾