eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
283 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
✊ 🔥آتش زدن پرچم و نماد آمریکا توسط رزمندگان، در جبهه @yousof_e_moghavemat
🔹جزو نیروهای عملیاتی قدس 2 بودم‌‌. فرمانده گردان ما علی اصغر خنکدار بود. 🔸وقتی همراه بچه ها به گشت می رفتیم و برمی گشتیم ،می دیدیم که ظرف های غذایمان شسته است‌. از هر کسی که می پرسیدیم پاسخی نمی یافتیم‌. 🔹یک روز که زودتر به محل استقرار برگشتیم با کمال تعجب متوجه شدیم که باز ظرف ها شسته وکنار سنگر فرماندهی گردان چیده شده است . از آقای خنکدار سوال کردیم که این ظرف ها را چه کسی شسته؟ ایشان چیزی نگفت . 🔸از سکوتش متوجه شدیم که خودش ظرف های غذای ما را می شوید. 🔹قبل از عملیات والفجر هشت من و شهید علی اصغر خنکدار داشتیم در رابطه با مسایل روز صحبت می کردیم . 🔸 شهید خنکدار به من گفت : « می خواهم برای موضوعی پیش سردارمرتضی قربانی بروم ولی خجالت می کشم . » به او گفتم : « در چه رابطه ای است ؟ » کمی مکث کرد و گفت : «ما ۱۰۰% شهید خواهیم شد . 🔹بعد از ما خانواده مان بی سرپرست خواهند شد ؛ می خواهم بروم به او بگویم به من وامی دهد تا سرپناهی برای همسر و فرزندانم بسازم.» 🔸من حرف هایش را تصدیق کردم. با هم به سوی ساختمان فرماندهی رفتیم . وقتی به چند قدمی اتاق فرماندهی رسیدیم،ایستاد. 🔹گفتم : «چی شد؟» با حالت خاصی که بیشتر به چهره آدم های پشیمان می خورد، گفت: «شیطان را ببین! داشت چه کار می کرد ؟! یادم رفت که خدا کفیل زن و بچه ام خواهد بود.» گفت برگردیم . در بین راه هی استغفار می کرد . 📎فرماندهٔ گردان امام محمدباقر(؏)لشکر۲۵ کربلا 🌷 ولادت : ۱۳۴۱/۱/۱۹ قائمشھر شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۱ فاو ، عملیات والفجر ۸ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
💕 ⚘ 💠 ✔ ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ 💕 . . از فرماندهان سلحشور و دلاور ۲۷ مدافعان حریم حرم سرداران شهید سمت راست: سمت چپ: 🚩 . . . 💠پیکر مطهر این دو شهید عزیز هنوز به کشور برنگشته است...💮 . . . @yousof_e_moghavemat
🕊 چهل روز که نه... چهل سال بود درد نبودنت....💔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
همسر شهيد برونسي مي گويد: آمده بود مرخصي ، روي بازوش جاي يك تير بود كه در آورده بودند ولي جاي تعجب داشت چون اگر توي عمليات تير خورده بود تا بخواهند عمل كنند و گلوله را در بياورند خيلي طول مي كشيد. با اصرار من ،ماجرا را تعريف كرد. گفت :تير كه خورد به بازوم،بردنم يزد، چيزي به شروع عمليات نمانده بود. از بازوم عكس گرفتند، گلوله ما بين گوشت و استخوان گير كرده بود.من بايد زود بر مي گشتم ولي دكتر مي گفت بايد خيلي زودتر عمل بشي . متوسل به اهل بيت(عليهم السلام) شدم. توي حال گريه و زاري خوابم برد شايد هم يك حالتي بود بين خواب و بيداري. جمال ملكوتي حضرت ابالفضل (عليه السلام) را زيارت كردم كه آمده بودن عيادت من خيلي واضح ديدم كه دست بردند طرف بازوم و حس كردم كه انگار چيزي رو بيرون آوردند و بعد فرمودن: بلندشو، دستت خوب شده. با حالت استغاثه گفتم: پدر و مادرم فدايتان، من دستم مجروح شده ، تيرداره، دكتر گفته بايد عمل بشي. فرمودند : نه ، تو خوب شدي و حضرت تشريف بردند. به خودم آمدم. دست گذاشتم روي بازوم . درد نمي كرد! يقين داشتم خوب شدم. رفتم كه لباسهايم را بگيرم و ببرم ، ندادند. خلاصه بردنم پيش دكتر. چاره اي نداشتم حقيقت را بهش بگم . باور نكرد گفت بايد دوباره عكس بگيرم، گفتم به شرطي كه سرو صداش رو در نياري.توي عكسي كه از بازوم گرفته بودند، خبري از گلوله نبود ... برگرفته از کتاب خاک های نرم کوشک @yousof_e_moghavemat
☺️ راوے: جانبازِ گرامے مهدےِ حیدرے 🌷 اهلِ اصفهان بودند و دو برادرِ دوقلو بودند. تعریف میکردند زمانِ تولدشون یکیشون دوساعت زودتر از اون یکے دیگشون به دنیا اومده بود. خیلی شبیه همدیگه بودند. خیلی و بودند. توجبهه با ما بودند و هر دو هم فرمانده شده بودند. یکیشون فرماندهء ما بود و یکے دیگشون فرمانده علیه السلام شده بود و هردو هم شدند😔 و جالب اینکه لحظهء هم یکیشون دوساعت زودتر از یکی دیگشون به رسید. @yousof_e_moghavemat
آنهـا هـم گفتند .. و بر این عقیدہ ماندند و رفتند .. ما هـم می گوییم .. ولے .. یعنے میشود .. عاقبت ماهـم مثل آنهـا شود .. @yousof_e_moghavemat
نامه ای را هُد هُد آورده ست آغازش تویی         از سلیمان است بسم الله الرحمن الرحیم @yousof_e_moghavemat