☑️ #خاطرات_شهدا
▪️مسجدیها چشم انتظار فرمانده بزرگ جنگ بودند. 👁👁
🏴 یکی با یک موتور گازی درب و داغان و دستهای روغنی جلوی در پارک کرد. 🛵
پاسدارها گفتند برود جلوتر.🥀
موتوری بلافاصله رفت جلوتر و پارک کرد. چند دقیقه بعد مجری گفت: در خدمت فرمانده جنگ، حاج آقا برونسی هستیم که به خاطر خرابی موتورشان کمی دیر رسیدند...
از کتاب خاک های نرم کوشک
#شهید_غلامحسین_برونسی
@yousof_e_moghavemat