💗 حاج احمد 💗
✅ پست ۲۵
#اینقدر_هی_نگویید_بزمرده_بزمرده 😠
🔵 #سعیدقاسمی میگوید:
«... مشکلاتی که در روند انجام شناساییهای #بمو داشتیم، سرانجام منجر به آن شدند که بچّههایی مثل: #مجید_زادبود ، حجت معارفوند، احمد استادباقر، و...با #حاج_همت زاویه پیدا کنند و علناً در مقابل دیدگاههای او، موضع بگیرند.
اگر اشتباه نکنم؛ صبح روز دهم مهر ۶۲ بود که دستجمعی برای زدن حرفهایمان به حاجی، به قلّاجه رفتیم. در آن جلسه؛ حرف ما بچّههای اطلاعات عملیات با #حاجهمت این بود که آقاجان؛ خودمان در جریان ماموریتهای شبانهای که توسط تیم های دو سه نفره انجام میدهیم، با هزار مصیبت از این صخرهها و ارتفاعات بالا می کشیم، چطور میخواهیم شب عملیات آن همه نیروی بسیجی را از این معبرهای تنگ و صعبالعبور، حرکت بدهیم؟ چابکترین افراد ما از قبیل شیخاحمد؛ به زحمت خودشان را از تیغههای صخرهای و دیوارههای سنگی اینجا و راهکارهایی مثل بُزمُرده عبور میدهند، با چه مبنایی فکر میکنید یک گردان بسیجی بتواند از چنان راهکارهایی بگذرد؟ این بچّهها میگفتند: با توجّه به جنس نیروهای پیادهی بسیجی گردانهای لشکر که عموماً هیچ سابقه و تجربهای از زندگی و جنگیدن در کوهستان را نداشتند، این محور؛ جای مناسبی برای انجام چنان عملیات کوهستانی پیچیدهای نیست. میترسیم عمدهی نیروها در این راهکارها، بیخود و بیجهت بسوزند. با توجّه به تمام این ملاحظات منطقی، چرا اصرار دارید که در اینجا عملیات بکنیم؟
در جواب آنها؛ #همت میگفت:
...اینقدر هِی نگوید بزمرده، بزمرده! الان سه ماه آزگار است در قلّاجه، فرمانده گردانها با اجرای مانورهای کوهستانی هفتاد و دو ساعته، نیروی بسیجی ما را جوری پرورش دادهاند که هر کدام آنها، شدهاند یک شیر کوهی! ندیدید توی #والفجر۳ ، بسیجیهای گردان کمیل و گردان مقداد ما، چطور کلّهقندی ۳۴۳ را گرفتند و آن سرهنگ جاسم بعثی را اسیر کردند و شاخ بعثیهای پدرسوختهی تیپ ۴۱۷ کوهستانی صدّام را شکستند؟ حالا شما لاشیهی آن بُزِ مرده را به رخ من میکشید؟!
نبینم دیگه کسی بگوید بزمرده، بزمرده!
بچّهها وقتی دیدند با حاجی نمیتوانند کنار بیایند، دنبال راهکارهای دیگر رفتند. آنها از آن به بعد؛ دیگر فقط سر آن داشتند تا به هر نحوی که ممکن بود، جلوی اجرایی شدن طرح عملیات در بمو را بگیرند.»
#عملیات_والفجر4_کوهستان_آتش
@yousof_e_moghavemat