eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
284 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 : تنم به تن خیلی ها خورد که شدند. محمد بروجردی، همّت، که کمرمان را شکست... 🌷 💓 🌹 چهارشنبه ۲ آبان ۱۳۹۷ از شبکۀ افق ساعت ۲۱:۳۰ @yousof_e_moghavemat
🚩 🌸 🍃 🌸 🔶 سخنانی از زبان در مورد و : ... حیرت انگیز ، کمر مرا هم مثل خیلی از بچه ها شکست. در آن روزها واقعاً احساس_پوچی می کردم. برای آدم هایی مثل من، خیلی بیشتر و بالاتر از یک بود. شخصیت این مرد استثنایی، درست مثل یک بود. منشور را دیده ای که چطور بعد از انعکاس نور در آن، طیف های رنگی متفاوتی را از خودش ساطع می کند؟.... هم برای ما همین حکم را داشت. نور جلال خدا را می گرفت و طیف وسیعی از رنگ ها را به ما می داد. او هم برای ما را داشت، هم و ، هم و ، هم و . به همین دلیل، حس می کردم دیگر بدون حاجی [ ] چیزی نیستم و در حال حاضر، فقط یک نفر می تواند ما باشد و بیاید احمد را بردارد و آن هم است. البته این واقعیت را هم باید صادقانه اعتراف کنم؛ تا آن وقت، خداوکیلی آدم هایی مثل من، را در آن حد و قواره نمی دیدند که بتواند جای خالی را پر کند. شاید تا پیش از آن ماجرا، خود هم در بضاعت شخصی اش نمی دید که روزی از راه برسد که او بیاید و عَلَم را بردارد و به دوش بکشد. چه اینکه طی ، خودش به کرّات این موضوع را در جلسات ستادی و حتی سخنرانی های توجیهی برای نیروهای تیپ به زبان آورده بود. در هر حال، این مشیّت خداست که امور عالم را تدبیر می کند و همین مشیّت هم هست که اقتضا می کند یک برود، تا بعدی بیاید و امرِ حق شود. 📓 برگرفته از کتاب ، صفحه ۸۱ و ۸۲ Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 🌸 🍃 🌸 🔶 سخنانی از زبان در مورد و : ✔ ... حیرت انگیز ، کمر مرا هم مثل خیلی از بچه ها شکست. در آن روزها واقعاً احساس پوچی می کردم. احمد برای آدم هایی مثل من، خیلی بیشتر و بالاتر از یک فرمانده ارشد بود. شخصیت این مرد استثنایی، درست مثل یک منشور بود. منشور را دیده ای که چطور بعد از انعکاس نور در آن، طیف های رنگی متفاوتی را از خودش ساطع می کند؟.... هم برای ما همین حکم را داشت. نور جلال خدا را می گرفت و طیف وسیعی از رنگ ها را به ما می داد. او هم برای ما حکم پدر را داشت، هم معلم و مربی ، هم دوست و برادر ، هم مرشد و اسوه . به همین دلیل، حس می کردم دیگر بدون حاجی [ ] چیزی نیستم و در حال حاضر، فقط یک نفر می تواند علمدار ما باشد و بیاید عَلَم احمد را بردارد و آن هم است. البته این واقعیت را هم باید صادقانه اعتراف کنم؛ تا آن وقت، خداوکیلی آدم هایی مثل من، همّت را در آن حد و قواره نمی دیدند که بتواند جای خالی احمد را پر کند. شاید تا پیش از آن ماجرا، خود همت هم در بضاعت شخصی اش نمی دید که روزی از راه برسد که او بیاید و عَلَم احمد را بردارد و به دوش بکشد. چه اینکه طی ، خودش به کرّات این موضوع را در جلسات ستادی و حتی سخنرانی های توجیهی برای نیروهای تیپ به زبان آورده بود. 🚩 در هر حال، این مشیّت خداست که امور عالم را تدبیر می کند و همین مشیّت هم هست که اقتضا می کند یک ولی برود، تا ولی بعدی بیاید و علمدار امرِ حق شود. ♡ ☆ 📓 برگرفته از کتاب ارزشمند ، صفحه ۸۱ و ۸۲ به نگارش گلعلی بابایی. 🤗 ❤ 📸 شناسنامه عکس: تابستان ۱۳۶۰، روانسر، منطقه سراب (استان کرمانشاه) از راست: (عباس حاجی زاده، ، 😍🥰 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 🌸 🍃 🌸 🔶 سخنانی از زبان در مورد و : ✔ ... حیرت انگیز ، کمر مرا هم مثل خیلی از بچه ها شکست. در آن روزها واقعاً احساس پوچی می کردم. احمد برای آدم هایی مثل من، خیلی بیشتر و بالاتر از یک فرمانده ارشد بود. شخصیت این مرد استثنایی، درست مثل یک منشور بود. منشور را دیده ای که چطور بعد از انعکاس نور در آن، طیف های رنگی متفاوتی را از خودش ساطع می کند؟.... هم برای ما همین حکم را داشت. نور جلال خدا را می گرفت و طیف وسیعی از رنگ ها را به ما می داد. او هم برای ما حکم پدر را داشت، هم معلم و مربی ، هم دوست و برادر ، هم مرشد و اسوه . به همین دلیل، حس می کردم دیگر بدون حاجی [ ] چیزی نیستم و در حال حاضر، فقط یک نفر می تواند علمدار ما باشد و بیاید عَلَم احمد را بردارد و آن هم است. البته این واقعیت را هم باید صادقانه اعتراف کنم؛ تا آن وقت، خداوکیلی آدم هایی مثل من، همّت را در آن حد و قواره نمی دیدند که بتواند جای خالی احمد را پر کند. شاید تا پیش از آن ماجرا، خود همت هم در بضاعت شخصی اش نمی دید که روزی از راه برسد که او بیاید و عَلَم احمد را بردارد و به دوش بکشد. چه اینکه طی ، خودش به کرّات این موضوع را در جلسات ستادی و حتی سخنرانی های توجیهی برای نیروهای تیپ به زبان آورده بود. 🚩 در هر حال، این مشیّت خداست که امور عالم را تدبیر می کند و همین مشیّت هم هست که اقتضا می کند یک ولی برود، تا ولی بعدی بیاید و علمدار امرِ حق شود. ♡ ☆ 📓 برگرفته از کتاب ارزشمند ، صفحه ۸۱ و ۸۲ به نگارش گلعلی بابایی. 🤗 ❤ 📸 شناسنامه عکس: تابستان ۱۳۶۰، روانسر، منطقه سراب (استان کرمانشاه) از راست: (عباس حاجی زاده، ، 😍🥰 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 🌸 🍃 🌸 🔶 سخنانی از زبان در مورد و : ✔ ... حیرت انگیز ، کمر مرا هم مثل خیلی از بچه ها شکست. در آن روزها واقعاً احساس پوچی می کردم. احمد برای آدم هایی مثل من، خیلی بیشتر و بالاتر از یک فرمانده ارشد بود. شخصیت این مرد استثنایی، درست مثل یک منشور بود. منشور را دیده ای که چطور بعد از انعکاس نور در آن، طیف های رنگی متفاوتی را از خودش ساطع می کند؟.... هم برای ما همین حکم را داشت. نور جلال خدا را می گرفت و طیف وسیعی از رنگ ها را به ما می داد. او هم برای ما حکم پدر را داشت، هم معلم و مربی ، هم دوست و برادر ، هم مرشد و اسوه . به همین دلیل، حس می کردم دیگر بدون حاجی [ ] چیزی نیستم و در حال حاضر، فقط یک نفر می تواند علمدار ما باشد و بیاید عَلَم احمد را بردارد و آن هم است. البته این واقعیت را هم باید صادقانه اعتراف کنم؛ تا آن وقت، خداوکیلی آدم هایی مثل من، همّت را در آن حد و قواره نمی دیدند که بتواند جای خالی احمد را پر کند. شاید تا پیش از آن ماجرا، خود همت هم در بضاعت شخصی اش نمی دید که روزی از راه برسد که او بیاید و عَلَم احمد را بردارد و به دوش بکشد. چه اینکه طی ، خودش به کرّات این موضوع را در جلسات ستادی و حتی سخنرانی های توجیهی برای نیروهای تیپ به زبان آورده بود. 🚩 در هر حال، این مشیّت خداست که امور عالم را تدبیر می کند و همین مشیّت هم هست که اقتضا می کند یک ولی برود، تا ولی بعدی بیاید و علمدار امرِ حق شود. ♡ ☆ 📓 برگرفته از کتاب ارزشمند ، صفحه ۸۱ و ۸۲ به نگارش گلعلی بابایی. 🤗 ❤ 📸 شناسنامه عکس: تابستان ۱۳۶۰، روانسر، منطقه سراب (استان کرمانشاه) از راست: (عباس حاجی زاده، ، 😍🥰 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
✅ پست ۱۴ 🗻 در واپسین روزهای اردیبهشت ۱۳۶۲، محمد_ابراهیم_همت پس از رایزنی با کادرهای ارشد واحدهای طرح و شناسایی و اطلاعات عملیات لشکر ۲۷، نقطه کانونی شناسایی‌های جدید را روی محور بمو دربندی‌خان قرار داد که این تصمیم فرمانده لشکر ۲۷ به منزله آغاز دور جدید مأموریت‌های اکتشافی کوه عظیم و ناشناخته‌ای به نام بود. رزمندگان تیم‌های شناسایی در گام نخست بر آن شدند تا ضمن حضور در موضوع دیدگاه مستقر بر روی کوه سلمانه با ویژگی‌های منحصر به فرد ارتفاعِ تا به آن روز ناشناخته‌ی بمو و دیگر ارتفاعات منطقه دربندی‌خان آشنایی حاصل نمایند. در ذیل به بخشی از مهم‌ترین ارتفاعات این محور اشاره خواهیم داشت: ۱- ارتفاع بمو: ارتفاعی بلند و صخره‌ای به طول ۱۳ کیلومتر. ۲- ارتفاع شاخ خُشیک: مستقر در شمال بمو و ارتفاعی صخره‌ای به طول ۹ کیلومتر. این ارتفاع از سمت جنوب با ارتفاع بمو تنگه‌ی بسیار مهمی به نام «سَرتَک» را تشکیل می‌دهند و از سمت شمال، با ارتفاع زیمناکوه، تنگه‌ی «کَرگَمِل» را به وجود می‌آورد. ۳- ارتفاع زیمناکوه: این ارتفاع از سمت شرق به سدّ دربندی‌خان متّصل است. این کوه بلند صخره‌ای، دارای شیب‌های تند و شیارهایی عمیق است. ۴- ارتفاعات بَردَدکان: این دو ارتفاع؛ در شمال شرقی زیمناکوه و شرق دریاچه دربندی‌خان قرار دارند و صخره‌ای هستند. ۵- ارتفاع شاخ‌شمیران: ارتفاع یادشده در شمالی‌ترین منطقه‌ی خشکی و در کرانه‌ی شرقی دریاچه دربندی‌خان قرار گرفته است. این ارتفاع بر دشت‌های وسیعی از استان سلیمانیه‌ی عراق و شهرهای حلبچه، سید صادق و شانه‌دری اشراف دارد. ⚫️ احمد استادباقر؛ سرتیم شناسایی واحد اطلاعات عملیات لشکر ۲۷ می گوید: «... مامور شدیم به بمو برویم. کوهی نفوذناپذیر که می‌باید هزار جان می‌داشتیم تا از موانع بسیار آن می گذشتیم و طلسم‌هایش را می‌شکستیم. هدف شناسایی منطقه و سد دربندی‌خان عراق بود که در پناه این غول مغرور آرمیده بود. وقتی از بالای کوه سلمانه، بمو را تماشا کردیم دیگر در زیر دید ما قرار داشت. نزدیک دهکده‌ی مخروبه‌ای به نام حسین‌آباد، مکان مورد نظر ما بود. در کنار جاده‌ی خاکی سوله‌ای نیمه‌ویران در دل کوه بود. آن سوله را برای راه‌اندازی مقرر اصلی در نظر گرفتیم که بعد چندروز مقر اصلی را به روستای انتقال دادیم.» ☑️ با اندکی تخلیص 📸 شهریور ۱۳۶۲، روستای شیخ‌صله. از راست: سردار ؛ معاون واحد، ، سعید عظیمی؛ فرمانده واحد اطلاعات عملیات سپاه جوانرود و ؛ رئیس‌ واحد. @yousof_e_moghavemat
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: قسمت آخر 🚩 •°°•☆•°°• ♡°••°••°• 🎥 فیلم‌بردار، به می‌گوید: «حاج‌آقا خستگی درکنید. خستگیِ شما هم دیدنیه!...»😊 ┄━═✿🌺💠🌺✿═━┄ @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | نقل قول سخن از زبان (همرزم شهید): 🌴 ما رفتن را برای خودمان نمی خواهیم. ما کربلا رفتن را برای نسلهای بعدی می خواهیم @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 🌸 🍃 🌸 🔶 سخنانی از زبان در مورد و : ... حیرت انگیز ، کمر مرا هم مثل خیلی از بچه ها شکست. در آن روزها واقعاً احساس_پوچی می کردم. برای آدم هایی مثل من، خیلی بیشتر و بالاتر از یک بود. شخصیت این مرد استثنایی، درست مثل یک بود. منشور را دیده ای که چطور بعد از انعکاس نور در آن، طیف های رنگی متفاوتی را از خودش ساطع می کند؟.... هم برای ما همین حکم را داشت. نور جلال خدا را می گرفت و طیف وسیعی از رنگ ها را به ما می داد. او هم برای ما را داشت، هم و ، هم و ، هم و . به همین دلیل، حس می کردم دیگر بدون حاجی [ ] چیزی نیستم و در حال حاضر، فقط یک نفر می تواند ما باشد و بیاید احمد را بردارد و آن هم است. البته این واقعیت را هم باید صادقانه اعتراف کنم؛ تا آن وقت، خداوکیلی آدم هایی مثل من، را در آن حد و قواره نمی دیدند که بتواند جای خالی را پر کند. شاید تا پیش از آن ماجرا، خود هم در بضاعت شخصی اش نمی دید که روزی از راه برسد که او بیاید و عَلَم را بردارد و به دوش بکشد. چه اینکه طی ، خودش به کرّات این موضوع را در جلسات ستادی و حتی سخنرانی های توجیهی برای نیروهای تیپ به زبان آورده بود. در هر حال، این مشیّت خداست که امور عالم را تدبیر می کند و همین مشیّت هم هست که اقتضا می کند یک برود، تا بعدی بیاید و امرِ حق شود. 📓 برگرفته از کتاب ، صفحه ۸۱ و ۸۲ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 🌸 🍃 🌸 🔶 سخنانی از زبان در مورد و : ... حیرت انگیز ، کمر مرا هم مثل خیلی از بچه ها شکست. در آن روزها واقعاً احساس_پوچی می کردم. برای آدم هایی مثل من، خیلی بیشتر و بالاتر از یک بود. شخصیت این مرد استثنایی، درست مثل یک بود. منشور را دیده ای که چطور بعد از انعکاس نور در آن، طیف های رنگی متفاوتی را از خودش ساطع می کند؟.... هم برای ما همین حکم را داشت. نور جلال خدا را می گرفت و طیف وسیعی از رنگ ها را به ما می داد. او هم برای ما را داشت، هم و ، هم و ، هم و . به همین دلیل، حس می کردم دیگر بدون حاجی [ ] چیزی نیستم و در حال حاضر، فقط یک نفر می تواند ما باشد و بیاید احمد را بردارد و آن هم است. البته این واقعیت را هم باید صادقانه اعتراف کنم؛ تا آن وقت، خداوکیلی آدم هایی مثل من، را در آن حد و قواره نمی دیدند که بتواند جای خالی را پر کند. شاید تا پیش از آن ماجرا، خود هم در بضاعت شخصی اش نمی دید که روزی از راه برسد که او بیاید و عَلَم را بردارد و به دوش بکشد. چه اینکه طی ، خودش به کرّات این موضوع را در جلسات ستادی و حتی سخنرانی های توجیهی برای نیروهای تیپ به زبان آورده بود. در هر حال، این مشیّت خداست که امور عالم را تدبیر می کند و همین مشیّت هم هست که اقتضا می کند یک برود، تا بعدی بیاید و امرِ حق شود. 📓 برگرفته از کتاب ، صفحه ۸۱ و ۸۲ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 🌸 🍃 🌸 🔶 سخنانی از زبان در مورد و : ✔ ... حیرت انگیز ، کمر مرا هم مثل خیلی از بچه ها شکست. در آن روزها واقعاً احساس پوچی می کردم. احمد برای آدم هایی مثل من، خیلی بیشتر و بالاتر از یک فرمانده ارشد بود. شخصیت این مرد استثنایی، درست مثل یک منشور بود. منشور را دیده ای که چطور بعد از انعکاس نور در آن، طیف های رنگی متفاوتی را از خودش ساطع می کند؟.... هم برای ما همین حکم را داشت. نور جلال خدا را می گرفت و طیف وسیعی از رنگ ها را به ما می داد. او هم برای ما حکم پدر را داشت، هم معلم و مربی ، هم دوست و برادر ، هم مرشد و اسوه . به همین دلیل، حس می کردم دیگر بدون حاجی [ ] چیزی نیستم و در حال حاضر، فقط یک نفر می تواند علمدار ما باشد و بیاید عَلَم احمد را بردارد و آن هم است. البته این واقعیت را هم باید صادقانه اعتراف کنم؛ تا آن وقت، خداوکیلی آدم هایی مثل من، همّت را در آن حد و قواره نمی دیدند که بتواند جای خالی احمد را پر کند. شاید تا پیش از آن ماجرا، خود همت هم در بضاعت شخصی اش نمی دید که روزی از راه برسد که او بیاید و عَلَم احمد را بردارد و به دوش بکشد. چه اینکه طی ، خودش به کرّات این موضوع را در جلسات ستادی و حتی سخنرانی های توجیهی برای نیروهای تیپ به زبان آورده بود. 🚩 در هر حال، این مشیّت خداست که امور عالم را تدبیر می کند و همین مشیّت هم هست که اقتضا می کند یک ولی برود، تا ولی بعدی بیاید و علمدار امرِ حق شود. ♡ ☆ 📓 برگرفته از کتاب ارزشمند ، صفحه ۸۱ و ۸۲ به نگارش گلعلی بابایی. 🤗 ❤ 📸 شناسنامه عکس: تابستان ۱۳۶۰، روانسر، منطقه سراب (استان کرمانشاه) از راست: (عباس حاجی زاده، ، 😍🥰 @yousof_e_moghavemat