eitaa logo
🌺یــــوســــف زهـــــرا(س) 🌺
810 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1هزار ویدیو
67 فایل
💢امام زمان شناسی💢 ✨نشانه های ظهور✨ ✉️دلنوشته مهدوی✉️ 🔷ختم صلوات🔶 💖دعای عهد💖 🔆سخنرانی استاد رائفی پور🔆 📚 داستان های امام زمان عج 📚
مشاهده در ایتا
دانلود
#درمحضربزرگان 💠🍃شخصی خدمت آیت الله بهجت رسید و عرض کرد برای #پاکیزه کردن #دل و #ذهن از هر چه #جز_خدا (نفی خواطر) چه کنیم؟ 💢حضرت آیت_الله_بهجت ضدش‌را انجام‌دهید؛ یعنی #استغفار کنید و #صلوات بفرستید که #ضد آن #خواطر هستند. 📚کتاب ذکرهای شگفت عارفان، جلد2، ص33 🌷اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌷 @yousefezahra
❗️ 💠🍃شخصی خدمت آیت الله بهجت رسید و عرض کرد برای کردن و از هر چه (نفی خواطر) چه کنیم؟ حضرت ✍ضدش‌را انجام‌دهید؛ یعنی کنید و بفرستید که آن هستند. 📚کتاب ذکرهای شگفت عارفان، جلد2، ص33 @yousefezahra
جوان کافری عاشق دختر عمویش بود و از قضا عمویش پادشاه حبشه بود نزد عمویش رفت و گفت؛ من عاشق دخترت شده‌ام و برای خواستگاری آمده‌ام، پادشاه گفت: حرفی نیس ولی مهریه دختر من سنگین است! جوان گفت: هر چه باشد قبول است پادشاه گفت: در شهر مدینه دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آن وقت دخترم مال تو. جوان گفت: دشمنت نامش چیست؟ گفت: اسم زیاد دارد، اما بیشتر او را به علی‌بن‌ابی‌طالب میشناسند... جوان فورا اسبش را زین کرد و با شمشیر و نیزه و تیرو کمان راهی شد... به نخلستانی رسید و دید که جوان عربی مشغول باغبانی و بیل زدن است نزد او رفت و گفت: ای مرد آیا تو علی را میشناسی؟ گفت: آری، با علی چکار داری؟! گفت: آمده‌ام سرش را برای عمویم ببرم چون مهر دخترش است. مرد گفت: تو حریف علی نمیشوی! گفت: مگر تو علی را میشناسی؟ گفت بله من هر روز او را میبینم و با او هستم! جوان گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که نمیتوانم او را بکشم؟! گفت: قدش به اندازه قد من و هیکل او هم هیکل خودم است. گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیس... مرد گفت: شرطی دارد؛ اول باید مرا شکست بدهی تا راه علی را به تو نشان دهم! + خب چه برای شکست داری؟ _ شمشیر و تیر و کمان. + پس آماده باش. جوان خنده‌ی بلندی کرد و گفت: میخواهی با بیل مرا شکست بدهی؟! درگیر شدند و در چشم بر هم زدنی مرد عرب جوان را گرفت بالا برد و بر زمین زد همین که خواست با خنجرِ جوان او را بکشد دید جوان گریه میکند، گفت: برای چه گریه میکنی؟! گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمدم تا سر علی را برای پدرش ببرم حالا دارم به دست یک مرد دیگر کشته میشوم.! مرد عرب جوان را بلند کرد وگفت: این شمشیر را بگیر و سر مرا برای عمویت ببر گفت: مگر تو چه کسی هستی؟! گفت: من امیرالمومنین علی‌‌ابن‌ابیطالب هستم و اگر بتوانم بنده‌ای از بندگان خدا را شاد کنم حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود جوان بلند بلند گریه کرد و به پای مولا افتاد و گفت من میخواهم از امروز غلام تو باشم و او شد قنبر، غلام علی(علیه‌السلام) @yousefezahra