eitaa logo
یک جرعه‌ شعر🖊️
336 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
889 ویدیو
9 فایل
📌اندڪۍ شعࢪ بخوان حالت اگࢪ بهتࢪ نشد دࢪ طبابت حڪم ابطال مࢪا صادࢪ بڪن... باشد که در محضر شما صاحبدلانِ سخن سنج، جمال زیبای شعر و ادب را به تماشا بنشینیم و از چشمه سارِ زلالِ آن، جرعه‌ای نیوش کنیم. در محفل ما، شعر سخن میگوید https://eitaa.com/MOUSAVIMOTLAG
مشاهده در ایتا
دانلود
گويند در گذشته دور، در جنگلي شير حاکم جنگل بود و مشاور ارشدش روباه بود و خر هم نماينده حيوانات در دستگاه حاکم بود. با وجود ظلم سلطان، تاييد خر و حيله روباه همه حيوانات، جنگل را رها کرده و فراري شدند، تا جايي که حاکم و نماينده و مشاورش هم، تصميم به رفتن گرفتند. در مسير گاه گاهي خر گريزي مي زد و علفي مي خورد. روباه که زياد گرسنه بود به شير گفت اگر فکري نکنيم تو و من از گرسنگي مي ميريم و فقط خر زنده مي ماند، زيرا او گياه خوار است، شير گفت: «چه فکري داري؟» روباه گفت: «خر را صدا بزن و بگو ما براي ادامه مسير به رهبر نياز داريم و بايد از روي شجره نامه در بين خود يکي را انتخاب کنيم و از دستوراتش پيروي کنيم. قطعا تو انتخاب مي شوي و بعد دستور بده، تا خر را بکشيم و بخوريم.» شير قبول کرد و خر را صدا زدند و جلسه تشکيل دادند، ابتدا شير شجره نامه اش را خواند و فرمود: «جد اندر جد من حاکم و سلطان بوده اند!» و بعد روباه ضمن تاييد گفته شير گفت: «من هم جد اندر جدم خدمتکار سلطان بوده اند.» خر تا اندازه اي موضوع را فهميده بود و دانست نقشه شومي در سر دارند گفت: «من سواد ندارم. شجره نامه ام زير سمم نوشته شده، کدامتان باسواد هستين آن را بخوانيد.» شير فورا گفت: «من باسوادم.» و رفت پشت خر تا زير سمش را بخواند. خر فورا جفتک محکمي به دهان شير زد و گردنش را شکست. روباه که ماجرا را ديد رو به عقب پا به فرار گذاشت، خر او را صدا زد و گفت: «بيا حالا که شير کشته شده بقيه راه را باهم برويم.» روباه گفت: «نه من کار دارم.» خر گفت: «چه کاري؟» گفت: «مي خواهم برگردم و قبر پدرم را پيدا کنم و هفت بار دورش بگردم و زيارتش کنم که مرا نفرستاد مدرسه تا باسواد شوم وگرنه الان به جاي شير گردن من شکسته بود‍!» 📚 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام_امام_زمانم 💞 از هجـر تو بی قــرار بـودن تا کی؟ بــازیـچه ی روزگــار بـودن تا کی؟ ‌ ترسم‌ که چراغ عمر گردد خاموش! دور از تو به انتظار بودن تا کی؟ السلام_علیک_یا_بقیه_الله صبحتون_مهدوی💚 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسیر خوشبختی ... - @mer30tv.mp3
5.4M
جمعه 31 فروردین1403 📻 رادیـــو جرعــــ🌿ـــــه برخیز و مخور غم جهان گذران بنشین و دمی به شادمانی گذران در طبع جهان اگر وفایی بودی نوبت به تو خود نیامدی از دگران 👤خیام صبحتون زیبا و آرام 💚 📻 رادیـــو جرعــــ🌿ـــــه 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
ویرانه‌اَم کردی و هر کس از مَنَت پرسید گفتم بــه لطف باغبانِ خویش آبادم 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح من خیر شود از پس یک خنده‌ی تو ای خوش آهنگترین صوت هزاران تو بخند 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
سُفره دارِ توام ای عشق، بفرما بِنشین نانِ جو، زخم و نمک، خونِ جگر بسیار است 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هی پلک نزن شهر به هم می پاشد چشمان ِتو بازتابی از خورشید است 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
شهر دیگر شهرِ سابق نیست بعد از رَفتنت آهِ شاعر سرد شد، بازار داروخانه گَرم 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
زمانی که ابن سینا از همدان فرار کرد به بغداد رفت، آنجا مردی را دید که دارو میفروخت و ادعای طبابت میکرد. ابن سینا ایستاد و به تماشا مشغول شد. زنی پیش طبیب آمد و ظرف ادرار یک بیمار را به او داد؛ طبیب درجا گفت که بیمار یهودیست! به زن نگاه کرد و گفت تو خدمتکاری؟ زن گفت بله گفت دیروز ماست خورده ای؟ زن گفت بله گفت از مشرق آمده ای؟ زن گفت بله! مردم از علم طبیب متعجب شده بودند و ابن سینا نیز در حیرت فرو رفته بود! نزدیک رفت و به طبیب گفت این ها را از کجا فهمیدی؟! طبیب گفت از آنجا که فهمیدم تو ابن سینا هستی! ابن سینا باز در تعجب فرو رفت. بلاخره با اصرار زیاد طبیب پاسخ داد: زمانی که آن زن ظرف ادرار را به من داد دیدم که بر آستینش غبار نشسته، فهمیدم که یهودیست! دیدم لباسهایش کهنه است فهمیدم که خدمتکار است! و از آنجا که یهودیها به خدمت مسلمانها در نمی‌آیند آن فردی که به او خدمت میکند هم یهودیست. لکه ای از ماست بر روی لباسش دیدم فهمیدم که دیروز ماست خورده اند و به بیمار هم داده‌اند. خانه های یهودیان از طرف مشرق است و فهمیدم خانه او نیز در همانجاست. ابن سینا گفت اینها درست! من را از کجا شناختی؟! گفت امروز خبر رسید که ابن سینا از همدان فرار کرده است فهمیدم که به اینجا می‌آید و به جز تو کسی متوجه این مکر من نمیشود و همه گمان میکنند که از غیب خبر دارم! 📚به نقل از کتاب کلیات عبید زاکانی؛ تصحیح پرویز اتابکی 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
امشب بیا و حال مرا روبراه کن عمری ثواب کرده ای امشب گناه کن! عاشق شدن اگرچه به زعم دلت خطاست تنها فقط به خاطر من! اشتباه کن.. :) گفتی که باید از دل من بگذری برو! اما دو چشم خیس مرا هم نگاه کن! درگیر چشمهای توام، خوب من! بمان روی غرور لعنتی ات را سیاه کن! تنها اگر به مردن من دلخوشی بیا! امشب تمام زندگی ام را تباه کن! می خواهی از دلت بروم؟ میروم ولی فکری به حال این دل بی سرپناه کن! 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍂🍃༻🌹༺‌🍃🍂🍃 ﷽ 🌱 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ‌الفَرَج گرچه شد عُمر من از خط تو کوتاه ولی دست امّید، به زلف تو دراز است هنوز روزی ای گل، به چمن چشم گشودی از ناز چشم نرگس به تماشای تو باز است هنوز... * محمد تقی بهار، ملقب به "ملک الشعرای بهار"، شاعر، ادیب، سیاستمدار و روزنامه‌نگار ایرانی قرن سیزدهم هجری است. ازمعروفترین آثار وی، دیوان اشعار، سبک شناسی در سه جلد، تاریخ احزاب سیاسی، تصحیح برخی از متون کهن مانند تاریخ سیستان و مجمل‌التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی را می‌توان نام برد. آرامگاهش در محله شمیران تهران، قبرستان ظهیرالدوله است. 🍂 اول اردیبهشت؛ سالروز درگذشت "ملک‌الشعراءبهار"   𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
باز گنجشک دلم شوق پریدن دارد آسمان از کف ایوان تو دیدن دارد ساده با لحن خراسانی خود میگویم چُغوک شَرِّ دیلوم شوق پریدن دارد 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
🌸🍃🌸🍃 روزی استادی تصمیم گرفت میزان ایمان دانشجویان خود را بسنجد او پرسید:آیا خداوندهرچیزی را که وجود دارد آفریده است؟ دانشجویی شجاعانه پاسخ داد:بله استاد پرسید:هرچیزی را؟ دانشجو:بله هرچیزی را استاد:دراین حالت خداوندشر را آفریده است.درست است؟ زیرا شر هم وجود دارد. دانشجو سکوت کرد ناگهان دانشجوی دیگری دستش را بلند کرد و گفت: استاد ممکن است از شما یک سوال بپرسم؟ استاد:بله دانشجو:آیا سرما وجود دارد؟ استاد:البته .آیا شما تا به حال احساس سرما نکرده اید؟ دانشجو:البته استاد.اماسرما وجود ندارد.طبق مطالعات علم فیزیک سرما عدم تمام و کمال گرماست و شیءرا تنهادر صورتی میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شیءاست که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون گرما اشیاءبی حرکت هستند و قابلیت واکنش ندارند.پس سرما وجود ندارد.مالفظ سرما راساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم! دانشجو ادامه داد:و تاریکی چه؟ استادپاسخ داد:تاریکی وجود دارد. دانشجو:شما باز هم اشتباه کردیداستاد!تاریکی فقدان کامل نور است. شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید اما تاریکی را نمیتوانید مطالعه کنید. منشورنیکولز,تنوع رنگ های مختلف را نشان می دهدکه در آن طبق طول امواج نور,نور می تواندتجزیه شود. تاریکی,لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم. و سرانجام دانشجوادامه داد:خداوند شر را نیافریده است.شر فقدان خداوند در قلب افراد است. شر فقدان عشق و انسانیت و ایمان است.عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند.آنها وجود دارندو فقدانشان منجر به شر میشود! 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ روزها را ... مے فروشم شب به جايش مےخـــرم چون ... تصور ڪردنت هنڪَام شب زيباترست...!! 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚 کندوی باغ هستی بی تو، عسل ندارد بی تو کتاب عاشق، ضرب المثل ندارد گفتاکه بین خوبان،مهدیست،یاکه یوسف گفتم که در دو عالم، مهدی بدل ندارد. اللهم عجل_لولیک_الفرج ✨🕊 𝄞⃟♥︎ @yekjoreyshaer. 🦋 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا