eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
283 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور/کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور (حافظ) مادر گرامی ،ان شاء الله چشمتان به جمال فرزند عزیزشما روشن بشود @yousof_e_moghavemat
❤ •°• °•° ⚪ احمد قبل این که وارد سپاه بشود، در بانک مقداری پس‌انداز داشت. بعد که فرمانده‌ی سپاه مریوان و فرمانده‌ی تیپ محمدرسول‌اللهﷺ شد، هر یکی دو ماه یک دفعه به تهران می‌آمد و هر دفعه نزدیک به ۲۰ دست ظروف ملامین می‌خرید که هر دستش حدود ۲۵۰ تومان بود. ما به او اعتراض می‌کردیم و می‌گفتیم: «احمد، این‌ها را برای چه می‌خری؟» می‌گفت: «ما توی خانه در ظرف چینی غذا می‌خوریم؛ ولی آنجا کسانی هستند که حتی ظرف معمولی هم برای خوردن غذا ندارند.» آدم بامحبّت و بامسئولیتی بود. - به روایت محمد متوسلیان؛ برادر سردار ، برگرفته از کتاب بسیار جذاب و به شدت خواندنی نوشته‌ی جواد کلاته عربی، صفحه ۲۴ @yousof_e_moghavemat
🕊 ☆ ♡ ▒ رزمنده‌ها و به خصوص پیشمرگ‌های کُرد گاهی اوقات با او می‌آمدند خانه‌مان. طبقه‌ی دوم خانه‌ی ما دو اتاق بزرگ داشت و مهمان‌هایش را به آنجا می‌برد. گاهی اوقات شب می‌ماندند و نمازِ شب هم می‌خواندند. ما هم یک گوشه می‌خوابیدیم که صبح به اداره‌مان برویم. یک‌ دفعه حاجی روزِ پنج‌شنبه آمد. روز جمعه طبق معمول مراسم نماز جمعه بود؛ ولی حاج‌احمد به نماز جمعه نرفت. دلیلش هم درخواست مادرم بود. مادر گفته بود: «ما سه ماه است تو را ندیدیم. یک فردا هستی و پس‌فردا هم می‌خواهی دوباره بروی. بمان کنار ما و خواهر و برادرهایت.» او هم در خانه ماند. پیشمرگ‌های کُردی که همراهش آمده بودند، به نماز جمعه رفتند؛ امّا طولی نکشید که با خانه‌ی ما تماس گرفتند و گفتند که کمیته آن‌ها را گرفته است؛ چون مسلّح بودند و با اسلحه در نماز جمعه حاضر شده بودند. حاج‌احمد رفت خودش را معرفی کرد و آن‌ها را به خانه آورد. زمانی که در کردستان بود، به ندرت منزل می‌آمد؛ حتی گاهی سه ماه طول می‌کشید. هرموقع هم که می‌آمد، دو روز می‌ماند و حداکثر روز سوم برمی‌گشت. ■ روایتی از محمد متوسلیان؛ برادر بزرگ برگرفته از کتاب بسیار بسیار جذاب و واقعا خواندنی «عروج از شاخه‌ی زیتون»، نوشته‌ی استاد جواد کلاته عربی، صفحات ۲۴ و ۲۵ ♡ ♡ ☆ 📚 📔 📘 @yousof_e_moghavemat
🕊 ☆ ♡ ▒ رزمنده‌ها و به خصوص پیشمرگ‌های کُرد گاهی اوقات با او می‌آمدند خانه‌مان. طبقه‌ی دوم خانه‌ی ما دو اتاق بزرگ داشت و مهمان‌هایش را به آنجا می‌برد. گاهی اوقات شب می‌ماندند و نمازِ شب هم می‌خواندند. ما هم یک گوشه می‌خوابیدیم که صبح به اداره‌مان برویم. یک‌ دفعه حاجی روزِ پنج‌شنبه آمد. روز جمعه طبق معمول مراسم نماز جمعه بود؛ ولی حاج‌احمد به نماز جمعه نرفت. دلیلش هم درخواست مادرم بود. مادر گفته بود: «ما سه ماه است تو را ندیدیم. یک فردا هستی و پس‌فردا هم می‌خواهی دوباره بروی. بمان کنار ما و خواهر و برادرهایت.» او هم در خانه ماند. پیشمرگ‌های کُردی که همراهش آمده بودند، به نماز جمعه رفتند؛ امّا طولی نکشید که با خانه‌ی ما تماس گرفتند و گفتند که کمیته آن‌ها را گرفته است؛ چون مسلّح بودند و با اسلحه در نماز جمعه حاضر شده بودند. حاج‌احمد رفت خودش را معرفی کرد و آن‌ها را به خانه آورد. زمانی که در کردستان بود، به ندرت منزل می‌آمد؛ حتی گاهی سه ماه طول می‌کشید. هرموقع هم که می‌آمد، دو روز می‌ماند و حداکثر روز سوم برمی‌گشت. ■ روایتی از محمد متوسلیان؛ برادر بزرگ برگرفته از کتاب بسیار بسیار جذاب و واقعا خواندنی «عروج از شاخه‌ی زیتون»، نوشته‌ی استاد جواد کلاته عربی، صفحات ۲۴ و ۲۵ ♡ ♡ ☆ 📚 📔 📘 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📚 ✿🌺࿐ྀུ༅𖠇༅➼‌══┅── ◇ عنوان کتاب: : روایت‌هایی درباره‌ی زندگی از کودکی تا اسارت ◇ نویسنده: جواد کلاته عربی ◇ ناشر: انتشارات نشر ۲۷ بعثت ◇ نوبت چاپ: چاپ اول/ بهار ۱۴۰۲ ◇ تعداد صفحات: ۵۹۲ ◇ قیمت: ۲۱۰ هزار تومان. ▬▭◈༅📝༅📔༅✏༅◈▭▬ ✂️ برشی از کتاب: «...من موسیقی خیلی دوست داشتم. کسی هم نتوانست روی من طوری تاثیر بگذارد که آن را کنار بگذارم. نوار کاست خیلی از خواننده‌ها را داشتم و گوش می‌کردم. باغی در کرج داشتیم ک پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها و تابستان‌ها به آن‌جا می‌رفتیم. بعد از چند سال که پدرم باغ کرج را فروختند، ما به یزد رفتیم. برادرم در روستایی به اسم باغی داشت که ما تابستان‌ها در آن‌جا اتراق می‌کردیم. نوارها را هم با خودم به آن‌جا برده بودم که گوش بدم؛ ولی روی کل نوارهای من ضبط کرد. بعد هم نوارها را به جامع سانیج داد. این کارش خیلی من را عصبانی کرد. من گفتم: تو بیخود کردی که بدون اجازه‌ی من این کار را کردی! من آن‌ها را دوست داشتم. گفت: خواهر من، باید سعی کنی به جای این نوارها قرآن گوش کنی. من داد می‌زدم و او با آرامش حرف می‌زد.» - به روایت منیره متوسلیان؛ خواهر بزرگ ، برگرفته از صفحه ۳۱ کتاب. °•°•☆°•°•♡°•°•☆ ✍ اگر دوست دارید مطالب جدید و تا به حال شنیده نشده از زندگی سردار رو ببینید و بخونید، تهیه و مطالعه‌ی این کتاب به‌شدت پرجاذبه و خوندنی رو از دست ندید. روایت‌های بکر و بسیار باحال و قشنگی داره که خوندنش واقعا آدمو به وجد میاره...!!! با تشکر فراوان و یک خسته‌نباشید و خداقوتِ حسابی به استادِ پرتوان و نویسنده‌ی درجه‌یک، مدیریت محترم و تلاش‌گر و مجاهد نشر۲۷ بعثت، جناب آقای جواد کلاته عربی حفظه‌الله‌تعالی ⚘☘❤😍 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @yousof_e_moghavemat
. ✔نماز وحدت آفرین در تصویر حاج احمد متوسلیان، عزیزان ارتش و مردم کردستان رو می بینید که پس از اقامه نماز به نشان وحدت و اتحاد دستان همدیگه رو گرفتند چه زیباست این همدلی بدون توجه به نژاد و زبان و مذهب و گروه. آن چه مهم است اعتلای ایران است نکته ظریفی در تصویر هست حاج احمد روی زمین خاکی نشستن حتی اینجا هم یارانشون رو به خودشون ترجیح دادن مکان: مریوان زمان: سال 1359-60 🌷 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
💠 امام موسی صدر و ، الهام بخش مقاوت اسلامی لبنان ▫️تابستان 1357، هنگامی که انقلاب اسلامی با رهبری حضرت امام خمینی (ره) می رفت با ساقط کردن حکومت پهلوی، بساط آمریکا و اسرائیل را در منطقه برچیند، حادثه بسیار ناگواری پیش آمد. آن زمان مسلمانان به خصوص ملت ایران و لبنان، چندان متوجه شدت ضربه وارده بر پیکره مبارزه نشدند، ولی صهیونیسم از آن پیروزی بسیار ذوق زده شد؛ چرا که طی سال های آتی، ثمرات فراوانی برای آن درپی داشت. در آن ایام که امام خمینی امید داشت پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، خکومت را به دست کسی چون آیت الله سیدموسی صدر بسپارد، در حرکتی بسیار مشکوک و عجیب، وی ربوده و مفقود شد. شاید بتوان گفت امام موسی صدر با وجودی که متولد قم و ایرانی الاصل بود، از معدود افرادی بود که اعراب منطقه بخصوص لبنان، باوجود حس ناسیونالیستی و عرب گرایی، برای او احترام و جایگاه ویژه ای قائل بوده و هستند. صدر در اواخر سال ۱۳۳۸ و به دنبال توصیه‌های افرادی هم‌چون آیت الله بروجردی، حکیم و شیخ مرتضی آل یاسین، وصیت علامه سید عبدالحسین شرف الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان را پاسخ گفت و برای رهبری جریان مظلوم شیعیان لبنان راهی آن سامان شد. طولی نکشید که موسی صدر به عنوان نماد وحدت ادیان الهی در منطقه شناخته شد و نقش به سزایی در سازماندهی شیعیان و هدایت مبارزه از جنگ داخلی و برادرکشی به سمت هدف اصلی یعنی رژیم غاصب صهیونیستی ایفا کرد. این مسئله برای اسرائیل بسیار گران و ناخوشایند آمد. سرانجام در شهریور 1357 با دعوت مشکوک سرهنگ "معمر قذافی" رهبر لیبی، امام موسی صدر همراه دو تن از همراهانش عازم آن جا شد و از آن روز به بعد هیچ خبر موثقی از وی به دست نیامد. بدون شک مفقودی امام موسی صدر برای صهیونیست ها، حکومت مترلزل پهلوی، فالانژیست های لبنان، معمر قذافی و حتی برخی مسلمانان تندرو که فعالیت های موسی صدر را برنمی تافتند، گران آمد و می توان گفت همه آنها در این آدم ربایی بزرگ شریک بوده و هستند! متاسفانه ربوده شدن امام موسی صدر، به جای آن که موتور محرکه ای برای مبارزه علیه اشغال گران باشد، ترمز دستی مبارزات ضدصهیونیستی شد! برخی افراد مدعی جانشینی و همرزمی با وی، به جای تشدید مبارزات، از مفقودی وی سوءاستفاده کرده و او را "امام المغیب" (امام غایب) نام نهادند و مدعی شدند: "تنها امام غایب موسی صدر است که می تواند لبنان را نجات دهد!" این شعار به ظاهر ساده، برای آن بود تا از هرگونه همراهی با انقلاب اسلامی و حرکتی که امام خمینی علیه آمریکا و صهیونیسم جهانی به راه انداخته بود، خودداری شود. و شد! خرداد 1361 که رژیم اشغالگر قدس در عملی متجاوزانه وارد خاک لبنان شد و تا محاصره بیروت پیش رفت، مدعیان جانشینی موسی صدر در جنبش امل (که هدف اصلی آن مبارزه با صهیونیست ها بود) در کنار فالانژها و دیگر مزدوران، سر میز مذاکره با صهیونیست ها نشستند. این مسئله باعث انشعاب و تفرقه در بین شیعیان شد و ضرباتی به مبارزه آنان وارد آورد و باعث شادمانی صهیونیست ها گردید! در برابر آن حرکت خائنانه، گروهی از مریدان امام موسی صدر با تشکیل مقاومت اسلامی و حزب الله لبنان، طی 35 سال گذشته، سنگین ترین ضربات را بر اشغالگران وارد آورده و باعث آزادی خاک لبنان از چنگال آنان شدند. این حرکت نشان داد که غیبت یک رهبر، نه تنها نباید باعث یاس و شکست و سکون شود، که می تواند و باید باعث تحرک، تقویت و شدت مبارزه علیه دشمنان گردد. الان بیش از 36 سال از غیبت سردار دلیر اسلام حاج "احمد متوسلیان" می گذرد. دوستان، همرزمان، یاران و مریدان آن دلیرمرد، به خوبی اثبات کرده اند که فقدان و غیبت یک رهبر و فرمانده مقتدر، نه تنها باعث کشیدن ترمز دستی حرکت، که موتور محرک مبارزه شود. بدون شک، تشکیل و تشدید مقاومت اسلامی و حزب الله لبنان و بیداری ملت های منطقه، همه نتیجه تاثیرگذاری رهبر و فرمانده ای بزرگ چون احمد متوسلیان است که می تواند با وجود غیبت ظاهری 36 ساله، همچنان تاثیر خود را بر مبارزان و آزادی خواهان جهان بگذارد. @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊🎉تولدتان مبارک سردار 🎊🎉 یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور (حافظ) @yousof_e_moghavemat
💠‍ ، براساس شناسنامه ۱۵ فروردین ۱۳۳۲، در محله‌ "امامزاده اسماعیل" تهران به دنیا آمده است. 🔸فریده متوسلیان (خواهر حاج احمد): «تاریخ اصلی تولد حاج احمد آقا، اول بهمن ۱۳۳۱ است که متأسفانه پدر مرحومم این تاریخ را در شناسنامه‌ برادرم اشتباه قید کرده‌اند. ولی دایی مرحومم اصل تاریخ را در پشت یک قرآن نفیسی که داشتیم به این گونه رقم زده‌اند که "تاریخ تولد نور چشمی میرزا احمد متوسلیان در اول بهمن ۱۳۳۱" یزدی‌ها فرزندان پسر خود را که مادرانشان سید و پدرانشان عام هستند، میرزا می‌نامند.» ✍ پی‌نوشت: به دلیل تاخیر در اخذ شناسنامه تاریخ تولد اصلی حاج احمد ۱۳۳۱/۱۱/۱ می‌باشد. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
۱ بهمن ۱۳۳۸ -- سالروز تولد محمدرضا دستواره جانشین لشکر ۲۷ محمد رسول‌ الله‌(ص) (لشگر پایتخت) ا🚩🌱🌷🌱🌷🌱🚩 👇👇 💠 همه چیز را از حاج_احمد یاد گرفتم! 🌷شهیددستواره، از ارادت و دلدادگی خود نسبت به احمد متوسلیان می‌گوید: 🌴سیدمحمدرضا دستواره هستم و طبق اطلاعات شناسنامه ای، سال ۳۸ در محلۀ علی‌آباد تهران یا همان "گود" بدنیا آمدم.تا اخذ دیپلم متوسطه ادامه تحصیل دادم و بعد هم وارد مبارزات_سیاسی شدم.روز چهارم آبان ۵۷ درحال توزیع اعلامیه های امام توسط مأمورین ساواک بازداشت شدم و بعد از چند ساعت بازداشت، آزادم کردند 🌻بعد از پیروزی انقلاب در 12 آبان 58 وارد سپاه شدم و از دی ماه همان سال به مناطق آشوب زده غرب کشور اعزام شدم که این مقطع،نقطه عطف زندگی من است. چون در این مأموریت با آشنا شدم 🌸 همانطور که بارها و در همه جا گفته ام، من از یک محیط فاسد بلند شده ام. اگر انقلاب نبود، سرنوشت من معلوم نبود چه میشد.حتی وقتی توی سپاه آمدم، باز سرنوشت من معلوم نبود،چون امکان داشت آدمی بشوم که سپاهی‌گری را به عنوان یک شغل انتخاب کرده باشم و یک اسلحه روی دوش خود بیندازم و پُست بدهم و سر برج بروم و حقوق‌ام را بگیرم 🍀من نمی خواهم از حاج احمد بُت بسازم؛ اما آدمی به اسم حاج احمد بر سر راه من قرار گرفت و وسیله ای شد تا من این جوری که الآن هستم بشوم و نخواهم به سپاهی‌گری به چشم یک شغل نگاه کنم. حاج احمد استاد من است. او مرا بار آورده! همه چیز را او بمن آموخته. این حرف شعار نیست. والله حرف قلب من است، ولو این که پایبندی به این مطلب، به اخراج من از سپاه منجر شود... 📸تصویر: (سمت راست) (سمت چپ) @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 🌸 🍃 🌸 🔶 سخنانی از زبان در مورد و : ✔ ... حیرت انگیز ، کمر مرا هم مثل خیلی از بچه ها شکست. در آن روزها واقعاً احساس پوچی می کردم. احمد برای آدم هایی مثل من، خیلی بیشتر و بالاتر از یک فرمانده ارشد بود. شخصیت این مرد استثنایی، درست مثل یک منشور بود. منشور را دیده ای که چطور بعد از انعکاس نور در آن، طیف های رنگی متفاوتی را از خودش ساطع می کند؟.... هم برای ما همین حکم را داشت. نور جلال خدا را می گرفت و طیف وسیعی از رنگ ها را به ما می داد. او هم برای ما حکم پدر را داشت، هم معلم و مربی ، هم دوست و برادر ، هم مرشد و اسوه . به همین دلیل، حس می کردم دیگر بدون حاجی [ ] چیزی نیستم و در حال حاضر، فقط یک نفر می تواند علمدار ما باشد و بیاید عَلَم احمد را بردارد و آن هم است. البته این واقعیت را هم باید صادقانه اعتراف کنم؛ تا آن وقت، خداوکیلی آدم هایی مثل من، همّت را در آن حد و قواره نمی دیدند که بتواند جای خالی احمد را پر کند. شاید تا پیش از آن ماجرا، خود همت هم در بضاعت شخصی اش نمی دید که روزی از راه برسد که او بیاید و عَلَم احمد را بردارد و به دوش بکشد. چه اینکه طی ، خودش به کرّات این موضوع را در جلسات ستادی و حتی سخنرانی های توجیهی برای نیروهای تیپ به زبان آورده بود. 🚩 در هر حال، این مشیّت خداست که امور عالم را تدبیر می کند و همین مشیّت هم هست که اقتضا می کند یک ولی برود، تا ولی بعدی بیاید و علمدار امرِ حق شود. ♡ ☆ 📓 برگرفته از کتاب ارزشمند ، صفحه ۸۱ و ۸۲ به نگارش گلعلی بابایی. 🤗 ❤ 📸 شناسنامه عکس: تابستان ۱۳۶۰، روانسر، منطقه سراب (استان کرمانشاه) از راست: (عباس حاجی زاده، ، 😍🥰 @yousof_e_moghavemat