eitaa logo
به سوی ظهور
64 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از به سوی ظهور
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊توصیه‌های شهید احمد کاظمی دربارهٔ هدف و نیت در کارها ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💫 🇮🇷انتشارحداکثری با شما 🇮🇷 https://eitaa.com/dghjbbhg
هدایت شده از به سوی ظهور
✍ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ﮐﺒﺎﺏ... ﺣﺎﻟﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ!ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ﮐﺒﺎب ﺣﺴﺎﺳﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﯾﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ چاشنی ﻣﯿﻦ ﻓﺴﻔرﯼ ﻋﻤﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻟﻮ ﻧﺮﻩ ﻣﯿﻦ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺷﮑمش ﻭ ﺫﺭﻩ ﺫﺭه کباب ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺍﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﺯﺩ😭😭 و ﻓﻘﻂ ﺑﻮﯼ گوﺷﺖ ﮐﺒﺎﺏ ﺷﺪﻩ به مشامت میرسید؛ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮ ﺣﺴﺎﺱ نمیشدی؟؟ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ""💫 🇮🇷انتشارحداکثری با شما 🇮🇷 https://eitaa.com/dghjbbhg
هدایت شده از به سوی ظهور
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند. اماحقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است. و شهدا مانده اند. چه خوش ساعتی بودساعت شهادتشان شهیدان،زمان را چه ماهرانه!  به دست گرفتند. الهی الحقنی به الشهدا امین یارب العالمین ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "💫 🇮🇷انتشارحداکثری با شما 🇮🇷 https://eitaa.com/dghjbbhg
هدایت شده از به سوی ظهور
🌷 دکتر از روند جنگ خیلی رنج می‌برد. یک‌بار جلسه‌ای با بنی‌صدر داشت. جلسه خصوصی بود. وقتی برگشت، می‌توانستی رنج را از چهره‌اش بخوانی. گفتم: چی شده دکتر؟ جوابم را نداد. ساکت بود تا این‌که گفت: فقط به فکر خودشون هستن که حرف‌شونو به کرسی بشونن، هرچی می‌گم باید به فکر جوون‌ها و گل‌های مردم باشیم که پرپر نشن، هرچی می‌گم این‌ها سرمایه‌های این سرزمین هستن، اصلا گوش نمی‌کنن، یه گوش‌شون دره و یه گوش‌شون دروازه! از غصه‌ی دکتر گریه‌ام گرفته بود. یک بار دیگر هم که تلفنی با فرمانده لشکر ۹۲ زرهی، سرهنگ قاسمی، حرف می‌زد، می‌گفت: آرپی‌جی می‌خوام. سرهنگ می‌گفت: نمی‌تونم بدم. دکتر گفت: چرا؟ سرهنگ گفت: دستور ندارم. دکتر گفت: از کی دستور ندارین؟ گفت: از فرمانده‌ی کل قوا، از بنی‌صدر. باید اون بگه یا لااقل دستورشو کتبی به من بده. دکتر گفت: آخه عزیز من، الآن اون کجاست که من برم گیرش بیارم، بیاد به شما دستورشو بده؟ گفت: این مشکل من نیست، مشکل شماست. دکتر گفت: جنگ که این حرف‌ها رو نداره. گفت: نمی‌تونم، اصرار نکنین لطفا. دکتر به گوشی خیره شد، نفس آرامی کشید و با آرامش آن را سر جایش گذاشت و قبل از این‌که کسی حرفی بزند، گفت: مستحق اعدامه. وقتی این حرف را می‌زد، صورتش سرخ شده بود. به نقل از محسن الله‌داد، کتاب ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ""💫 🇮🇷انتشارحداکثری با شما 🇮🇷 https://eitaa.com/dghjbbhg
هدایت شده از به سوی ظهور
🌺هدایت «گنده لات‌ها» به سبک شهید هادی؛ اول زورخانه، بعد هیئت! ☘بارها می‌دیدم ابراهیم با بچه‌هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند، رفیق می‌شد. آنها را جذب ورزش می‌کرد و به مرور به مسجد و هیئت می‌کشاند. یکی از آنها خیلی از بقیه بدتر بود؛ همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش می‌گفت! اصلاً چیزی از دین نمی‌دانست؛ نه نماز و نه روزه. به هیچ چیز هم اهمیت نمی‌داد. حتی می‌گفت تا حالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئت نرفته‌ام. به ابراهیم گفتم: آقا ابراهیم، اینها کی هستند دنبال خودت میاری؟ با تعجب پرسید: چطور؟ چی شده؟ گفتم: دیشب این پسر پشت سر شما وارد هیئت شد؛ بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا صحبت می‌کرد از مظلومیت امام حسین و کارهای یزید می‌گفت و این پسر هم خیره خیره و با عصبانیت گوش می‌کرد. وقتی چراغ‌ها خاموش شد، به جای این که اشک بریزد مرتب فحش‌های ناجور به یزید می‌داد. ابراهیم داشت با تعجب گوش می‌کرد و یک دفعه زد زیر خنده. بعد هم گفت: «عیبی نداره! این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده، مطمئن باش با امام حسین علیه السلام که رفیق بشه تغییر می‌کنه؛ ما هم اگر این بچه‌ها را مذهبی کنیم هنر کردیم.» دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش را کنار گذاشت، یکی از بچه‌های خوب ورزشکار شد، چند ماه بعد و در یکی از روزهای عید همان پسر را دیدم که بعد از ورزش جعبه شیرینی خرید و پخش کرد و گفت: رفقا! من مدیون همه شما و مدیون آقای ابراهیم هستم. از خدا خیلی ممنون که با آقا ابراهیم آشنا شدم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ""💫 🇮🇷انتشار حداکثری با شما🇮🇷 https://eitaa.com/dghjbbhg
هدایت شده از به سوی ظهور
11.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕ 25 سال پیش، ساعتی پس از آن‌که خورشید 21 فروردین ماه بر تهران تابید، 💢 خون سپهبد شهید «علی صیاد شیرازی»، توسط بی‌وطن‌ترینِ موجودات «منافقین»، بر زمین ریخته شد. 🔺 صحبت‌های شهید صیاد شیرازی، در دوران جنگ ایران و عراق «میان فرماندهان سپاه» 🇮🇷انتشار با شما خوبان🇮🇷 https://eitaa.com/dghjbbhg
هدایت شده از به سوی ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا میخواهم تمام من برای تو باشد؛ خاطره حاج حسین یکتا از شهید قوچانی https://eitaa.com/dghjbbhg