#هیئت‌نوشت #مخاطب‌خاص_مادران سلامی به شیرینی اون قندی که تو دلای ما آب شد و حسابی جاتون رو خالی کردیم اون روز و اون لحظه ای که داشتیم چارچوب و زیربنای هیئت رو برای خودمون ترسیم می کردیم....یه سری ابرا بالای سرمون حسابی داشت قند توی دلمون آب می کرد که این نخ هایی که داریم برای خودمون میریسیم آخرش چی میشه؟؟؟ می رسیم به اون نتیجه ای که میخوایم یانه؟... این هفته ...جلسه سوم هیئت اصلا فکرشو نمی کردیم انقدر زود موتور بچه ها روشن بشه و خادمی این خانه و کاشانه رو با تمام وجود دست بگیرن... بی کم و کاست... تا رسیدن سریع اومدن و کسب وظیفه کردن...😌 هرکس یه گوشه ای از کارهای زمین مونده رو برداشت حدیث کسا خوندن نمایش رایحه بهشتی رو دیدن بساط نذری درست کردن رو پهن کردن و کلی گپ زدیم و از توانایی هاشون گفتن و ... تا نذری مون جا بیوفته😋 چای هیئت که عضو پرو پاقرصه هیئتامونه رو نوش جان کردیم یکی دکلمه خوند برامون🥰 مداحا هم که حسابی دم گرفتن و خدایی کیف کردیم😍 قشنگ معلوم بود که تک تک درس هایی که در گوشه کنارای ذهنشون از بچگی توی هیئت ها ثبت شده رو دارن ورق میزنن... آخر هیئت سلام به ارباب دادیم و دعا کردیم و.... نذری هایی که با کلی نیت قشنگ درست شده بود رو نوش جان کردیم...😉😋 حتی پوستای میوه هامونو تقسیم کردم و دادیم به دوستایی که جوجه داشتن جوجه هامون هم نذری خوردن...😅 القصه... تصاویری از جنس کالنقش علی الحجر رو داریم ثبت می کنیم...

#هیئت‌نوشت یه وقتایی هست آدم دلش میخواد یه جایی باشه که دلش خنک بشه .... دلش حال بیاد... اصلا روحش خنکای پرواز توی آسمونو بچشه.... آخخخخخ که تنها جاااااایی که هفته به هفته حالتو خوش می‌کنه فقط هیئته‌.... اصلا وارد فضا که میشی  ؛هرکس میاد دلش مثل آینه ست انگار خودتی !!!! همه باهم یجوری یکی میشیم که انگار یه وجودیم !!!!... گاهی وقت ها هیچ چیز این دنیا آرومت نمی کنه نه بی قراری هات تمومی داره و نه دلتنگی هات.. فقط زمانی آروم می شی که روحتو  برداری ببری پیش خداااااا‌‌..... اون وقت آروم می شی ،آروووووم آروووم.. آره هئیت برام همون مزه شیرین بغل خداست..... توی هیئت که باشی زیر پرچمی نفس میکشی که انگار تو بغل خود خدایی... این هفته دلمون پربود از غم از دست دادن عزیزایی که نفس کشیدنشون هم سایه امنیت رودل هامون مینداخت... قرار بود این هفته جشن امام رضایی علیه السلام بگیریم ... اما بزرگداشت خادم الرضایی گرفتیم و از خدمت حرف زدیم و ازینکه چقدر خادمی درِ این خونه قشنگه... باهم داستان هایی از زندگی امام رضای عزیزمون خوندیم تا بتونیم خادم خوبی براشون باشیم و بیشتر شبیهشون بشیم... خادم هیئت شدیم و نذری درست کردیم به برکت شهدای خدمت... چقدر این روز ها و این ساعت های خادمی برامون قشنگ و لذت بخشه... تو هم میخوای با ما شریک بشی؟ بسم الله ... https://eitaa.com/joinchat/731250766Cd76e45d851

#هیئت‌نوشت توی خیمه ،زیر پرچم ... حال و هواش با همه جا فرق می کنه... قانوناش هم مثل بقیه جاها نیست..‌. خیلی وقتا ... خیلی چیزایی که تو میچینی میریزه بهم ... تا بهت بفهمونن که صاحب خونه کس دیگریست... چنان مهره ها کنار هم جای خودشون قرار میگیرن و قطعه های پازل انقدر قشنگ با هم چفت میشن که وقتی از بالا بهش نگاه میکنی تازه میفهمی این همه زیبایی رو... اون موقعست که ندای «ما رأیت الا جمیلا » مثل زنگ توی گوشت میپیچه.... اینجا هیئته و ما همه زیر خیمه ارباب یه خانواده ایم... کم کم بچه ها دارن نقشاشون رو پیدا می کنن... مداح ها یکی یکی رخ نشون میدن... دکلمه خونای مجلس... راویان روایت داستانهای هیئت... و حالا نوبت راوی روزهای هیئت...دختر آروم و باوقاری که غالبا یه گوشه نظاره گر بود تا ببینه کجای این قصه جاش میشه؟ و خودش رو پیدا کنه... و پیدا کرد... و حالا شد چشم ما توی بتصویرکشیدن صحنه های ناب هیئت دخترونمون... انگار زینب ها باید راوی آنچه دیدن باشند... زینب ما هم شد راوی اتفاقات زیر پرچم ارباب... عکاسی و تدوین گزارش این هفته ، روایت یک زینب است... یک روای از درون یک خیمه.... https://eitaa.com/joinchat/731250766Cd76e45d851