فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰صوت شهید حاج حسین خرازی؛
یکی از شرایط پیروزی ، صداقت در جهاد کردن.
( چه جهاد با نفس و چه جهاد با دشمن )
#شهید_حسین_خرازی
@yoysof_e_moghavemat
ای خون بهای عشق
چه خوش گفت پیـر مـا
" اسلام را محرم تو زنده میکند "
#سلام_بر_حسین
#محرم_در_جبهـه
@yousof_e_moghavemat
1_413710204.mp3
3.89M
مداحی محرم🖤
آقای رضانژاد
یل صف شکن زده...لشکر حرامیان
✒️مرصاد
@yousof_e_moghavemat
به آقاسیدمجتبی علمدارگفتن:
اینا کین کھ میاری هیئت و بهشون مسئولیت میدی؟!
میگفت :
کسی کھ تو راه نیست
اگه بیاد تو مجلس اهلبیت«؏»
و یه گوشه بشینه
و شما بهش بها ندی ،
میره و دیگه هم بر نمےگرده
اما وقتی تحویلــش بگیری ،
جذب همیــن راه میشه:
#شهید_مجتبی_علمدار
@yousof_e_moghavemat
🌹سروده جانباز فاطمیون برای حاج قاسم
✍️سید علی اصغر حسینی جوان افغانستانی ساکن مشهد است که در عملیات آزادسازی حلب سوریه از ناحیه دو پا به شدت آسیب دیده است. او در رثای فرمانده شهید جبهه مقاومت "حاج قاسم سلیمانی" شعری نوشته و تقدیم روح مطهر شهید سلیمانی نموده است:
السلام علیک یا سردار
ای نمادِ شکوهِ ایرانی
ای ابرمرد، اسوهی ایثار
مرحبا بر تو شیر کرمانی!
بر شکوهت درود ای سالار
فاتح هر نبردِ طولانی
و سلامی ز سینهای تبدار
به تو از شیعیانِ افغانی ..
با مدد از خدای قاصم جبار
راه حـق را نبوده پایانی
نحن ابناء حیدر کرار
صاحبِ اقتدارِ طوفانی
و بدانند دشمنان زنهـار!
کلنا قاسم سلیمانی
📷 عکس، تصویری از حضور سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی بر بالین سید علی اصغر حسینی، جانباز فاطمیون است.
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
شهدا نور و نشانه اند
که ره گم نشود ...
خوشا به حال آنان که در این امتحان با مدرک شهادت از دانشگاه معنویت پیروز و سرافراز بیرون می آیند
"خاک ِ وطن خاکِ شهیدان ما ...
خاکِ به خون خفتنِ یاران ما....."
پیکر های معطر شهدا
عملیات والفجر ۴
آبان ۶۲
صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع)
#عملیات_والفجر_4
#آبان_62
@yousof_e_moghavemat
اول به مدینه مصطفی بر سر زد.mp3
13.58M
#اول_به_مدینه_مصطفی_بر_سر_زد
⚫ شب دوم محرم ۱۳۹۷
🚩 #هیئت_رایه_العباس چیذر
🎤 #حاج_محمود_کریمی
■
┄━═✿🌺💠🌺✿═━┄
■
از آسمان آید ندا، اهلاً و سهلاً
#حسین رسید به #کربلا ، اهلاً و سهلاً...
#محرم_99
@yousof_e_moghavemat
🏴 لوح | نگهبان خیمه طوفان زده
▪️حضرت آیتالله خامنهای: «در طول آن پنجاه-شصت سال پس از رحلت پیغمبر، اسلام طوری تغییر یافته بود که در دنیای اسلام، جگرگوشگان پیغمبر را علناً کشتند و اسیر کردند. امام حسین مانند آن میخ عظیمی شد که این خیمهی طوفانزده را با خون خود نگهداشت.» ۱۳۸۰/۱۲/۲۱
▫️پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ماه محرمالحرام، لوح «نگهبان خیمه طوفان زده» را منتشر میکند.
#بیانات
#مقام_معظم_رهبری
@yousof_e_moghavemat
اگر در جستوجوی امام زمان هستی، او را در میان #سربازانش بجوی. از نشانههای خاص آنان این است که همچون نور، دیگران را ظاهر میکنند و خود را نمیبینند.
منبع: برگرفته از فیلم صادقیه (مجموعه روایت فتح)
#شهید_مرتضی_آوینی
#سید
#اللهم_ارزقنا_شهادت
@yousof_e_moghavemat
سلام بر پرچـم وُ عَلَـم
سلام بر شعرِ مُحتشم
سلام بر مُحـرم ...
#سلام_بر_حسین
#محرم_در_جبهه
@yousof_e_moghavemat
#شهید_حسن_طاهری
#شهیدان_زنده_اند
⚫️یک شب در خانه هیئت داشتیم.
عصر همان روز، پدر شهید کمی استراحت کرد. بعد با نگرانی از خواب پرید. فهمیدم خواب دیده.👀 ایشان کمی به اطراف نگاه کرد و گفت: الان حسن اینجا بود.🤔 بهش گفتم: حسن جان امشب هیئت داریم، شما تشریف دارید؟
حسن گفت: نه، امشب باید برم پیش فلانی که یکی از همسایگان قدیم است. حسن ادامه داد: امروز از دنیا رفته و امشب شب، شب اول قبر اوست. این شخص حقی گردن من داردکه باید امشب پیش اوباشم. پدر با تعجب گفت: آن کس که حسن میگفت اهل مذهب و دین و... نبود.😔 برای همین بهش گفتم: حسن جان این آدمی که میگویی اهل دین نبود، چه حقی به گردن تو دارد!؟🙄
حسن لبخندی زد و گفت: روز تشییع جنازه من، هوا بسیار گرم بود. همراه پیکر من، از مسجد به سمت منزل آمدهاند، این آقا در جلوی خانهاش ایستاده بود و به جمعیت نگاه کرد. ☀️وقتی گرمای هوا و تشنگی مردم را دید، یک شیلنگ آب از خانه اش به بیرون کشید و با یک سینی و چند لیوان به تشعییع کنندگان پیکر من آب داد همین قدر بگردن من حق پیدا کرده. 🌹
پدر حسن بعد از اینکه این حرف را زد، از جا بلند شد و گفت: 🧐باید بروم و ببینم خواب من راست بوده یا نه منزل آنها در محله دیگری است، باید بروم به آنجا ببینم فلانی واقعاً فوت کرده؟!
پدر رفت و ساعتی بعدبرگشت. گفت: بله، وارد محله آنها که شدم، حجله اش رادیدم. اوهمین امروز تشییع شده بود...
@yousof_e_moghavemat
🏴🌹🏴🌹🏴
#رزق_محرم
#اللهمـ_عجلـ_لولیکـ_الفرجـ
#امامحسین
فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از #ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🔸با رنگي پريده و با صدائي لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. #ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود.
🔸خودش هم آمد وسط گود. آن شب #ابراهيم در يك دور #ورزش، دعاي توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوش هاي نشسته بود و گريه ميكرد.
🔸دو هفته بعد حاج حسن بعد از #ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده.
🔸برگشتم و #ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسل اي که #ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
#برگرفتهازکتابسلامبرابراهیم📚
#شهید_ابراهیم_هادی
@yousof_e_moghavemat