eitaa logo
🌺یــــوســــف زهـــــرا(س) 🌺
808 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1هزار ویدیو
67 فایل
💢امام زمان شناسی💢 ✨نشانه های ظهور✨ ✉️دلنوشته مهدوی✉️ 🔷ختم صلوات🔶 💖دعای عهد💖 🔆سخنرانی استاد رائفی پور🔆 📚 داستان های امام زمان عج 📚
مشاهده در ایتا
دانلود
براى سلامتى خودتون و آقاى راننده صلوات. باز هم همه صلوات فرستادند. با خودم گفتم عجب آدمايى هستيم. وقتى تصادفى مى‏بينيم، به فكر سلامتى مى‏افتيم. در اين فكر بودم كه دو مرتبه اتوبوس ترمز كرد. عوار ضى قم رسيده بوديم. از دور گنبد طلايى حضرت معصومه)س( خودنمايى مى‏كرد. باديدن گنبد، همگى آهسته سلام دادند و ذكر گفتند. پس از رسيدن به قم و رفتن به حرم و خواندن نماز مغرب و عشا، يكى از دوستان گفت : زود باشيد جمكران دير مى‏شه. از قم تا جمكران خيلى طول نكشيد. چراغ‏هاى روشن اين مسجد كه چون جزيره‏اى در دل اقيانوس مى‏نمود، از دور جلوه‏اى زيبا داشت. مناره‏هاى مسجد مانند دو دست سوى آسمان بلند شده بود و همگان را به سوى پروردگار سوق مى‏داد. همين كه مسافران مسجد را ديدند، براى سلامتى امام زمان صلوات فرستادند. از هر گوشه ماشين صداى ذكر و صلوات شنيده مى‏شد. خيلى عجيب بود. اين همه آدم تو اين سرما براى چه جمع شده‏اند. در اين‏جا، از همه جاى ايران اتوبوس‏هايى ديده مى‏شد؛ اتوبوس‏هايى با پارچه نوشته‏هاى سبز و سفيد كه مثل كشتى‏هاى كوچك و بزرگ كنار اين جزيره معنوى پهلو گرفته بودند. بى‏درنگ صحن مسجد را پشت سر گذاشتيم و وارد مسجد شديم. پيرمردى خوش سيما و نورانى پشت پيشخوان كفشدارى ايستاده بود. وقتى كفش‏هايم را به او دادم، با لبخندى مليح شماره‏اى را دو دستى به من داد و گفت : التماس دعا جَوون. وارد مسجد كه شدم ديگر احساس سرما نمى‏كردم، از دور محراب زيباى مسجد توجهم را جلب كرد. به فكر مادرم افتادم. ياد روزهايى كه دستم را مى‏گرفت و به مسجد محله مى‏برد. مسجد پر از جمعيت بود. در قسمت انتهايى جايى خالى يافتم. فكر مادرم از يك طرف و آشنا نبودن با اعمال مسجد از طرف ديگر، مرا بر آن داشت در آن گوشه خلوت بمانم تا دوستانم اعمالشان را انجام دهند. پس با آن‏ها خدا حافظى كردم. قرار گذاشتيم بعد از نماز صبح كنار جايگاه جمع آورى نذورات همديگر را ببينيم. همان جا نشستم، زانو هايم را بغل گرفتم و در جمعيت خيره شدم. اكثراً تسبيح در دست داشتند و چيزى را تكرار مى‏كردند كه بعداً فهميدم عبارت : «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» است. با خود فكر كردم چه حالى دارند اين‏ها، توى اين سرما اين همه راه آمده‏اند تا نماز بخوانند. نگاهى به ساعت كردم. بيست دقيقه به يك نصف شب مانده بود. با خود گفتم : حالا كجا اذان صبح كجا. كى حال داره اين همه وقت بيدار باشه. سرم را روى زانو گذاشتم و در فكر مادرم فرو رفتم. وقتى پدرم به رحمت خدا رفت، او هم مادرم بود هم پدرم. اگر زحمت‏هاى او نبود من هرگز نمى‏توانستم به دانشگاه راه يابم. در اين فكرها بودم كه احساس كردم جوانى كنارم نشست و مهر و تسبيحش را روى زمين گذاشت. آهسته نگاهش كردم حدود 24 تا 25 ساله بود. از لباس و كيفش احتمال دادم دانشجو باشد. اول از نوع نماز و گريه‏اش ناراحت شدم و گفتم بعيد است بتوانم در كنارش استراحت كنم؛ ولى بعد با خودم گفتم : مگه خوابگاه اومدى؟ دو مرتبه به حال و هواى خودم برگشتم؛ ولى مخفيانه او را زير نظر داشتم. قبل از اين‏كه نمازش را شروع كند، دو زانو نشست و اين كلمات را زمزمه مى‏كرد. به هواى كوى تو آمدم كه رها ز بند هوا شوم به اميد روى تو آمدم كه ز تو كامروا شوم نه رها ز بند هوا شدم نه ز يار كامروا شدم متحيرم به كجا شوم كه دگر ز فكر رها شوم كتابى در دستش بود ولى اين‏ها را از حفظ مى‏خواند. بعد نمازى مخصوص خواند. نماز اولش كه تمام شد، تسبيح به دست گرفت و نمازى ديگر آغاز كرد. نمازش كه تمام شد، سجده‏اى طولانى كرد. با خود گفتم : حتماً مادر اين جوان هم بيمارستانه. خيلى بى‏تابى مى‏كرد. اشك‏هاى چشمش كه روى فرش مسجد مى‏ريخت، نشان دهنده سوز و عشق‏اش بود. گفتم : ببخشيد :... او كه نمى‏خواست اشك چشمش را ببينم، با دستش نيمى از صورتش را پوشاند و گفت : بفرماييد. مادرتون مريضه. نه، چطور مگه؟ حتماً پدرتون مريض شده. نه عزيز من. پس براى كى اين طور دعا مى‏كردين؟ براى سلامتى آقا. با كمال شرمندگى بى‏معنا بودن پرسش هايم را دريافتم. گفتم : معذرت مى‏خوام، اولين باره مى‏آم اين‏جا؛ مى‏شه يه كم توضيح بدين. دعا براى امام زمان يعنى چه؟ او كه رو به قبله نشسته بود، به طرف من برگشت؛ چهار زانو نشست و گفت : دانشجويى؟ گفتم : بله. منم دانشجوام. حتماً منظورت اينه كه امام زمان چه احتياجى به دعاى ما داره؛ امام زمان احتياجى به دعاى مردم نداره؛ ولى مردم با دعا براى او نهايت عشق و علاقه خود شونو نشون مى‏دن. اين تنها يكى از وظيفه‏هاى شيعيان در برابر امام زمانه.
بعد صداى مادر را شنيدم : عزيزم، حالت خوب است؟ بى‏اختيار گريه‏ام گرفت، گفتم : مادر خوبى؟ گفت : آره عزيزم، الحمدلله. مادرم در حالى كه صدايش مى‏لرزيد گفت : عزيزم، ديشب كجا بودى؟ بعد گريه افتاد و ادامه داد، راست بگو ديشب كجا بودى؟ اشكم را پاك كردم و گفتم : خدمت آقا. و ديگر گريه امانمان نداد نه من را و نه مادر را... . 🌼یــــوســــف زهـــــرا(س)🌼:
برا چى؟ اين‏كه آن حضرت گردن ما حق داره نه تنها ما، كه گردن همه هستى حق داره. اين وظايفى كه مى‏گى چيه؟ يكدفعه متوجه شدم بعضى از كسانى كه كنار ما مشغول خواندن دعايند، به ما نگاه مى‏كنند. گويا به گفت و گوى ما در آن موقعيت اعتراض داشتند. كمى خود را به جوان نزديك كردم و آهسته‏تر گفتم : بفرماييد. گفت : خوب معلومه ما خيلى وظيفه نسبت به امام زمان داريم. اولين و اصلى‏ترين وظيفه ما معرفت و شناخت امام زمانه. من با شنيدن اين جمله احساس خجالت كردم و سرم را زير انداختم. نشناختن امام زمان براى كسى كه خودش را شيعه و پيرو او مى‏داند، راستى خجالت آور است. به خودم گفتم :اى بى‏معرفت! وظيفه دوم اين‏كه انتظار فرج و ظهور حضرت رو داشته باشه. در واقع اگه كسى خوب آن حضرت رو بشناسه، به هيچ‏كس دل نمى‏بنده و هميشه منتظرش مى‏مونه. ديگه اين‏كه از دورى‏اش غمگين و ناراحته. وظيفه ديگه اينه كه براى سلامتى‏اش دعا كنه. البتّه صدقه براى سلامتى حضرت، آثار عجيبى داره كه من تجربه كردام. يكدفعه به ياد مادرم افتادم در حالى كه اشك در چشمانم حلقه زده بود، با خود گفتم : ممكنه امام زمان به من كه دفعه اوّلمه اين‏جا اومدم توجّه كنه؟ جوان رو به من كرد، تغيير حالم را فهيمد و گفت : طورى شده؟ گفتم : نه. گفت : ما حالا با هم دوستيم. اگر چيزى هس بگو، شايد كارى ازم بر بياد. گفتم : چيزى نيست. وقتى اصرار كرد، ناگزير داستان مريضى مادرم را شرح دادم. او براى سلامتى مادرم دعا كرد و گفت : وظيفه ديگر ما در برابر امام زمان اينه كه به او احترام بگذاريم و مثلاً هر وقت اسمشو شنيديم، به احترامش از جا بلندبشيم. البتّه وظايف زياده؛ ولى دو تاى ديگه بيش‏تر يادم نمى‏آد. يكى اين‏كه آدم آماده حضور در محضراش بشه؛ يعنى خود سازى كنه و ديگه اين‏كه بعد از خود سازى به اصلاح جامعه بپردازه. در غير اين صورت اگه بگه منتظرم، دروغ مى‏گه. بعد من درباره مسجد و اعمالش پرسيدم. او با حوصله جواب داد. در پايان گفت : اگه نحوه خواندن نماز تحيت مسجد و نماز امام زمان)ع( رو فراموش كردى، درست روبه روت رو تابلويى كه مى‏بينى نوشته شده. احساس عجيبى داشتم. پرسيدم اهل همين شهريد؟ نه، براى تحصيل اين‏جام. آدرس خوابگاه و شماره تلفنش را به من داد و من نيز كه علاقه شديد به او پيدا كرده بودم، شماره تلفن و نشانى‏ام را به او دادم. با هم خدا حافظى كرديم و من به طرف يكى ازتابلوهايى كه اعمال مسجد بر آن نوشته شده بود، حركت كردم. پس از خواندن دو ركعت نماز تحيت مسجد، به خواندن نماز امام زمان پرداختم. نورانيتى عجيب در خود احساس كردم. چنان انديشيدم كه مادرم مواظب من است و راضى‏تر از هميشه مرا زير نظر دارد. بعد از پايان نماز گفتم : امام زمان، اولين باريه كه اين‏جا مى‏آم؛ ولى خودم نيامدم. تا كه از جانب معشوق نباشد كششى كوشش عاشق بى‏چاره به جايى نرسد امشب از شما جز شفاى مادرم چيزى نمى‏خوام آخه اون همه چيز منه. اندكى بعد با صداى قرائت قرآن متوجه شدم نزديك اذان صبح است. صف‏هاى نماز تشكيل شد. من نماز را به جماعت خواندم و خودم را سر قرار رساندم. بارش برف تمام شده بود؛ ولى سوز شديدى مى‏آمد. چشمم به صندوق صدقات افتاد. دستم را كه از سرما باز نمى‏شد، داخل جيب بردم و مبلغى را بيرون آوردم. خواستم به نيت سلامتى مادرم بيندازم، يكدفعه به ياد صحبت‏هاى جوان افتادم و گفتم اين به نيت سلامتى امام زمان .بعد مبلغى ديگر بيرون آوردم و به نيت سلامتى مادرم به صندوق انداختم. در اين لحظه، صداى دوستانم مرا به خود آورد. يكى از آن‏ها كه دست‏هايش را به هم مى‏ماليد و گرم مى‏كرد، گفت : بنازم، از كى تا حالا ما غريبه شديم. سرم را زير انداختم، فكر مادرم رهايم نمى‏كرد. از در مسجد خارج نشده بوديم كه رفقاى ما تعدادى از دوستانشان را ديدند. معلوم شد آن‏ها با هيأت آمده‏اند. پرسيديم جا داريد ما را هم ببرين. گفتند : جا كه هيچ، جون بخوايد. اتفاقاً ديشب بعضيا به خاطر برف جازدن و جا خالى زياد داريم. سوار ماشين شديم. همه‏اش در فكر حرف‏هاى آن جوان بودم. احساس سبكى عجيبى مى‏كردم. تقريباً تمام راه را در خواب بودم. مثل اين‏كه چند لحظه نگذشته بود كه دوستان بيدارم كردند و گفتند رسيديم. هنوز داخل خوابگاه نشده بودم كه صداى بلندگوى سالن مرا فراخواند. تمام وجودم لرزيد. مادرم! يا امام زمان، اين موقع صبح...! به سرعت خودم را به تلفن رساندم. خواهرم بود. قلبم چون گنجشكى اسير مى‏تپيد. خواهرم با خوشحالى گفت : الو، محسن خودتى؟ آره، چى شده؟ مادر چطوره؟ اين موقع صبح؟ ترسيدم راه بيفتى بياى. مى‏خواستم بگم سحر بعد از نماز صبح حال مادر به كلى تغيير كرد. الان كنار منه مى‏خواى بااو حرف بزنى؟ - آره، آره، گوشى رو بهش بده.
      ❤️❤️       بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ به نیت فرج مولای غریبمان بخونیم
🌙 ـــــــــــــــــ بــارالهـا  بنــدهٔ   عصیــانگرم جرمیمی عفو ائتمسون من نیلرم؟ آدووه، قرآنووه قربان اولوم سفرهٔ احسانووه قربان اولوم گلمیشم تا منده مهمانون اولام ریزه خوار خوان احسانون اولام گوزلریم یاشی دونوب یارب سئله قورخورام اوتدان الهی، رحم ائله فکر آتش گرچه زار ایلور منی... بخششون امّیدوار ایلور منی روحیمی عصیان قرالدیب تار ائدوب نفس امّاره منی بیمار ائدوب اللریم بوشدور گناهیم چوخدی چوخ نامهٔ اعمالیمین تعریفی یوخ !!! خالقا، چوخ روسیاهم، نیلیوم؟ بینوا و بی‌پناهم، نیلیوم؟ ایلورم توبه گناهیم عفو ائله هرخطا و اشتباهیم عفو ائله ناامید ائتمه آماندور بنده‌وی بندهٔ نالایق و شرمنده‌وی غرق آهم، بیقرارم، رحم ائله محضرونده اشکبارم رحم ائله گلمیشم درگاهووه پاک اولماقا لایق معـراج افلاک اولماقا (فیضیَم) عبد گنهکار و ذلیل من ذلیلم سن ولے، ربِّ جلیل
▫️مولای من! رمضان آمد و افطار و سحر، پی در پی با دُعایِ فرجَت روزه گشودن تا کی؟! کی شود یک سحر آقا تو شوی مهمانم؟ منتظر تا دَمِ مرگم زِ وفا می مانم... تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج  🌤أللَّھم عجل لولیڪ ألفرج🌤
🔴 دعای شب بیستم ماه مبارک رمضان 🌕 در کتاب اقبال الاعمال سید بن طاووس سه دعا برای شب بیستم ماه مبارک رمضان آمده است: 1⃣ دعای اول : اللّهُمَّ أَنْتَ رَبِّی لا إِلهَ لِی غَیْرُکَ اُوَحِّدُهُ، وَلا رَبَّ لِی سِواکَ أَعْبُدُهُ، أَنْتَ الْواحِدُ الاْءَحَدُ الصَّمَدُ، لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ، وَکَیْفَ یَکُونُ کُفْوٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لِلْخالِقِ وَمِنَ الْمَرْزُوقِینَ لِلرّازِقِ، وَمَنْ لا یَسْتَطِیعُونَ لاِءَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَلا ضَرّاً وَلا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاهً وَ لا نُشُوراً، هُوَ مالِکُ ذلِکَ کُلِّهِ بِعَطِیَّتِهِ وَتَحْرِیمِهِ، وَیَبْتَلِی بِهِ وَیُعافِی مِنْهُ، لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ.إِلهِی وَسَیِّدِی ما أَغَبَّ شَهْرَ الصِّیامِ إِلی جانِبِ الْفَناءِ وَأَنْتَ الْباقِی، وَأَذِنَ بِالاْءنْقِضاءِ وَأَنْتَ الدّائِمُ، وَهُوَ الَّذِی عَظَّمْتَ حَقَّهُ فَعَظُمَ، وَکَرَّمْتَهُ فَکَرُمَ، وَإِنَّ لِی فِیهِ الزَّلاَّتِ کَثِیرَهً وَالْهَفَواتِ عَظِیمَهً، إِنْ قاصَصْتَنِی بِها کانَ شَهْرَ شَقاوَتِی، وَإِنْ سَمِحْتَ لِی بِها کانَ شَهْرَ سَعادَتِی، اللّهُمَّ وَکَما أَسْعَدْتَنِی بِالإِقْرارِ بِرُبُوبِیَّتِکَ مُبْدِئاً، فَأَسْعِدْنِی بِرَحْمَتِکَ وَرَأْفَتِکَ وَتَمْحِیصِکَ وَسَماحَتِکَ مُعِیداً، فَإِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، وَصَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَسَلَّمَ کَثِیراً. 2⃣ دعای دوم: اللّهُمَّ کَلَّفْتَنِی مِنْ نَفْسِی ما أَنْتَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی، وَقُدْرَتُکَ أَعْلی مِنْ قُدْرَتِی، فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی ما یُرْضِیکَ عَنِّی وَخُذْ لِنَفْسِکَ رِضاها مِنْ نَفْسِی.إِلهِی لا طاقَهَ لِی بِالْجُهْدِ، وَلا صَبْرَ لِی عَلَی الْبَلاءِ، وَلا قُوَّهَ لِی عَلَی الْفَقْرِ، فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَحْظُرْ عَلَیَّ رِزْقَکَ فِی هذا الشَّهْرِ الْمُبارَکِ، وَلا تُلْجِئْنِی إِلی خَلْقِکَ، بَلْ تَفَرَّدْ یا سَیِّدِی بِحاجَتِی، وَتَوَلَّ کِفایَتِی، وَانْظُرْ فِی أُمُورِی، فَإِنَّکَ إِنْ وَکَلْتَنِی إِلی خَلْقِکَ تَجَهَّمُونِی، وَإِنْ أَلْجَأْتَنِی إِلی أَهْلِی حَرَمُونِی وَمَقَّتُونِی، وَإِنْ أَعْطَوْا أَعْطَوْا قَلِیلاً نَکِداً، وَمَنُّوا عَلَیَّ کَثِیراً، وَذَمُّوا طَوِیلاً، فَبِفَضْلِکَ یا سَیِّدِی فَأَغْنِنِی، وَبِعَطِیَّتِکَ فَانْعَشْنِی، وَبِسَعَتِکَ فَابْسُطْ یَدِی، وَبِما عِنْدَکَ فَاکْفِنِی، یا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ. 3⃣ دعای سوم: اَسْتَغْفِرُ اللّه َ مِمّا مَضی مِنْ ذُنُوبی، وَما نَسیتُها وَهِیَ مُثْبَتَهٌ عَلَیَّ یُحْصیهَا الْکِرامُ الْکاتِبُونَ یَعْلَمُونَ ما اَفْعَلُ، وَاَسْتَغْفِرُ اللّه َ مِنْ مُوبِقاتِ الذُّنُوبِ، وَاَسْتَغْفِرُهُ مِنْ مُفْظِعاتِ الذُّنُوبِ، وَاَسْتَغْفِرُ اللّه َ مِمّا فَرَضَ عَلَیَّ فَتَوانَیْتُ، وَاَسْتَغْفِرُهُ مِنْ نِسْیانِ الشَّیْءِ الَّذی باعَدَنی مِنْ رَبّی وَاَسْتَغْفِرُهُ مِنَ الزَّلاّتِ والضَّلالات وَمِمّا کَسَبَتْ یَدایَ وَأُؤْمِنُ بِه، وَاَتَوَکَّلُ عَلَیْهِ کَثیرا، وَاَسْتَغْفِرُ اللّه (هفت بار گفته شود)فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِه، وَاعْفُ عَنّی، وَاغْفِرْ لی ما سَلَفَ مِنْ ذُنُوبی، وَاسْتَجِبْ یا سَیِّدی دُعائی، فَاِنَّکَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحیمُ.
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 هر روز یک آیه راجع به امام عصر(عج) 🔵 جزء بیستم 🌕 اضطرار حضرت مهدی ارواحنافداه
4_5882221895310380824.mp3
1.92M
🔸افتتاح عاشقی برداشتی ادبی از فرازهای پایانی دعای شریف افتتاح قسمت بیستم
Nan o namak 5.mp3
10.6M
🟣 نان و نمک 🎧استاد هَزار 🔸 قسمت پنجم: نمودار رشد
4_5958564157312732188.mp3
6.48M
☀️در پی نشانه‌های آفتاب جزء دهم 🎧استاد دولتی
🔴اعمال شب بیست ویکم ماه رمضان 🔆علاوه بر اعمال مشترک شبهای قدر که شامل غسل ، خواندن زیارت عاشورا، دو رکعت نماز شب قدر که در هر رکعت یک حمد و ۷ سوره توحید و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفرالله و اتوب الیه ،قرآن سر گرفتن،احیا داشتن و خواندن صد رکعت نماز و دعاهای مشترک این شبها که در مفاتیح موجود هست🔆 💥اعمال اين شب بر دو قسم است، قسم اول دعاهايي كه مربوط به دهه آخر ماه رمضان است و قسم ديگر اعمال مخصوص شب بيست و يكم، كه به اين شرح است: 🍀به فرموده "شيخ مفيد"، در اين شب صلوات بسيار فرستد 🍀و بر ظالمان بر آل محمد(ص) و همچنين بر قاتل اميرمومنان(ع) بسيار لعن و نفرين فرستد 🍀 و هم براي خويش و پدر و مادرش و ساير مومنان و مومنات دعا كند. 🍀دعا براي وجود مبارك امام زمان(عج) و فرج آن حضرت، يكي ديگر از اعمال اين شب است. 🍀دعايي است كه در "مصباح المتهجد" و "كافي" نقل شده است كه در شب بيست و يكم خوانده مي‌شود 📚مفاتیح الجنان