#داستان_طنز و خیالی
« #زورو_وارد_نمی_شود‼️»
برای #نوجوانان و بزرگترها‼️
کرونا که آمد گذران روزگار برای خیلی ها پیچیده شد. و برای من هم.
و اینجا بود که پدرم با یک حرکت،به لحظات کسالت بارم پایان داد.شاید فکر کنید با یک بشگون...! با یک بشکن...! با یک... .
نه با هیچ کدام.با یک ویدئو از صندوق یادگاری های غار نوجوانی!
با یک دستگاه ویدئو و یک فیلم ویدئو از زورو!
زورو شوالیه ی سیاه بچه های دهه شصت.مردی لاغر با سیبیلی نازک و چشم بند و شنلی سیاه.
مردی شبیه مرد عنکبوتی های امروز ما.
او برای نجات بیچاره ها از تونلی عبور می کند.و ناگهان جلوی تبهکاران ظاهر می شود و حق شان را کف دستشان می گذارد.
بله همین شد که من هم هوس زورو بازی به سَرَم زد. ولی از قضا کارم به سُرُم کشید‼️
چون زورو اسبی باحال و باهوش داشت که وقت حرکت پای تونل آماده بود و من الاغی بی حال و بی هوش که فرق لوله و تونل را هم به سختی می فهمید.
اما از نظر من همه چیز آماده بود:
خانه ی خالی،لوله اریب فاضلابی و یک پسر زرنگ و گلابی!!