eitaa logo
🇵🇸 یک روز بهاری 🇵🇸 (فرهنگی_تربیتی)
265 دنبال‌کننده
771 عکس
2.8هزار ویدیو
11 فایل
👌شعار ما: یک پایان بهاری،همیشه از #یک_روز_بهاری آغاز می شود. 🖋 محسن رجایی(روحانی سطح3) ✍️مدرس روش سخنرانی و کلاسداری ✍️نویسنده داستان های کودک و نوجوان در مجلات کشوری(نویسنده کتاب « #خدای_شادویز ») https://eitaa.com/yekroozebahari313 ادمین: @_m_r
مشاهده در ایتا
دانلود
8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌈 👌 موضوع: 🤷‍♂ (فرزندم دست بزن دارد،چه کنم؟!) 🦋 🛠 السلام علیک یا ربیع الانام (سلام بر تو ای بهار بشریت!!) ┅═✧❁🦋 یامهدی 🦋❁✧═┅ با ما همراه باشید👇👇👇 https://eitaa.com/yekroozebahari313
روایت خیالی از یک واقعی 😍 🥜🌰 ... ‼️🌰🥜 ✅ فرشته ای کوچولو از آسمان رسید.روی شاخه درخت نشست.گردو کوچولو که از تنهایی غصه دار بود،سرش را چرخاند.چشمش به فرشته افتاد.خوشحال شد و سلام کرد.فرشته مهربان جواب سلامش را داد و گفت: گردو کوچولو چرا ناراحتی؟ گردو جواب داد:درخت را تکونده اند و من تنها مونده ام.اون قدر کوچولو ام که صاحب باغ هم من را ندید و شاید هم اگه می دید، حاضر نمی شد من را بچینه.من تنها و بی فایده اینجا مونده ام.حتی کلاغی به خودش زحمت نمیده تا منو بچینه و با خودش ببره. فرشته خندید و گفت:چرا خودت را دست کم می گیری؟ مفید بودن ربطی به بزرگ بودن نداره.اگه بخوای می تونم به تو ثابت کنم.برای این کار می خوام ماموریتی به تو بدم؟! گردو خوشحال پرسید:راست می گی؟چه ماموریتی؟ فرشته گفت:"چند لحظه دیگه کلاغی میرسه و تو را از درخت به پایین پرت می کنه.تو باید خودت را به انبار خانه صاحب باغ پیش گردوهای دیگه برسونی." به اندازه چند پلک زدن، کلاغی از راه رسید و گردو کوچولو را از درخت به زیر انداخت.گردو تا زمین خورد پا به فرار گذاشت.گردو دوان دوان روی پشت بام قِل خورد و از ناودان چوبی به حیاط افتاد.خودش را به گوشه دیوار کشاند و از کنار در انبار وارد شد. فرشته کیسه گردو ها را به او نشان داد.گردو به زحمت از کیسه بالا رفت و آرام کنار گردوهای دیگر نشست.گردوهای درشت، خواب بودند.فرشته گفت:حالا بخواب که فردا مسافرتی در پیش داری!!
🇵🇸 یک روز بهاری 🇵🇸 (فرهنگی_تربیتی)
روایت خیالی از یک #داستان واقعی 😍 🥜🌰 #ماموریت_گردویی... ‼️🌰🥜 #قسمت_اول✅ فرشته ای کوچولو از آسمان
گردو با اینکه خوابش نمی برد،ولی به خاطر فرشته،دراز کشید و چشمانش را بست.طولی نکشید خوابش برد. صبح فردا فرشته او را بیدار کرد.به گردو گفت:" چند لحظه ی دیگه صاحب خونه به سراغ کیسه میاد.می خواد کیسه ای گردو پر کنه و به شهر بفرسته،مراقب باش جا نمونی." صاحب خانه با حوصله کیسه گردو ها را تکان می داد و گردوهای درشت تر را جدا می کرد و همانطور با خودش زمزمه می کرد: بهترین گردوها، هدیه برای بهترین پیامبر خدا !! گردو کوچولو در آخرین لحظه با زحمت به یکی از گردوها چسبید و داخل کیسه پرید. صاحب خانه بیرون رفت و کیسه را به دست دوست مسافرش داد و گفت:اویس جان!(منظور اویس قرنی نیست) این کیسه گردو هدیه ناقابل من برای رسول خداست.وقتی به مدینه خدمت شان رسیدی،سلام من را به ایشان برسان و بگو که ابراهیم باغدار بسیار مشتاق دیدار شماست.این را که گفت:قطره اشکی از گوشه چشمانش سُر خورد و مثل مرواریدی زیبا در نور آفتاب،درخشید. ادامه در قسمت بعد👈 السلام علیک یا ربیع الانام (سلام بر تو ای بهار بشریت!!) ┅═✧❁🦋 یامهدی 🦋❁✧═┅ با ما همراه باشید👇👇👇 🌸 @yekroozebahari313 🌸
سلام روزتون بخیر 🤓 شماره 3⃣ ✋منتظر مسابقه ی این هفته بودید⁉️ امروز نوبت مسابقه شمـــــــــــــــــاره 3⃣ کانال یک روز بهاری است. پس منتظر باشید. 😍 👈 : این بار بزرگترها (پدرو مادرهای عزیز و مربیان دلسوز و فهیم) باید در کنار نورچشمانشان برای رسیدن به پاسخ همراهی کنند‼️
🇵🇸 یک روز بهاری 🇵🇸 (فرهنگی_تربیتی)
سلام روزتون بخیر 🤓 #مسابقه شماره 3⃣ ✋منتظر مسابقه ی این هفته بودید⁉️ امروز نوبت مسابقه شمــــــــ
شماره 3⃣ 🖌امام رضا علیه السلام در پاسخ مامون عباسی(خلیفه)، گویاترین آیه در اثبات ولایت و فضیلت آقا امیرالمومنین علیه السلام را کدام آیه دانستند و چرا⁉️🤔 ✋مهلت ارسال پاسخ : تا ساعت ۱۲ به ادمین کانال: @mrajaei با ذکر نام، نام خانوادگی، نام پدر نشانی و شماره تماس ارسال فرمایید. 🎁به یک نفر مبلغ هزار تومان تعلق می گیرد. 👈اگر تعداد پاسخ های صحیح بیش از یک نفر باشد، قرعه کشی خواهد شد‼️😍 🕹هر هفته مسابقه داریم.🎁 السلام علیک یا ربیع الانام (سلام بر تو ای بهار بشریت!!) ┅═✧❁🦋 یامهدی 🦋❁✧═┅ با ما همراه باشید👇👇👇 https://eitaa.com/yekroozebahari313
🇵🇸 یک روز بهاری 🇵🇸 (فرهنگی_تربیتی)
#مسابقه شماره 3⃣ 🖌امام رضا علیه السلام در پاسخ مامون عباسی(خلیفه)، گویاترین آیه در اثبات ولایت و فض
: دقت کنید تا فردا شب فرصت برای پاسخ هست.✅ در ضمن همه ی اعضای کانال، حتی مربیان و پدر و مادرها میتوانند در مسابقه شرکت کنند. فضای این کانال برای فضای خانواده ی ایرانی طراحی شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
6⃣ 👌فرزندان ما، از دینداری ما حتما دو چیز را باید مشاهده کنند: آرامش😌 و ☺️ استاد السلام علیک یا ربیع الانام (سلام بر تو ای بهار بشریت!!) ┅═✧❁🦋 یامهدی 🦋❁✧═┅ با ما همراه باشید👇👇👇 https://eitaa.com/yekroozebahari313
✨ 🙏با تشکر از همه شرکت کنندگان عزیز در سومین مسابقه کانال ✅پاسخ مسابقه در تصویر آمده. اما خلاصه آن: هم شیعه و هم سنی شکی ندارند که منظور از کلمه «انفسنا» در آیه مباهله یعنی امیرالمومنین علیه السلام.و این یعنی آنچه رسول اکرم دارند،همان را جان ایشان هم دارند.یعنی عصمت،علم الهی و... . و چرا این آیه گویاترین ایه است؟ زیرا تا زمانی که جان پیغمبر هست،حتی اگر غدیری هم در کار نبود،نوبت به شخص دیگری نمی رسد‼️😇 واقعا از پاسخ فوق العاده امام رضا علیه السلام صفا کردید⁉️😍 این است که به ما گفته اند تفسیر آیات را از ایشان بگیریم‼️ 🌸۱۳ نفر پاسخ صحیح دادند.🌸 مسابقه به قید قرعه خانم دینا از شیراز فرزند عباس👏👏👏 به ایشان تبریک عرض می کنیم. ✋عزیزانی که برنده نشدند، جای نگرانی نیست. ما هر هفته داریم. پس منتظر باشید. 😍😍😍 👈راهنمایی: باز مسابقه بعدی هم در مورد آقا امیرالمومنین علیه السلام است.
فرد برنده مبلغ به حساب ایشان واریز شد. ✅
روایت خیالی از یک واقعی 😍 🥜🌰 ... ‼️🌰🥜 اویس صورت پیرمرد را بوسید.کیسه را داخل خورجین اسب گذاشت،خداحافظی کرد و به راه افتاد.چند شب و چند روز در راه بود تا خودش را به مدینه رساند.تا به شهر رسید،سراغ خانه پیامبر را گرفت.اویس وقتی به کوچه بنی هاشم رسید،چشمش به نخل های داخل خانه ها افتاد،و از داغی هوا،به سایه درختی پناه برد. صدای بچه ها بلند بود.اطراف رسول خدا را گرفته بودند و در مسیر مسجد، مثل پروانه دور پیامبر می چرخیدند.و یاران پیامبر سعی می کردند جلوی مزاحمت بچه ها را بگیرند. اما پیغمبر با نوازش و بغل گرفتن نوبتی بچه ها ، به آنها محبت می کردند. اویس جلو رفت و دست به سینه سلام کرد.پیامبر خدا به گرمی پاسخ سلامش را دادند. اویس در میان سر و صداها،سلام و پیغام ابراهیم باغدار را رساند و اجازه خواست تا خودش کیسه گردوها را به در خانه ایشان ببرد. اویس برای اینکه از ثواب نماز جماعت جا نماند،سریع کیسه گردوها را درِ خانه تحویل داد و برگشت.همسر پیامبر خدا کیسه را گرفتند و با خود به گوشه انبار بردند.کیسه را روی طاقچه قرار دادند و رفتند. گردو کوچولو که از اول سفر ،دندان روی جگر گذاشته بود و سختیِ پایین و بالا شدن ها و گرد و خاک جاده را تحمل کرده بود،حالا احساس تنگی نفس می کرد. پا روی شانه دوستانش گذاشت و به بالای کیسه رسید،سعی کرد با فشار، گره کیسه را باز کند،اما موفق نشد.