هدایت شده از تبادلات سرداردلها تایم«ظهر»♡فرد♡
بزرگترین کانال رمان ایتا هرچی میخوای داره:
پی دی اف #عاشقانه😍💝
پی دی اف #غمگین😔🥺
پی دی اف #طنز😂😐
پی دی اف #ترسناک😜😱
پی دی اف #پلیسی🚓🚨
پی دی اف #معمایی📋🧐
پی دی اف #دانشگاهی🤪😨
پی دی اف #مجموعهای💀👀
پی دی اف #مذهبی📿😌
و....
زووود عضو شو
@Romankadeeee
قسمتی از رمان:
خیلی عصبانی بودم با خشم گوشیمو پرت کردم رو مبل باورم نمیشد مگه میشه یه همچین چیزی مهمی اینقدر زود کنسل بشه صدای تقه در رو شنیدم بلند گفتم:
_بله
دیدیم متین وارد اتاق شد چشمای عسلیش قرمز شده بود
لباساش خونی و خاکی بود همون انگشتش که یه روزی حلقه ازدواجمون توش بود ازش خون میومد...
برای ادامه رمان به لینک زیر کلیک کن👇🏼
@Romankadeeee
اگه جنبه رمان خوندن ۴۰۰ پارت رو نداری عضو نشو😡🗡️
هدایت شده از تبادلات سرداردلها تایم«ظهر»♡فرد♡
قسمتی از رمان ٭❥درپیچشمانتو٭❥ 😍
•••••••••••••••••••••♔♚♔•••••••••••••••••••
#دوست داشتم بیشتر #نگاش کنم ولی #حیام
بهم این #اجازه رو نمیداد❌😒😐
که با صدای اون #اقای به ظاهر منشی به خودم اومدم! 🤔
_خانم(...) !
رفتم جلو و پرسیدم:
+بله؟! 🤨
_برید اتاق اقای #توسلیان!!
+آااا.... بله #چشم! 🙂
یکی رم صدا زد که بیادو #راهو نشونم بده...
رفتم جلو در اتاق در زدم 🚪
_بفرمایید! ☺️
رفتم داخل کع همون طوری که ایستاده بودم #خشکم زد...... 🤭😯🙄😳
____________🌺🌺🌺_______________
بهنظرتونکیتواتاقبود؟؟ 🤔🤔
اگه میخوای ادامه شو بخونی بزن تو لینک زیر↓ 👌🏻❤️🌱
https://eitaa.com/joinchat/2641887402C165bfb2713
#هیجانی★٭
#عاشقانه★٭
#شهدایی★٭
#مذهبی★٭