eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
289 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺ْعن فاطمةالزهراعلیها السلام: 《شیعَتُنا مِنْ خِیارِ اهْلِ الْجَنَّةِ وَکُلُّ مُحِبّینا وَ مَوالى اَوْلیائِنا وَ مُعادى اعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا》 شیعیان و پیروان ما و همچنین دوستداران اولیاء ما و آنان که دشمن دشمنان ما باشند، و نیز آنهایى که با قلب و زبان تسلیم ما هستند بهترین افراد بهشتیان خواهند بود🌺 بحارالانوار،ج۶۸ص۱۵۵ @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سینمای انقلابی؛ دریچه‌ای به تمدن نوین اسلامی 🌟 منتخب آثار شانزدهمین جشنواره بین‌المللی 🔻 در سه بخش🔻 🔸 اصلی 🔹 سیدالشهدای مقاومت 🔸 فیلمسازان بسیجی ☀️ این آثار را از 1 تا 7 ماه در عماریار ببینید. 🔻 زمان پخش آثار🔻 🔹 سانس اول 10 تا 14 🔸 سانس دوم 14 تا 18 🔹 سانس سوم 18 تا 22 ⬅️ جدول پخش آثار رسیده به از فردا در عماریار 🧩 Ammaryar.ir ✅ در ، با خانواده فیلم ببینید 🆔 @AmmarYar_IR
وصیت نامه شهید امیر حاج امینی: سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاک و مخلص او. بعد از مدت‌ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می‌دهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیده‌ام و آن در این جمله خلاصه می‌شود: خدایا! عاشقم کن. از این که بنده بد و گنه کار خدایم، سخت شرمنده ام و وقتی یاد گناهانم می افتم، آرزوی مرگ می کنم؛ ولی باز چاره ام نمی شود. به راستی که (ان الانسان لفی خسر) هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم؛ جز این که دلم را به دو چیز خوش کرده ام؛ یکی این که با این همه گناه، دوباره مرا به سرزمین پاک و اخلاص و صفا و محبت باز گرداند؛ پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد؛ هر چند که چشم دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم؛ اگر چنین نبود، پس چرا مرا به این جا آورد؟ دوم این که قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدی هایم، بسیار دلسوزم. لحظه ای حاضر به تحمل هر گونه رنجی می شوم؛ بله به این دو چیز دلم را خوش کرده ام. پس ای پروردگار من! اگر دوستم داری که مرا به این جا آورده ای، پس مرا به آرزویم که... برسان و یا به این خاطر که نمی توانم باعث رنجش کسی شوم، پس بیا و مرا مرنجان و خشنودم کن و مرا با خودت... . دنیا برای ضعیف نفسان، یک گرداب هلاکت است. اگر لحظه ای به خودمان واگذارده شویم، وای بر ما که دیگر نابودیمان حتمی است. خوشا آن کس که به یاری او، در این گرداب هلاک گردد. ای حسین! ای مظلوم کربلا! ای شفیع لبیک گویان! ندای هل من ناصرت را من نیز لبیک گفتم (به خواست او) شفاعتم کن و مگذار در این گرداب هلاکت هلاک گردم و ای خدا... . بسیار بد و ضعیفم و در مقابل گناه، یارای مقاومت ندارم؛ زیرا هنوز نشناختمت و حتی در راه شناختت نیز زحمت نکشیده ام؛ زیرا ضعیف و پایبند به این دنیایم و نمی توانم از خوشی ها و آسایش های محض و پوشالی این دنیا دل بکنم و در راه شناختت سختی کشم؛ سختی ای که پر از شیرینی و لذت است؛ ولی افسوس که این سختی و حلاوت نصیبم نمی گردد. خالقا! تو را به خودت قسم، تو را به پیامبران و امامان زجر کشیده و معصومت قسم، بسیار عاشقم کن. اگر چنین کنی که از دریای رحمت و کرامتت چیزی کاسته نمی شود و زیانی به تو نمی رسد. همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی اگر چنین کنی، دیگر هیچ نخواهم؛ چون همه چیز دارم. می دانم اگر چنین کنی، از این بند، رهایی یافته و دیگر به سویت پر... . خدایا! دل شکسته و مهربانم را مرنجان. تو خود گفتی که به دل شکستگان نزدیکم؛ من نیز دل شکسته دارم. ای کسانی که این نوشته را یا بهتر بگویم این سوز دلم و این درد دل نمی دانم چه بگویم این تجربه تلخ و یا این وصیت نامه یا این پیام و یا در اصل این خواهش و تقاضای عاجزانه را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او به بالاترین درجات دست یابند؛ البته در این امر شکی نیست؛ ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنه کار خدا به آرزویش رسیده است. یا رب زِ کرم، بر من درویش نگر هر چند نیَم لایق بخشایش تو بر حال من خسته دل ریش نگر حال که به عینه دیدید، شما را به خدا قسم، عاجزانه التماس و استدعا می کنم بیایید و به خاکش بیفتید؛ زار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید و با او آشتی کنید؛ زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافی است یک بار از ته دل صدایش کنید؛ دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید؛ دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا می برد، او می برد؛ ولی در این راه، آماده و حاضر به تقبل هر گونه سختی و رنج، همانند مظلوم کربلا حسین و پیامدار او زینب باشید؛ هر چند که سختی و رنج های ما در مقایسه با آنها نمی تواند قطره ای در مقابل دریا باشد. بله، خداگونه شدن، مشقات و مصائب دارد.... شنبه 7/4/65 ساعت 5 بعدازظهر بنده مخلص و گنهکار، امیر حاج امینی @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۲۹ 🌺 شهیدی که نمی‌خواست همرنگ جماعت باشد تا سفره‌ی ناهار پهن شد، اذان گفتند. عبدالعلی بلند شد تا نمازش رو اولِ وقت بخونه. یکی از اهلِ خانه بهش گفت: شما هم مثلِ همه سـرِ سفـره بشین و بعداً نمـاز بخوان...عبدالعلی خندید و گفت: چرا بقیه مثلِ من اول نمازشون رو نمی‌خوانند و بعد ناهار نمی خورند؟!!! 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید عبدالعلی ناظم‌پور 📚منبع: کتاب همسفر تا بهشت ۵ ، صفحه ۶۹ @yousof_e_moghavemat
✨🌸✨🌸✨ 🍃زمین چشم تماشا شد، امام عسکری آمد 🍃بهشت آرزوها شد، امام عسکری آمد 🍃هوای سامره گلپوش از عطر نفسهایش 🍃گل ایمان شکوفا شد، امام عسکری آمد  ولادت علیه السلام را به فرزند نازنینشان، حضرت ارواحنا له الفداه تبریک عرض مینماییم @yousof_e_moghavemat
یک شهید یک داستان 🌹 🔸مـاجـــرای یک عذر خواهی @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیج تنها تا آن روز پیروز است که در یک دست بسیجی«قرآن» و در دست دیگرش«سلاح» باشد. -بسیج @yousof_e_moghavemat
خصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا شَيْ ءٌ اَلْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ اَلْإِخْوَانِ. دو خصلت است كه چيزي برتر از آن دو نباشد: ايمان به خدا و سود رساندن به برادران 📗تحف العقول، ج 2، ص 489 🌺ولادت حضرت امام حسن عسکری پدر بزرگوار آقا امام زمان را به حضرت مهدی علیه السلام وهمه ی دوستداران شان تبریک میگوییم🌺 @yousof_e_moghavemat
بسیجی ... شهـید است ، حتی قبل از شهـادتش ! بسیجی هـا ، هـرڪدامشان ، قبل اسمشان یڪ شهـید ڪم دارند @yousof_e_moghavemat
🔹جبهه الحاضر که بودیم وقت ناهار هرکس که می‌توانست خودش را به سفره ناهار یا شام می رساند. بچه‌های با صفایی بودند که وقتی دور هم می‌نشستند حال و هوای بی‌نظیری بین دوستان ایجاد می شد. 🔸محمود هم خودش را به سفره می‌رساند. وقتی می‌آمد با شوخ‌طبعی بی‌نظیری که داشت، جمع ما را گرم می کرد. گاهی از شوخی‌هایش آنقدر می‌خندیدیم که ریسه می‌رفتیم. 🔹آن ایام موقع ناهار و شام به ما نوشابه‌های پپسی هم می‌دادند برخی دوستان معتقد بودند که این نوشابه‌ها تحت مالکیت صهیونیست‌ها است و استفاده از آن به نوعی حمایت مالی از اسرائیل محسوب می‌شود. 🔹آنها تاکید می‌کردند پول این نوشابه‌ها تبدیل به گلوله می‌شود و به قلب مسلمانان فرو‌خواهد رفت. برای همین خودشان نمی‌خوردند و به دیگران هم توصیه می‌کردند از آنها استفاده نکنند. 🔸محمود با اینکه با نظر آنها موافق بود، گاهی سر به سرشان می‌گذاشت و وقتی سر سفره می‌آمد، به یکی از همسفره‌ای‌ها می‌گفت: «داداش! یکی از اون پپسی‌های اصل اسرائیلی رو بده!». 🔹آن را می‌گرفت و دربش را باز می‌کرد و سر می‌کشید و بعدش یک «سلام بر حسین!» بلند می‌گفت. بعدش هم خنده‌کنان می‌گفت: «چه حالی می‌دهد نوشابه اسرائیلی بخوری و آخرش بگویی سلام بر حسین علیه السلام!». با این حرف‌ها آنقدر ما را می خنداند که نمی‌فهمیدیم کی غذایمان را خوردیم.... 📚برشی از کتاب شهید عزیز @yousof_e_moghavemat
امام خامنه ای : علت پیروزی‌های مستمر ملت فلسطین در سال‌های اخیر، ایستادگی و مقاومت بوده است در آینده و تا زمانی که مقاومت وجود داشته باشد، روند افول و زوال رژیم صهیونیستی ادامه خواهد داشت. این فشار‌ها هرگز موجب نخواهد شد تا ما از وظیفه الهی، دینی و عقلانی خود در حمایت از فلسطین منصرف شویم.. حـاج احمـد متـوسلیـان : آن جایی به هم برسیم که با گرفتن هزاران اسیر از صهیونیستها به همگان ثابت کنیم که ما با ایمانمان میجنگیم، نه با هواپیما نه با موشک سام و نه با تانک و توپ و نه با آتش؛ ان شاءالله @yousof_e_moghavemat
⭕️متن تقریظ حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب بر کتاب «مربع‌های قرمز»: 🔸بسمه تعالی بسیار شیرین و جذاب نوشته شده است. رد پای چانه گرمی‌های آقای حاج حسین یکتا در آن آشکار است. ظرافت‌های برخاسته از ذوق و قریحه‌ی لطیف که در سراسر کتاب گسترده است، می‌تواند از نویسنده‌ی خوش قلم و چیره دست کتاب باشد و می‌تواند هم دُر افشانی‌های راوی باشد. نقطه‌ی برجسته‌ی کتاب یاد شهیدان و یاد حال و حضور ملکوتی آنان پیش از شهادت است که حقا بسیار خوب تصویر شده است. ارادت راوی به مرحوم آقای حاج میرزا علی احمدی میانجی هم برای من جالب بود، آن مرحوم را حدود شصت سال به علم و تقوا و ورع می‌شناختم و به من لطف داشت. این کتاب ظاهرا چند روز پیش رونمائی شده است، برای من چندی پیش از این فرستاده بود و تماما مطالعه شد. ۹۷/۴/۲۶ 🔹کتاب «مربع‌های قرمز» ، خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا است که به قلم خانم زینب عرفانیان تدوین و منتشر شده است. قیمت: 55هزار تومان 💠 اورژانس کتاب با قابلیت ارسال در سریع ترین زمان : (👈 برای راهنمایی و سفارش و خرید کلیک کنید): 🆔 @mohammadi1992 @yousof_e_moghavemat
🔻 گزارش روزنامه اسرائیلی از ناو اقیانوس‌پیمای ایران: این «زرادخانه شناور» است 🔹«جروزالم‌پست»: ناو اقیانوس‌پیمای «شهید رودکی» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، یک تهدید نامتقارن برای آمریکا و یک زرادخانه شناور است. 🔹ایران عرشه این ناو را با انواع تسلیحات مجهز کرده است تا نشان دهد چه قابلیت‌هایی دارد. @yousof_e_moghavemat
🔴 توصیه اکید رتبه ۱ کنکور تجربی به مردم 💠 مادرش میگوید: یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت. پرسیدم احمدرضا کی بود؟! گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟! گفت: هیچی، خبر قبول شدنم رو در دانشگاه داد گفتم: چی؟ گفت: میگه رتبه اول کنکور رو کسب کرده ای من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم: رتبه اول؟ پس چرا خوشحال نیستی؟! احمدرضا گفت: حالا اتفاق خاصی نیفتاده که بخوام خوشحال بشم! در همان حال آستینها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد! کنکور۶۴ 🔻دانشجوی نمونهٔ 💠 قسمتی از آخرین دست نوشته این شهیدبزرگوار قبل از شهادت: «چه کسي مي تواند اين معادله را حل کند؟ هواپيمايي با يک و نيم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متري سطح زمين، ماشين لندکروزي را که با سرعت در جاده مهران–دهلران حرکت ميکند، مورد اصابت موشک قرار ميدهد؛ اگر از مقاومت هوا صرفنظر شود، معلوم کنيد کدام تن ميسوزد؟ کدام سر مي پرد؟ چگونه بايد اجساد را از درون اين آهن پاره ی له شده بيرون کشيد؟ چگونه بايد آنها را غسل داد؟ چگونه بخنديم و نگاه آن عزيزان را فراموش کنيم؟ چگونه میتوانيم در شهرمان بمانيم و فقط بخوانيم؟ کدام مسئله را حل میکنى؟ براي کدام امتحان درس میخوانى؟! به چه اميد نفس مى کشى؟ برای لقب شامخ دکتر؟ شهید احمدرضا احدی وصیت خود را در چند جمله کوتاه خطاب به مردم و مسئولین اینگونه خلاصه کرد: «بسم الله الرحمن الرحیم فقط نگذارید حرف امام ولی فقیه روی زمین بماند! همین از کتاب بگو باران ببارد نوشته مرضیه نظرلو مستند روایی از زندگی شهید احمد رضا احدی @yousof_e_moghavemat
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلْقُرْءَانَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَآ. آیا به آیات قرآن نمی‌اندیشید؟! یا بر قلبهای🧡 شما قفل 🔒 زده شده است؟ سوره محمد آیه24 @yousof_e_moghavemat
حاج آقا خدا حافظ! مصطفی رحمان دوست: من برنامه کودک تلویزیون را داشتم و راستگو را نمی شناختم. یک روز دیدم آخوند جوان کوتاه قدی یک راست آمد کنارم نشست و سلام علیکم و بعد گفت من آمده ام برای بچه ها برنامه اجرا کنم. آن روز ها کاملا اوضاع انقلابی بود. منشی داشتم ولی قاعده بر این بود که منشی مانع ورود کسی نشود. من که دل خوشی از آخوند های جوان و بی تجربه نداشتم که به نام انقلاب مدعی هر کار و تخصصی شده بودند؛ گفتم آقاجان سن و سالی هم نداری که بگویم حاج آقا این کار ها به شما نیامده. تلویزیون و تولید در آن دستگاه ، حرفه ای تخصصی است . همین که دوربین را از استودیو خارج کرده اید و جلو منبر گذاشته اید کافی است. لطفا بروید به جنگ زید و عمر ادامه دهید و درستان را بخوانید. اما راستگو میدان را خالی نکرد و گفت من حاضرم با بهترین هنر پیشه ها و مجریان برنامه کودک مسابقه بدهم و فی البداهه برنامه اجرا کنم. پیشنهاد تفریحی خوبی بود . تا چشم باز کنم دیدم همکاران گروه کودک توی اتاق جمع شده اند تا به آخوند جوانی که ادعای فلان و بهمان دارد بخندند. یک ربع نگذشته بود که راستگو کار خودش را کرد . آنهایی که برای مسخره کردنش آمده بودند هر کدام برای " بهتر" شدن برنامه اش پیشنهادی می دادند... راستگو هم کم نمی آورد و در باره پیشنهاد ها اظهار نظر می کرد. راستگو دلش می خواست با عبا و عمامه برنامه اش را اجرا کند ، آنهم هفتگی و مرتب و با حضور بچه ها و پخش مستقیم. من می گفتم که فقط یک بار اجرا کن آنهم تولیدی نه پخش مستقیم که فیلمش امکان ویراش داشته باشد و حتما با لباس عادی. اختلاف نظر ما باعث شد که برنامه ای تولید نشود. دو سه هفته بعد آمد و به اجرای بدون عبا و قبا و عمامه و همچنین به تولیدی بودن برنامه نه پخش مستقیم آن تن در داد. من و همراهانم هم قول دادیم که اگر برنامه اش را پخش کردیم و گرفت "چند برنامه دیگر !" هم ادامه بدهیم... چند جلسه با پیراهن شلوار اجرا کرد.. یواش یواش وسط برنامه نصف لباسش را پوشید و خلاصه در برنامه اعلام کرد که روحانی است و ... باهم دوست شدیم . خیلی هم دعوا می کردیم چون اختلاف سلیقه داشتیم . همدیگر را دوست داشتیم. مرا دعوت می کرد برای طلبه ها ی نو آموز کلاس هایش ادبیات کودکا ن یا قصه گویی درس بدهم. به خانه هم می رفتیم. در روزگاری که بازی های کامپیوتری جرم بود ، با هم تا صبح آتاری و... بازی می کردیم. جز این روزگار اخیر که پس از درگذشت ناگهانی همسرش دل و دماغی نداشت ، با هم زیاد درد دل می کردیم و به خاطر اختلاف سلیقه های سیاسی و مذهبی به پر وپای هم می پیچیدیم. حیف شد که رفت . حالا حالاها جای کار داشت . این سالهای اخیر خیلی اذیتش کردند . خدا لعنتشان کند ، آسیب زیادی از دست هم لباس هایش خورد. کارش به آن جا رسید که محتاج کار شده بود. بی معرفت ها حتی بعضی از شاگردانش چوب لا چرخش می گذاشتند. او که کار خدا پسندانه اش را کرد و رفت ؛ اما این ها را برای آنهایی می گویم که از امروز در اندوه از دست رفتنش اشک تمساح می ریزند و دیروز در پی این بودند نام و نانش را آجر کنند. خوب است کرونا هست و مراسمی برای جولان این گونه ها اتفاق نمی افتد. بگذریم و با یک خاطره تمامش کنم. بیست و چند سال پیش خانه ما نزدیک فرودگاه مهرآباد بود. شب بود و آماده خواب بودم که تلفن خانه زنگ زد. راستگو بود. گفت میایی مرا از فرود گاه به خانه ات ببری؟ سر به سرش گذاشتم که ای بابا تاکسی بگیر و بیا ... بگذار آقایان علما و شخصیت ها یک بار هم شده سوار تاکسی شوند و از این حرفها . شوخی هایم که تمام شد گفت بابا جیب علما خالی است . پول ندارم . زود بیا و منتظر جواب من نشد و تلفن را قطع کرد. سوار پیکان جوانانم شدم و رفتم فرودگاه . آوردمش خانه.شام هم نخورده بود . نیمرویی روبه راه کردیم و تا اذان صبح تعریف کردیم. صبح پرواز داشت به مشهد . در آنجا هم برنامه داشت . ماجرا از این قرار بود که از قم آمده بود مهرآباد تهران از آنجا پرواز به شهری و سه روز اجرای برنامه و حاج آقا لطف کردید و خوش آمدید و پرواز به شهر دیگر و شهر بعدی. در هیچ یک از شهر ها به او پول نداده بودند. یک جا یک کیلو چای داده بودند . یک جا یک تخته پتو و... آن روز ها پول دادن به معلم مدرس و سخنران جماعت زشت بود و این جور نبود که پیش از منبر پاکت داده شده باشد ! خلاصه چای و پتو را که هر دو بسیار به درد بخور بودند و در زمان جنگ نایاب ، به ما داد و رفت. بردمش فرودگاه تا به مشهد برود و کلاس هایش را اداره کند و حاج آقا خدافظی بشنود و برگردد. بله. حاج آقا خداحافظ. آنچه را هم که گرفته بودی نبردی. حاج آقا خدا حافظ. خوش به حالت که اندوخته های نگرفته بسیاری را بردی. @yousof_e_moghavemat