#روزشمار #دفاع_مقدس (۱ دی)
#ولادت #شهید_سید_محمد_تقی_حسینی_طباطبایی (استان سیستان و بلوچستان، شهرستان زابل) (۱۳۰۷ ه.ش)
#ولادت #شهید_مهدی_ترک_لادانی (شهرستان اصفهان) (۱۳۲۰ ه.ش)
#ولادت #شهید_یوسف_کلاهدوز (استان خراسان رضوی، شهرستان قوچان) (۱۳۲۵ ه.ش)
#ولادت #شهید_شاهرخ_ضرغام (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۲۸ ه.ش)
#ولادت #شهید_بهروز_مرادی (استان خوزستان، شهرستان خرمشهر) (۱۳۳۵ ه.ش)
#ولادت #شهید_اکبر_واحدی (استان اصفهان، شهر وزوان) (۱۳۳۸ ه.ش)
#ولادت #شهید_پرویز_بی_پروا_مقدم (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۳۹ ه.ش)
#ولادت #شهید_حمید_میرزائی_سیروئی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۰ ه.ش)
#ولادت #شهید_مجتبی_تهامی (استان خراسان رضوی، شهرستان خلیلآباد، روستای سر مزده) (۱۳۴۱ ه.ش)
#ولادت #شهید_صادق_عطاء (استان آذربایجان شرقی، شهرستان سراب) (۱۳۴۲ ه.ش)
#ولادت #شهید_غلامرضا_رحیمی_نیاسر (استان اصفهان، شهرستان کاشان) (۱۳۴۳ ه.ش)
#ولادت #شهید_فرهاد_علیمرادی (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۴۵ ه.ش)
#ولادت #شهید_علیرضا_رحیمی (استان اصفهان، شهرستان نطنز) (۱۳۴۶ ه.ش)
#ولادت #شهید_محرم_وفی (استان آذربایجان غربی، شهرستان پلدشت، روستای نازک علیا) (۱۳۴۸ ه.ش)
#ولادت #شهید_مدافع_حرم #شهید_محرم_ترک (استان لرستان، شهرستان ازنا، روستای قاضی آباد) (۱۳۵۷ ه.ش)
#ولادت #شهید_علی_فلاحی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۵۸ ه.ش)
#ولادت #شهید_مجتبی_یاوری (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۵۸ ه.ش)
🇮🇷
@yousof_e_moghavemat
🌹 یادی از سردار شهید یوسف کلاهدوز
✳️《مشغول کار شده بودم
و حواسم به حامد نبود.
یهو از روی صندلی افتاد
و سرش شکست.
سریع بردمش بیمارستان
و سرش رو پانسمان کردن.
منتظر بودم یوسف بیاد
و بگه چرا سهل انگاری کردی؟
چرا حواست نبود؟
وقتی اومد مثل همیشه سراغ حامد رو گرفت.
گفتم:
خوابیده.
بعد شروع کردم
آروم آروم جریانو براش توضیح دادن.
فقط گوش داد.
آروم آروم چشماش خیس شد
و لبش رو گاز گرفت.
بعد گفت:
تقصیر منه که اینقدر تورو با حامد تنها میذارم،
منو ببخش.
من که اصلا تصور همچین برخوردی رو نداشتم از خجالت خیس عرق شدم.》
🎙 همسر سردار شهید یوسف کلاهدوز
📚 نیمه پنهان ماه، ج۸، ص۳۰
#شهید_یوسف_کلاهدوز
#زندگی_شهدایی
@yousof_e_moghavemat
ببوسمت .. ؟
حافظ بخوانم .. ؟
قهوه دم کنم .. ؟
بغلت بگیرم .. ؟
بگو چه کنم
که از قاب عکست بلند شوی و
بیایی و دوباره روی زانوهایم
بخوابی و من دوباره احساس کنم
دنیا مال من است ...؟!
نازدانه
🌷شهید یوسف کلاهدوز🌷
در کنار پیکر پدر رشیدش....
#شهید_یوسف_کلاهدوز
@yousof_e_moghavemat
🌷اوایل ازدواجمون بود و هنوز نمى تونستم خوب غذا درست کنم. یه روز تاس کباب بار گذاشتم و منتظر شدم تا یوسف از سر کار بیاد. همین که اومد، رفتم سر قابلمه تا ناهارو بیارم ولی دیدم همه سیب زمینیها له شده،خیلی ناراحت شدم. یه گوشه نشستم و زدم زیر گریه!... وقتی فهمید واسه چی گریه مى كنم، خنده اش گرفت. خودش رفت غذا رو آورد سر سفره. اون روز اینقدر از غذا تعریف کرد که اصلاً یادم رفت غذا خراب شده.
📚 زندگی_به_سبک_شهدا, ناصرکاوه
راوى: همسر شهید یوسف کلاهدوز
منبع: كتاب نیمه پنهان ماه، جلد ٨
#شهید_یوسف_کلاهدوز
@yousof_e_moghavemat
💠شهیدیوسف کلاهدوز،پیش از انقلاب به همراه شهیدنامجو،شهیداقارب پرست و...به منظورنفوذ درارتش،لباسنظامی
برتن کردند.
🌷کلاهدوز حتی وارد گاردجاویدان(لشکرفدائیان شاه) نیزگردیدتا بتوانداهداف خودرادنبال کند
#شهید_یوسف_کلاهدوز
#شهید_نامجو
#شهید_اقارب_پرست
@yousof_e_moghavemat
روزی جلوی آیینه ایستاده بود و به دندانهایش مینگریست. مرا صدا زد و گفت: “بیا دندانهای مرا ببین!” گفتم: «”حالا چه وقت مزاح است.” گفت: “بیا رفتم و دندانهایش را دیدم. گفت: “شکل آنها را خوب به خاطر بسپار.” از حرفش تعجب کردم و گفتم: “چرا؟” گفت: “جنگ است دیگر، اگر یک وقت اتفاقی افتاد، شاید مجبور شوید از روی دندانهایم مرا شناسایی کنید چون دندان عضو سختی است و آسیب کمتری میبیند.» باز هم با تعجب نگاهش کردم. آن روز گذشت. وقتی پیکر متلاشی شده و سوخته آنان را از لای آهن پارههای هواپیما بیرون کشیدند، دندانها تنها عضو آشنای آن قامت رشید بود.
راوی همسر شهید
#شهید_یوسف_کلاهدوز
@yousof_e_moghavemat
🌹هیچوقت ندیدم توی خونه از کارش صحبت کنه. باورش سخته ، اما وقتی شهید شد تازه فهمیدم که یوسف قائم مقام فرماندهی کل سپاه بوده...
🌹وقتی هم برای ثبتنامِ بچه ها به مدرسه رفته بود ، از شغلش پرسیده بودند . آقا یوسف هم گفته بود: پاسدار هستم ...
راوی همسر شهید
#شهید_یوسف_کلاهدوز
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
🌹شهید کلاهدوز همیشه با ماشین شخصی خود رفت و آمد میکرد و از اینکه کسی را به عنوان رئیس دفتر با تشریفات خاصی در اطاق جداگانه ای قرار دهد پرهیز میکرد
🌹 با مسؤول دفترش در یک اطاق می نشست؛ به نحوی که در لحظات اول ملاقات مراجعه کننده هایی که او را نمی شناختند نمیتوانستند تشخیص دهند که از بین آن دو نفر چه کسی مسؤول است.
🌹او به عنوان یک مسؤول برای خود هیچ تشریفاتی قائل نبود و می گفت
- غذا به اطاق من نیاورید؛ من خودم مثل دیگران در غذاخوری حاضر میشوم
🌹 پس از اینکه غذایش را میخورد ظرف خود را می شست.
از کتاب: صنوبرهای سرخ، ص۳۹
#شهید_یوسف_کلاهدوز
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat