eitaa logo
یــــوســــف زهـــــرا(س)
801 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1هزار ویدیو
67 فایل
💢امام زمان شناسی💢 ✨نشانه های ظهور✨ ✉️دلنوشته مهدوی✉️ 🔷ختم صلوات🔶 💖دعای عهد💖 🔆سخنرانی استاد رائفی پور🔆 📚 داستان های امام زمان عج 📚
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️ به مناسبت شهادت امام هادی علیه السلام؛ » شیعه شده بود، شیعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی امام هادی علیه السلام. دلیلش را پرسیدند. گفت: از اصفهان آمده بودم بغداد؛ همشهری ها می دانستند آدم زبان‌داری هستم؛ مرا فرستاده بودند پیش متوکل برای عرض شکایت. پشت دربار منتظر بودم. همان وقت متوکل دستور داد امام هادی علیه السلام را بیاورند. از یکی پرسیدم کسی که احضار شده کیست؟ گفت: «امام شیعه هاست. به نظرم متوکل او را احضار کرده تا بکُشد!» لحظه ای بعد آمد. با همان نگاه اول، محبّتش به دلم افتاد. در دلم شروع کردم به دعا کردن برایش. از خدا می خواستم شرّ متوکل را از سرش کوتاه کند. به من که رسید توقف کرد؛ نگاهش را دوخت به صورتم؛ همین قدر شنیدم که فرمود: خدا دعایت را مستجاب، عمرت را طولانی و مال و بچه هایت را زیاد کند. از هیبت نگاه و کلامش به لرزه افتادم و زمین خوردم. به هوش که آمدم، مردم قصه را پرسیدند. چیزی نگفتم. به اصفهان که برگشتم زندگی ام از این رو به آن رو شد. حالا همه چیز دارم: ثروت، ده تا فرزند، هفتاد و چند سال عمر. همه‌ی اینها از برکت دعای امام زمانم است. 📚الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص 392. @yousefezahra
‍ 🏴 به مناسبت سالروز شهادت امام کاظم علیه السلام: ▪️به شوق دیدار امام، مسافر بغداد شده بود. به هر زحمتی بود، خودش را رساند. امام، تازه از نماز عصر فارغ شده بود. نشسته بر سجاده، رو به قبله، دست‌هایش سمت آسمان. مناجات امام را می‌شنید: «خدایا!... در فرج منتقم شتاب کن! و آنچه را به او وعده داده‌ای، به انجام رسان!» با خودش گفت: «امام چه کسی را دعا می‌کند؟ تحقق کدام مژده را از خدا می‌خواهد؟» سوالش را پرسید. امام کاظم علیه‌السلام فرمود: «او، مهدی ما آل محمّد است... پدرم فدای او باد! صورتی گندم‌گون دارد؛ اما با این حال، زردی شب‌زنده‌داری در چهره‌اش پیداست!... شب‌هایش با رکوع و سجود به صبح می‌رسند... اوست چراغ روشنِ تاریکی‌ها... پدرم فدای او باد که روزی به امر خدا قیام خواهد کرد...» 📚فلاح السائل ص۲۰۰. 📚بحارالانوار ج۸۳ ص ۸۰. @yousefezahra
◾️به مردی سیاه پوست و زشت رو رسید.سلام کرد و نزدش فرود آمد و مدتی با وی گفت وگو کرد. سپس فرمود : اگر حاجتی برای وی پیش بیاید آن را برآورده می کند. در این هنگام شخصی گفت: سرورم! شما با منزلتی که دارید نزد این مرد می آیید و از نیازهایش سؤال می کنید؛؟ در حالی که او به شما محتاج تر است؟ امام فرمود: او بنده ای از بندگان خداست که بنابر حکم قرآن، برادر ماست و در زمین حرکت می کند. با او از یک پدر هستیم. شاید روزگار ما را نیازمند او کند و پس از آنکه بر او بالیدیم، ما را در برابر خود متواضع ببیند. @yousefezahra
▫️سوالی ذهنش را مشغول کرده بود: «در امّت‌های قبل غیبت حجّت خدا این همه طولانی نبود؛ برای ما، امّا چرا اینقدر طولانی شده؟!» خواب دید؛ خواب حجّت پنجم خدا، حضرت باقرالعلوم علیه‌السلام. جواب سوالش را اینطور شنید: «آنان برای پایان غیبت دور هم جمع می‌شدند و دعا می‌کردند. از شما امّا تا به حال چنین اجتماعی دیده نشده!» 📚 شیوه های یاری قائم آل محمّد، ص 69. @yousefezahra
💐 به مناسبت ولادت ؛ ▫️رفت داخل اتاق، همان اتاقی که همیشه محل قرار او بود با جبرئیل. فرموده بود: کسی بر من وارد نشود؛ لحظه ای بعد اما نوه اش وارد اتاق شد. او را روی زانوی خودش نشاند. بوسید و نوازشش کرد. از فرشته وحی شنید که: او را شهید خواهند کرد، افرادی از امت تو. در دستان جبرئیل، مشتی از خاک کربلا بود. گفت: این، از قلتگاه اوست. اشک های پیامبر صلی الله علیه وآله جاری شد. جبرئیل گفت: غمگین نباش! خدا انتقام او را خواهد گرفت، به دست قیام کننده ای از خاندان شما. او نهمین فرزند است، از نسل حسین . غیبتی دارد طولانی. با اوست که خدا پیروز می کند، اسلام را و نابود می سازد کافران را. 📚کفایة الاثر، ص187. @yousefezahra
‍ ‍ ▫️نوروز بود، رسید محضر امام. شنید: می دانی امروز چه روزیست؟ گفت: نوروز؛ روز جشن ایرانی ها و هدیه دادنشان به هم. صادق آل محمد فرمود: قسم به خدای کعبه! امروز پیشینه ای بلند دارد... نوروز، روزی است که ظاهر می شود، قائم ما آل محمد، از ورای پرده غیبت. مثل امروز است، روزی که پیروز می شود بر دجّال، و می آویزدش بر مزبله کوفه. هیچ نوروزی نمی آید، مگر آنکه ما چشم به راهیم، ظهور قیام کننده را. چرا که از روزهای ما و شیعیان ماست، روز نوروز.💐 📚 بحارالانوار، ج ۵۲، ص۳۰۸. @emammontazar_313
▫️شب نیمه شعبان بود. امام عسکری دعوتش کرده بود تا آن شب مهمان او باشد. وقتی آمد، از امام شنید: «امشب پسرم به دنیا می‌آید». تعجب کرد. هیچ اثری از بارداری در نرجس نبود! تا سحر چشم از نرجس برنداشت. داشت کم‌کم شک می‌کرد. صدای امام از اتاق ديگر بلند شد: «شک نکن عمه، وقتش شده.» نشست کنار نرجس. سوره‌ی قدر برايش خواند. صدايی همراهی‌اش می‌کرد. کودک، در شکم مادر إنَّا أَنزَلنَاه می‌خواند! به دنيا که آمد، پاک و پاکيزه بود.✨ به سجده رفت. شهادتین را گفت؛ شهادت داد بر امامت همه‌ی ائمه: از علی‌بن‌ابیطالب تا خودش. بعد هم برای فرج خودش اینطور دعا کرد: «خدایا! وعده‌ای را که به من داده‌ای، محقق فرما!...» 📚 کمال الدین، جلد2، صفحه426. 💐 @yousefezahra
▫️هفت روز بود که پسردار شده بود. فرمود: عمّه جان، پسرم را بیاور. حکیمه خاتون قنداق را داد دست امام. سر و صورت نورسیده را غرق بوسه کرد. زبان در دهانش گذاشت و فرمود: مهدی جان! حرف بزن. صدای قرآن خواندن نوزاد در خانه پیچید: وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِين‏. و ما اراده کرده‌ایم بر آنها که ضعیف شمرده شده‌اند منّت نهیم و آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم. 📚کمال الدین، جلد2، ص425. @yousefezahra
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ ‍ ▫️به مناسبت سالروز تاسیس مسجد مقدس جمکران به امر امام عصر علیه السلام (17 رمضان) بازسازی مسجد تازه شروع شده بود. برای بنایی، آب را از قم می آوردند. سخت بود. قرار شد به حفر چاه. رفت تهران. با یک شرکت حفّاری صحبت کرد. چک داد تا بیایند و چاه حفر کنند. جایی از زمین جمکران، برای حفر چاه انتخاب شد. قرار شد از شنبه شروع کنند. شب جمعه، در صحن مسجد، مشغول راز و نیاز بود که دستی بر شانه اش نشست. قاصدی بود از طرف صاحب مسجد؛ حضرت، پیغام داده بودند که: «آنجا نه! آنجا بعدها بخشی از مسجد میشود. به آب هم نخواهد رسید!» قاصد حجت خدا، جای دیگری را برای حفر چاه نشانش داد. صبح شنبه شد. از مهندسان حفاری انکار که جای تازه مناسب نیست. از او اصرار که فقط همین جا! تعهد داد و مسئولیت همه چیز را بر عهده گرفت. چند روز بعد، مهندس ها آمدند سراغش؛ خوشحال و حیرت زده! آسانتر از همیشه به آب رسیده بودند. آب که جاری شد، ماند تامین مبلغ چک. متوسل شد به صاحب جمکران! روز قبل از موعد چک، اتفاقی افتاد. صاحب شرکت حفاری و پسرش آمدند مسجد. مشتاق اینکه بدانند کار چه کسی بوده، جانمایی تازه چاه. از حاج آقای لطیفی نسب شنیدند که: «این مسجد صاحب دارد.» گفتند: پس این چاه هم هدیه ما به مسجد جمکران. چک را پس دادند و گره،گشوده شد. 📚 راه وصال، ص119. 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
‍ ‍ ▪️ « در مسیرت، مسلمانی را نترسان؛ به زور از زمین کسی عبور نکن. افزون تر از حقوق الهی چیزی نستان... در سلام و تعارف و مهربانی،کم نگذار. آن را که می گوید زکاتی ندارم، رها ساز. با آنکه پرداخت زکات را پذیرفته همراه شو، زکاتش را بستان بدون اینکه بترسانی اش! مبادا تهدیدش کنی، یا به کار دشواری وادارش کنی!...» امام صادق علیه‌السلام به گریه افتاد، وقت بیان سفارش های جدّش امیرالمومنین علیه‌السلام، به مامور جمع آوری زکات. سپس فرمود: والله از روز شهادت امیرالمومنین علیه السلام تا امروز...، در این عالَم به کتاب خدا و سنّت پیامبرش عمل نشد، و در میان این خلق، حدّی اقامه نگشت، و به چیزی از حقّ عمل نشد... اما اینگونه نخواهد ماند... حق دوباره به اهلش برخواهد گشت. و خدا حتماً دوباره برپا می کند، دینی را که برای خود و رسولش پسندیده. بشارت تان باد! بشارت تان باد! به خدا قسم که حق جز در دستان شما (شیعیان) نیست. 📚الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص538. @yousefezahra
📖برگی از یک کتاب ▫️وحشت و اضطراب امانش نمی‌داد؛ وسط شلوغی صحرای منا، شوهرش را گم كرده بود. تازه مسلمان بود. از انگلیس با همسرش آمده بود برای حج. ميان آن همه جمعيت غريب، مانده بود چه كند. از هرکس به زبان انگلیسی سوال می‌کرد جوابی نمی‌گرفت. آقایی نزديك آمد🌤 به زبان انگليسی حالش را پرسيد. اول، راهنماییش كرد برای رمی جمرات؛ بعد هم از راهی كه عجيب نزديك بود آوردش كنار خیمه خودشان. وقت خداحافظی، از آقای ناشناس اينطور شنيد: «وظیفه ماست به محبّان خودمان رسیدگی کنیم؛ در طول عمر من شک نکن، سلام همسرت را هم برسان!» از وقتی مسلمان شده بود، همه چيزِ دين تازه برايش قابل قبول بود؛ همه چیز به جز عمر طولانی امام زمان. به خودش که آمد با همسرش از خیمه بيرون زدند. اما دير شده بود! 📚 میر مهر، ص 356. @yousefezahra
قاب عکس خالی چرا؟ تازه عروسی کرده بودن. با چند تا از دوستان قرار گذاشتیم گل و شیرینی بخریم و یه سری به شان بزنیم. خانه شان کوچک بود. یک پذیرایی دوازده متری داشتند. روی دیوار بالای پذیرایی یک قاب بزرگ خالی بود. برای همه مان سوال شده بود. تا حالا ندیده بودیم کسی قاب خالی به دیوار پذیرایی خانه اش بچسباند. عاقبت من طاقت نیاوردم و به نمایندگی از همه پرسیدم: این قاب خالی چیه!؟ نکند به زودی در این مکان عکس عروسی تان نصب می شود!؟ بچه ها خندیدند. خودش هم لبخندی زد و جواب داد:نه. . . این قاب جای خالی عکس امام زمان است. می خواهیم وقتی حضرت مهدی ظهور کردند و چهره شان را همه دیدند عکس شان را به دیوار خانه مان بچسبانیم. همه مان مات و مبهوت شدیم. یکی پرسید: پس چرا از حالا قاب خالی زده ای به دیوار؟ هنوز که آقا ظهور نکرده اند. فوری جواب داد: همین دیگر... می خواهیم همیشه یادمان باشد یک چیزی توی زندگی مان کم داریم. هر لحظه که این قاب خالی را می بینیم یادمان می افتد که منتظر ظهور باشیم... @yousefezahra