eitaa logo
یک جرعه‌ شعر🖊️
336 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
972 ویدیو
9 فایل
📌اندڪۍ شعࢪ بخوان حالت اگࢪ بهتࢪ نشد دࢪ طبابت حڪم ابطال مࢪا صادࢪ بڪن... باشد که در محضر شما صاحبدلانِ سخن سنج، جمال زیبای شعر و ادب را به تماشا بنشینیم و از چشمه سارِ زلالِ آن، جرعه‌ای نیوش کنیم. در محفل ما، شعر سخن میگوید https://eitaa.com/MOUSAVIMOTLAG
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گُزیدم‌ازمیـٰانِ‌مـَرگ‌ها،این‌گونـه‌مـُردن‌را.. تــوراچون‌جـٰان‌فشردن‌دربـَر، آنگـه‌جـٰان‌سپردن‌را.. ✍🏻 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفته‌بودی‌كه‌ ؛ بيـٰايم‌چوبه‌جـٰان‌آیی‌طُ . . من‌به‌جـٰان‌آمدم‌اينک ، طُ‌چرامی‌نـٰایی ؟ - عراقی 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌دوست دارم به لبت حرف دلم را بزنم زیر آن نامه ی سرخ لبت امضا بزنم یک طرف وسوسه هست و طرفی شرم و حیا مانده ام بین دو راهی، نزنم یا بزنم؟! لب و  پیشانی و گونه، به کدامش بزنم؟! خانم اصلا تو بگو تا به همان جا بزنم! حافظ از ساغر و می گفت؛ ولی من باید نوع امروزیِ آن ،ککتل و ودکا بزنم! لب تو برق سه فازی ست که بد میگیرد لب نباید به چنین جسم رسانا بزنم؟! کار من عین ثواب است اگر با تسبیح بوسه ها را بشمارم سی و سه تا بزنم! 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما خوب و خوش و خرّم و دلباخته بوديم نفرين به دو چشمان همه شورنظرها! 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
المثل : قوز بالای قوز یك شب مهتابی مردی قوزی از خواب بیدار شد. خیال كرد سحر شده، بلند شد و رفت حمام. از سر آتشدان حمام كه رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد. اعتنا نكرد و رفت تو. قوزی كه داشت لخت می‌شد حمامی را خوب نگاه نكرد. وارد گرمخانه كه شد دید جماعتی بزن و بكوب دارند و مثل اینكه عروسی داشته باشند می‌زنند و می‌رقصند. او هم بنا كرد به آواز خواندن و رقصیدن و خوشحالی كردن. درضمن اینكه می‌رقصید دید پاهای آنها سم دارد. آن وقت بود که فهمید آنها از ما بهتران (اجنه) هستند. اگرچه خیلی ترسید اما خودش را به خدا سپرد و به روی آنها هم نیاورد. از ما بهتران هم كه داشتند می‌زدند و می‌رقصیدند از رفتار قوزی خوششان آمد و قوزش را برداشتند. فردا آن روز رفیقش كه او هم قوزی بر پشت داشت، از او پرسید: "تو چكار كردی كه قوزت صاف شد؟"او هم داستان آن شب را تعریف كرد. چند شب بعد رفیقش رفت حمام. تو گرمخانه دید اجنه آنجا جمع شده‌اند. خیال كرد همین كه برقصد از ما بهتران خوششان می‌آید. پس شروع به خواندن و رقصیدن کرد، از ما بهتران كه آن شب عزادار بودند اوقاتشان تلخ شد. قوز آن بابا را آوردند گذاشتند بالای قوزش. آن وقت بود كه فهمید كار بی‌موردی كرده، گفت:"ای وای دیدی چه به روزم شد، قوزی بالای قوزم شد..." 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکلّف در مذاق عاشقان، آسایش محض است فَراغ آید به گوشِ جانِ اهلِ دل، فِراق اینجا 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾