🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
﷽
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_هجدهم
🍀وقتی خبر حرکت این سپاه به مدینه رسید ، هیجانی غیر قابل وصف در میان مسلمانان پدید آمد . زیرا حادثه ای پیش آمده بود که نسبت به حوادث و جنگ های گذشته قابل قیاس نبود .
🍀پیامبر اسلام ( ص ) در این مورد با یاران خود به مشورت پرداخت . جمعی عقیده داشتند که برج و باروی مدینه را محکم کنند و در مدینه بمانند تا سپاه دشمن برسد و در کنار شهر به جنگ بپردازند . ولی گروهی دیگر معتقد بودند که این کار ، کار مردم ناتوان است و باید به استقبال دشمن شتافت و سر راه براو گرفت .
💚رسول اکرم ( ص ) با نظر گروه دوم موافقت فرمود و فرمان بسیج داد . سربازانی که از مدینه حرکت کردند ، در ابتدا بالغ بر هزار نفر بودند . ولی هنوز چیزی از راه نپیموده بودند که ناگهان عبدالله ابی با سیصد نفر از طرفدارانش ، از سپاه اسلام جدا شد و به بهانه اینکه پیغمبر با عقیده من ( درباره ماندن در مدینه ) مخالفت کرده است ،
💚به مدینه بازگشت و رسول خدا ( ص ) به بقیه سپاه که به هفتصد نفر تنزل کرده بود ، به راه ادامه داد ، تا در کنار کوه احد فرو آمدند . آنگاه به تنظیم صفوف پرداخت و لشگر را طوری تعبیه فرمود که کوه احد در پشت و کوه عینین در طرف چپ و مدینه در مقابل رو قرار داشت .
💚در کوه عینین شکافی بود که احتمال داشت دشمن از آن استفاده کند و ناگهان به سپاه اسلام بتازد . برای جلوگیری از خطر محتمل ، به امر رسول الله ( ص ) ، عبدالله بن جبیر با پنجاه تیرانداز ورزیده ، در آن شکاف مستقر شدند و به آنان دستور داده شد که در صورت موفقیت یا شکست سپاه اسلام ، آنها از جای خود نجنبند و شکاف را خالی نگذارند .
🌹ادامه داستان در قسمت بعد ....
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
🌹✨یــــوســــف زهـــــرا (س)✨🌹
http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927