eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
289 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
.... 🌷از جبهه برمی‌گشتم، وقتی رسیدم میدان خراسان، دیگر هیچ پولی همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فکر؛ الان برسم خانه همسرم و بچه‌هایم از من پول می‌خواهند. تازه اجاره‌خانه را چه کنم؟ سراغ کی بروم؟ به چه کسی رو بیندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبی نداشت. 🌷سر چهارراه عارف ایستاده بودم. با خودم گفتم: فقط باید خدا کمک کند. من اصلاً نمی‌دانم چه کنم؟ در همین فکر بودم که یک‌دفعه دیدم ابراهیم سوار بر موتور به سمت من آمد. خیلی خوشحال شدم. تا من را دید از موتور پیاده شد، مرا در آغوش کشید. چند دقیقه‌ای صحبت کردیم. وقتی می‌خواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتی؟ گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولی مهم نیست. 🌷دست کرد توی جیب و یک دسته اسکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمی‌گیرم، خودت احتیاج داری. گفت: این قرض‌الحسنه است. هروقت حقوق گرفتی پس می‌دی. بعد هم پول را داخل جیبم گذاشت و سوار شد و رفت. آن پول خیلی برکت داشت. خیلی از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم. خیلی دعایش کردم. آن روز خدا ابراهیم را رساند. مثل همیشه حلال مشکلات شده بود. 🌹خاطره ای از فرمانده جاویدالاثر شهید ابراهیم هادی راوی: سردار محمد کوثری فرمانده اسبق لشکر حضرت رسول (ص) منبع: سایت خبرگزاری میزان @yousof_e_moghavemat
همراه با ابراهیم به سمت مقر سپاه میرفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم. صدای اذان ظهر که آمد، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت. گفتم: آقا ابراهیم، بیا زودتر بریم مقر، همونجا نماز رو میخونیم. ما که بیکار نیستیم. داریم کار رزمنده ها رو انجام می‌دهیم. این هم مثل نمازه. با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت: تموم این کارها بازیه. هدف از جنگ و جبهه و ... اینه که نماز زنده بشه. هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل نماز اول وقت بشیم. انشاءاللّه اثر اهمیت به نماز اول وقت رو تو زندگی خودت می‌بینی. 📚 ازکتاب: خدای خوب ابراهیم @yousof_e_moghavemat
  به سراغ آپارتمان اعلام شده رفتیم و بدون درگیری شخص مورد نظر رو دستگیرکردیم. وقتی می‌خواستیم از ساختمان خارج شویم جمعیت زیادی جمع شده بودن تا فرد مظنون رو مشاهده کنن. خیلی از آن‌ها ساکنان همان ساختمان بودن. ناگهان ابراهیم برگشت داخل آپارتمان و گفت:"صبر کنین!" با تعجب پرسیدیم: "چی شده؟" چیزی نگفت. فقط چفیه‌ای که به کمرش بسته بود رو باز کرد و به چهره مرد بازداشت شده بست. پرسیدم:"ابرام چیکار می‌کنی !؟"    با آرامش خاصی جواب داد: "ما بر اساس یه تماس و یه خبر، این آقا رو بازداشت کردیم. اگه آنچه که گفتن درست نباشه، آبروی این آقا رو بردیم و دیگه نمی‌تونه اینجا زندگی بکنه. همه مردم هم به چهره یک متهم به او نگاه می‌کنن. اما این طوری کسی اون رو نمی‌شناسه . اگر فردا هم آزاد بشه مشکلی پیش نمی‌یاد".    وقتی از ساختمان خارج شدیم کسی مظنون مورد نظر را نشناخت و من به دقت نظر ابراهیم فکر می‌کردم که چقدر آبرو و شخصیت انسانها در نظرش مهم بود. کتاب سلام بر ابراهیم – ص 56 @yousof_e_moghavemat
🔹اوایل جنگ بود و مرزها دست عراق بود در ارتفاعات گیلان غرب بودیم با حسرت به ابراهیم گفتم: یعنی میشه مردم ما راحت از این جاده عبور و به شهر خودشون برن؟! ابراهیم هادی گفت: چی میگی! روزی میاد که از همین جاده مردم ما دسته دسته به کربلا سفر می کنند.. @yousof_e_moghavemat
🌷🌷 دست‌خطی‌از 📝 بالا نوشته‎ای از این پهلوان‌شهید است که از دوران‌دفاع‌مقدس بجا مانده‌است. « راستی! اینجا به ما خیلی خوش‌میگذرد، چون رزق‌مومنین دائما برقرار می‌باشد.. رزق‌مومن که می‌دانید چیست؟ از همان سور‌های امام حسینی است که دائم برقرار است و ما هم آن را توی رگ میزنیم که قوت بگیریم، که اگر با دشمن رو‌به‌رو شدیم با یک مشت به درک واصلشان کنیم. والسلام .. ابراهیم هادی » @yousof_e_moghavemat
از دیگر ویژگی های ابراهیم این بود که از «خودنمایی و جلوه کردن» جلوی دیگران بیزار بود. درمیان جوانان و نوجوانان، خودنمایی کردن یکی از ویژگی هاست. یعنی جوانان دوست دارند جلوی دیگران جلب توجه کنند. دوست دارند شغل خوب و شاید کار مدیریتی داشته باشند. اما ابراهیم اینگونه نبود. وقتی انقلاب پیروز شد مرحوم آقای داوودی که دوست و مربی ابراهیم بود به او پیشنهاد کرد که وارد سازمان تربیت بدنی شده و کار مدیریتی قبول کند ولی ابراهیم کار مدیریتی را نپذیرفت. ابراهیم همیشه میگفت هرکسی ظرفیت مشهور شدن نداره! مهمتر از مشهور شدن اینه که، آدم بشیم! 📚از کتاب: سلام بر ابراهیم2 نفر چهارم نشسته ازسمت راست در کنار ایشان دیده میشوند @yousof_e_moghavemat
🌹‏ابراهیم می‌گفت: می‌دانی الله اکبر یعنی چه؟ یعنی خدا از هر چه‌ که در ذهن داری بزرگتر است، با عظمتتر است،یعنی هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کمک کند. 🌹الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند. 🌹می‌گفت:با بیان این ذکر توکل شما زیاد می‌شود راوی یکی از هم رزم های شهید @yousof_e_moghavemat
🌹‏ابراهیم می‌گفت: می‌دانی الله اکبر یعنی چه؟ یعنی خدا از هر چه‌ که در ذهن داری بزرگتر است، با عظمتتر است،یعنی هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کمک کند. 🌹الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند. 🌹می‌گفت:با بیان این ذکر توکل شما زیاد می‌شود @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به مناسبت 🎬با نوحه خوانی و صدای 🌼سلام ما، سلام ما، سلام ما به فاطمه 🌸سلام ما، سلام ما به پهلوى شکسته‌ات 🌻سلام ما، سلام ما به بازوی کبود تو 🌹سلام ما، سلام ما، سلام ما به کربلا @yousof_e_moghavemat
🌸 🍃 💠 ✅ 👈 سالروز بی مزار ، ولادت ۱۳۳۶ ، در نوجوانی یتیم شد. پدر و پسر علاقۀ خاصی بهم داشتند. سال ۱۳۵۵ دیپلم گرفت. شاگردی استاد در رشد شخصیتش بسیار مؤثر واقع شد. شجاع بود. هم درس می خواند و هم در بازار کار می کرد. شد یک فداکار. اهل بود و در و نظیر نداشت. مردانگیش را در و و بعداً جنوب به اثبات رساند. در ، پنج روز به همراه بچه های و در کانال های مقاومت کردند. اما تسلیم نشدند. سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا می خواست بماند، چرا که گمنامی، صفت یاران محبوب خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. سال هاست که گمنام و غریب در مانده تا خورشیدی باشد برای @yousof_e_moghavemat
باران شدیدی می بارید... از کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه 40 @yousof_e_moghavemat
اواخر مجروحيت ابراهيم بود. زنگ زد و گفت: ماشينت رو امروز استفاده ميکني!؟ گفتــم: نه، همينطــور جلوي خانه افتاده. بعد هم آمد و ماشــين را گرفت و گفت: تا عصر بر ميگردم. عصر بود که ماشين را آورد. پرسيدم: کجا ميخواستي بري!؟ گفت: هيچي، مسافرکشي کردم! با خنده گفتم: شوخي ميکني!؟ گفت: نه، حالا هم اگه کاري نداري پاشو بريم، چند جا کار داريم. اگر هم چيزي در خانه داريد که اســتفاده نميکني مثل برنج و روغن با خودت بياور. 🔹رفتم مقداري برنج و روغن آوردم. بعد هم رفتيم جلوي يك فروشــگاه. و ابراهيم مقداري گوشــت و مرغ و... خريد و آمد سوار شد. از پول خردهایي که به فروشنده ميداد فهميدم همان پولهاي مسافرکشي است. بعــد با هــم رفتيم به خانه چند نفر ســر زديم. مــن آنها را نميشناختم. ابراهيم در ميزد، وسائل را تحويل ميداد و ميگفت: ما از جبهه آمده ايم، اينها سهميه شماست! 🔸ابراهيم طوري حرف ميزد که طرف مقابل اصلا احساس شرمندگي نکند. اصلا هم خودش را مطرح نميکرد. بعدها فهميدم خانه هايي که رفتيم، منزل چند نفراز بچه هاي رزمنده بود. مرد خانواده آنها در جبهه حضور داشــت. براي همين ابراهيم به آنها رسيدگي ميکرد. كارهاي او مرا به ياد ســخن امام صادق(ع) انداخت که ميفرمايد: ســعي کردن در برآوردن حاجت مسلمان بهتر از هفتاد بار طواف دور خانه خداست و باعث در امان بودن در قيامت ميشود. 🔺راوی: جمعی از دوستان🔻 📚از کتاب: سلام بر ابراهیم۱ @yousof_e_moghavemat
‍ 💠نعمتی که خدا به تو داده را به رخ دیگران نکش💠 ▪️رفاقت ما با تمام بچه های آن دوران، سر و کله زدن و بازی و خنده بود، مثلا چند نفر دور هم جمع می‌شدند و کلاه یک کارگری که از آنجا رد می شد را بر می داشتند و برای هم پرت می‌کردند و مردم آزاری می‌کردند. اما رفاقت با ابراهیم، الگو گرفتن و یادگیری کارهای خوب بود. او غیرمستقیم به ما کارهای صحیح را آموزش می داد. حتی حرفایی می زد که سالها بعد به عمق کلامش رسیدیم. ▫️من موهای زیبایی داشتم. مرتب به آنها می‌رسیدم و مدل مو و... درست میکردم. خیلی ها حسرت موها و تیپ ظاهری من را داشتند. ابراهیم نیز خیلی زیبا بود اما... یکبار که پیش هم نشسته بودیم، دوباره حرف از مدل موهای من شد. برخی باحسرت به مدل جدید موهای من نگاه می‌کردند. ابراهیم جمله ای گفت که فراموش نمی‌کنم. گفت: «نعمتی که خدا به تو داده را به رخ دیگران نکش.» 📚 از کتاب: سلام بر ابراهیم۲ @yousof_e_moghavemat
‍ ✳️ سال ها از دوران رفاقت من با ابراهیم گذشته؛ من هرچقدر آن دوران را بررسی میکنم، در شخصیت او یک الگوی کامل اخلاق عملی اسلام را میبینم! تمام کارها و رفتارهای ابراهیم برای ما درس بود. 🌺 اگر کسی به دنبال الگوی مناسب برای رسیدن به معنویات هست، باید رفتار و اخلاق ابراهیم را سرمشق خود قرار دهد. 📢راوی: محمد خورشیدی از دوستان شهید @yousof_e_moghavemat
🍀یک روز مدیر مدرسه راهنمائی پیش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادر آقای هادی هستید با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه! 🌼گفتم: مگه چی شده؟ کمی مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول می داد به یکی از شاگردها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد! آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه های منطقه محروم هستند. اکثرا سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس نمی فهمد. 🍃مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ریختی، در صورتی که هیچ مشکلی برای نظم مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سرایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق نداری اینجا از این کارها بکنی. آقای هادی از پیش ما رفت. بقیه ساعت هایش را در مدرسه دیگری پر کرد. 🌺حالا هم بچه ها و اولیاء از من خواستند که ایشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف می کنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیاری از دانش آموزان بی بضاعت و یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. 🌸با ابراهیم صحبت کردم. حرف های مدیر مدرسه به او را گفتم. اما فایده ای نداشت. وقتش را جای دیگر پر کرده بود. 💐ابراهیم در دبیرستان ابوریحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار بچه ها بود. دانش آموزان هم که از پهلوانی ها و قهرمانی ها ی معلم خودشان شنیده بودند شیفته او بودند. 📚از کتاب:سلام بر ابراهیم۱ @yousof_e_moghavemat
ابراهیم می‌گفت : طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت را داشته باشند بی‌دلیل از کسی چیزی نخواه، عزت نفس داشته باش... @yousof_e_moghavemat
‍ 🔸نعمتی که خدا به تو داده را به رخ دیگران نکش🔸 ▪️رفاقت ما با تمام بچه های آن دوران، سر و کله زدن و بازی و خنده بود، مثلا چند نفر دور هم جمع می‌شدند و کلاه یک کارگری که از آنجا رد می شد را بر می داشتند و برای هم پرت می‌کردند و مردم آزاری می‌کردند. اما رفاقت با ابراهیم، الگو گرفتن و یادگیری کارهای خوب بود. او غیرمستقیم به ما کارهای صحیح را آموزش می داد. حتی حرفایی می زد که سالها بعد به عمق کلامش رسیدیم. ▫️من موهای زیبایی داشتم. مرتب به آنها می‌رسیدم و مدل مو و... درست میکردم. خیلی ها حسرت موها و تیپ ظاهری من را داشتند. ابراهیم نیز خیلی زیبا بود اما... یکبار که پیش هم نشسته بودیم، دوباره حرف از مدل موهای من شد. برخی باحسرت به مدل جدید موهای من نگاه می‌کردند. ابراهیم جمله ای گفت که فراموش نمی‌کنم. گفت: «نعمتی که خدا به تو داده را به رخ دیگران نکش.» 📚از کتاب: سلام بر ابراهیم۲ @yousof_e_moghavemat
امام‌خامنه‌ای: شخصیتِ « شهید هادی » به قدری جاذبه دارد که آدم را مثلِ مغناطیس به خودش جذب می‌کند. @yousof_e_moghavemat
🔹توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد! الله اکبر... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید... بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم. 📚کتاب سلام بر ابراهیم1 @yousof_e_moghavemat