eitaa logo
یک جرعه‌ شعر🖊️
335 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1هزار ویدیو
9 فایل
📌اندڪۍ شعࢪ بخوان حالت اگࢪ بهتࢪ نشد دࢪ طبابت حڪم ابطال مࢪا صادࢪ بڪن... باشد که در محضر شما صاحبدلانِ سخن سنج، جمال زیبای شعر و ادب را به تماشا بنشینیم و از چشمه سارِ زلالِ آن، جرعه‌ای نیوش کنیم. در محفل ما، شعر سخن میگوید https://eitaa.com/MOUSAVIMOTLAG
مشاهده در ایتا
دانلود
فلک کردن شاعر فلک‌زده فلک کردن یکی از مجازات‌های رایج در زمان قدیم بوده است. بدین ترتیب که فرد خاطی یا مغضوب را به پشت می‌خواباندند و جفت پاهایش را بالا بُرده و با تسمه و طناب به چوبی می‌بستند و با شلاق یا ترکه بر کف پای او می‌زدند. تا چند دهۀ پیش، تنبیه فلک کردن در مدارس رایج بود و فرّاش مدرسه، وظیفۀ فلک کردن کودکان بی‌گناه را بر عهده داشت. یادداشت امروز ما در مورد رباعیی است که درویش محمد قصه‌خوان در قرن دهم هجری سروده و فلک شدن خود را شرح داده است. تقی اوحدی بلیانی داستان او را چنین روایت کرده است (عرفات العاشقین، ۲: ۱۳۲۵): «درویش محمد قصه‌خوان، جوانی بود به غایت خوش عبارت، گرم بیان، خوش ذات، نیکو صحبت. در خدمت امیرخان ترکمان می‌بوده، در زمان شاه اسماعیل بن شاه طهماسب بن شاه اسماعیل. گویند وقتی او را خان به طریق مطایبه فلک برپا گذاشته، کف پای زد. فی البدیهه گفت: پایم که دویده بود در هر وادی چون بی‌ادبی نمود، دادش دادی از دولت تو رسید پایم به فلک دیگر به زمین نمی‌رسد از شادی!». من نه منطق «طریق مطایبه» را درک می‌کنم و نه «فی البدیهه» گفتن شاعر را! قطعاً این «طریق مطایبه» برای شاعر درد و رنج زیادی هم به همراه داشته است. حالا چگونه در این وضعیت ناخوشایند که پایش را هم نمی‌توانسته بر زمین بگذارد، رباعی در محکومیت خودش گفته، جزو عجایب عالم شعر است. رباعی بیان طنزآمیز خوبی دارد. عبارت «از دولت تو» در مصراع سوم و «از شادی» در مصراع چهارم، از صد تا فحش هم بدتر است. «پایم به فلک رسید»، ایهامش عالی است. هم قصّۀ فلک شدن خودش را گفته و هم نزد ممدوح خودشیرینی کرده و آن را به آسمان ربط داده است (عجب لطفی). شاعر با کلمات فلک و زمین و جملات مرتبط با هر کدام با ظرافت بسیار بازی کرده است. عبارت «پا به زمین نرسیدن» در مصراع چهارم، هم مشکلات بعد از فلک شدنِ شاعر را توضیح داده و هم کنایتی است از شدت شوق.  بدبخت شاعر که هم باید چوب را بخورد و هم  حواسش به سبیل‌های امیرخان ترکمان باشد. شعیب جوشقانی، شاعر عصر صفوی نیز این اصطلاح را رندانه به کار بُرده است (دیوان، دستنویس کتابخانۀ ملک، ۵۸۵): در میکده دوشم به خروش آوردند وز آتش می دلم به جوش آوردند پایم به زمین نمی‌رسید از شادی مستان چو سبو مرا به دوش آوردند! ‏.. "چهار خطی" ⛄️❄️ C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌