#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_هفدهم
🌺جنگ احد
🍀پس از جنگ بدر ، بت پرستان مکه ، احساس کردند که لکه ننگی به دامن افتخار آنها نشسته که جز با انتقام از مسلمین با هیچ آبی شسته نمی شود و تا خونخواهی کشتگان را ننمایند ، آرامشی در دل خود نخواهند یافت .
🍀از این رو ابوسفیان که قیادت و ریاست مکه را اخیرا بدست گرفته بود ، اعلام کرد که هیچ خانواده ای از قریش حق ندارد بر کشتگان خود عزاداری کند و اشگ بریزد . زیرا اشگها و ناله ها ، عقده های دل را سبک می سازد و قدرت انتقام را ضعیف می کند .
🍀این عقده ها باید در دلها بماند تا در وقت مناسب منفجر شود و با انفجارش ، آتشی از کین برافروزد که خرمن عمر دشمنان را بسوزاند .
🍀حدود یکسال از حادثه بدر می گذشت . ابوسفیان سرگرم تهیه مقدمات جنگ بود . جمعی از افراد سخنور و فصیح عرب را به قبائل مختلف اعزام نمود تا با تشریح جنگ بدر ، مردم را تحریک کنند که برای خونخواهی از دشمن مشترک آماده گردند .
🍀مال التجاره ای هم که بر سر آن ، جنگ بدر بر پا شده بود و جمعی از سهامداران بزرگش در آن ، به خاک غلطیده بودند ، هنوز در دست ابوسفیان بود و تصمیم گرفت که آن ثروت سرشار را صرف در راه انتقام و خونخواهی کند .
🍀با فعالیت های پی گیر و همه جانبه ، سپاهی نیرومند که دارای پنج هزار مرد مسلح بود ، آماده گردید . میان این عده سه هزار و دویست نفر پیاده نظام بودند و از لحاظ تجهیزات نظامی و آذوقه در بهترین شرایط قرار داشتند .
🍀وقتی خبر حرکت این سپاه به مدینه رسید ، ترسی غیر قابل وصف در میان مسلمانان پدید آمد . زیرا حادثه ای پیش آمده بود که نسبت به حوادث و جنگ های گذشته قابل قیاس نبود .
🌹ادامه داستان در قسمت بعد ....
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
🌹✨یــــوســــف زهـــــرا (س)✨🌹
http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927