💗 حاج احمد 💗
🍃 #عملیات_خیبر 🌸
✅
📄
🔶 روز سوم «عملیات خیبر» بود که #حاج_همت برای کاری به عقب آمده بود. از فرصت استفاده کردیم و نماز ظهر را به امامت او اقامه کردیم. در بین دو نماز، یک روحانی وارد صف نماز شد. #حاج_همت با دیدن او، از ایشان خواست که جلو بایستد. آن برادر روحانی ابتدا قبول نمی کرد، اما با اصرار #حاجی ، رفت و جلو ایستاد.
پس از اقامۀ نماز عصر، ایشان گفت: «حالا که کمی وقت داریم، چندتا مسئله براتون بگم.» او شروع کرد به گفتن مسئله، در حال صحبت کردن بود که ناگهان صدایی آمد. همۀ چشم ها به سمت صدا برگشت. #حاج_همت از شدت بی خوابی و خستگی بی هوش شده و نقش بر زمین شده بود. برادران سریع او را به بهداری منتقل کردند. دکتر پس از معاینۀ #حاجی گفت: «بی خوابی، خستگی، غذا نخوردن و ضعیف شدن باعث شده که فشارش بیافته، حتماً باید استراحت کنه.» و یک سِرُم به او وصل کردند.
همین که حالش کمی بهتر شد، از جایش بلند شد و از اینکه دید توی بهداری است، تعجب کرد. می خواست بلند شود، رفتیم تا مانعش شویم، اما فایده ای نداشت. من گفتم: « #حاجی ، یه نگاه به قیافۀ خودت انداختی؟ یه کم استراحت کن، بعد برو. بدن شما نیاز به استراحت داره.» گفت: «نه، نمیشه، حتماً باید برم.» بعد هم سِرُم را از دستش بیرون کشید و رفت.
📚 منبع کپشن: کتاب #برای_خدا_مخلص_بود ، صفحه ۷۹ به روایت برادر «نیکچه فراهانی»
#سردار_سرلشکر_پاسدار_شهید_حاج_محمدابراهیم_همت
#همت
#شهید_همت
#حاج_ابراهیم_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#فرماندهان_لشکر_۲۷
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#لشکر۲۷_محمد_رسول_الله
#لشکر۲۷
#لشکر_۲۷
#شهدا
#شهیدان
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#شهدای_اسفند_۴۰۱
#شهدای_خیبر
@yousof_e_moghavemat
🌸 #عملیات_خیبر 🍃
✔
✉
ظهر روز جمعه، پنجم اسفند ۱۳۶۲
محور #طلائیه به #نشوه
#خاکریز_الغدیر ✅
.
#حاج_همت (نشسته بر ترک موتور) به اتفاق #شهید_اسماعیل_لشکری برای بازدید از خط، مهیّای حرکت می شوند.✔
🔶 شهدایی که در عکس دیده می شوند به ترتیب از راست عبارتند از: 👉
🌷
#شهید_مرتضی_مفاخری = کادر گردان عمار
#شهید_اسماعیل_لشگری = فرمانده گردان عمار
#شهید_ابراهیم_اصفهانی = معاون گردان عمار
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت = فرمانده لشگر ۲۷
#شهید_علیرضا_سلیمی = (دقیق پشت سر حاج همت است)
#شهید_علی_محمد_محمدی = (نفر اول از چپ)
✴
🌸
✴
✅ تصویر و اطلاعات از کتاب ارزشمند #شراره_های_خورشید و سایت «مشرق نیوز».↘
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#شهدای_اسفند_۴۰۱
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
@yousof_e_moghavemat
11.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سردار_عاشورایی_خیبر_همت 🚩
💾 برشی از فیلم/ سخنان سردار سرلشکر پاسدار #شهید_حاج_احمد_کاظمی در مورد سردار #شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت و حضور ایشان در #عملیات_خیبر
#سالروز_شهادت
#شهید_همت
#حاج_همت
#رفاقت_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
31.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سردار_عاشورایی_خیبر_همت 🚩
💾 برشی از مستند #چشم_مجنون / آخرین تصاویر #حاج_همت قبل از #شهادت
هفدهم اسفند
#سالروز_شهادت سردار بزرگ و پرافتخار سپاه اسلام
فرماندهٔ اسطورهای #لشکر۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
سرلشکر پاسدار #شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت (رضواناللهتعالیعلیه) گرامی باد...
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#شهدای_خیبر
#شهدای_اسفند_۴۰۱
@yousof_e_moghavemat
22.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سردار_عاشورایی_خیبر_همت 🚩
💾 برشی از فیلم/ مصاحبه با #حاج_همت ، آبان ۱۳۶۲، منطقهی عملیاتی #والفجر_چهار در مرحلهی سوم، شرق پنجوین، پادگان تصرفشدهی گرمک.
#شهید_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#سردار_خیبر
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#شهدای_اسفند_۴۰۱
@yousof_e_moghavemat
#سردار_خیبر 🚩
♡
☆
برای تشییع جنازهاش،
از همه جا آمده بودند.
حتی فدائيانش در کردستان،
پیشمرگان کُرد مسلمان
از بانه، از مریوان،
همه در فراغ شهادتش، آه میکشیدند
و ناله سر میدادند.
داغش برای همه جانکاه و سنگین بود.
در همین #خیبر بود که به او لقب #سیدالشهدای_جنگ اطلاق شد...
☆
♡
#حاج_همت
#شهید_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
@yousof_e_moghavemat
🍁 #عملیات_والفجر_چهار 🔥
✾
↳
📷 آبان ۱۳۶۲، قرارگاه خلوزه۲، قبل از مرحلهی سوم عملیات.
از راست: رسول توکلی (جانشین ستاد لشکر)، ؟؟؟، #حاج_همت ، مجتبی صالحیپور (رانندهی حاجی)، #اکبر_زجاجی (جانشین لشکر). نفر نشسته هم شناسایی نشدند.
■در آن مقطع، #حاج_ابراهیم_همت هر روز به گردانها سرکشی میکرد و میزان آمادگیشان را میسنجید.
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_همت
#شهید_اکبر_زجاجی
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#علمدار 🚩
🌸
🍃
🌸
🔶 سخنانی از زبان #سردار_سعید_قاسمی در مورد #احمد_متوسلیان و #محمدابراهیم_همت :
✔
... #اسارت حیرت انگیز #حاج_احمد ، کمر مرا هم مثل خیلی از بچه ها شکست. در آن روزها واقعاً احساس پوچی می کردم. احمد برای آدم هایی مثل من، خیلی بیشتر و بالاتر از یک فرمانده ارشد بود. شخصیت این مرد استثنایی، درست مثل یک منشور بود. منشور را دیده ای که چطور بعد از انعکاس نور در آن، طیف های رنگی متفاوتی را از خودش ساطع می کند؟....
#احمد هم برای ما همین حکم را داشت. نور جلال خدا را می گرفت و طیف وسیعی از رنگ ها را به ما می داد. او هم برای ما حکم پدر را داشت، هم معلم و مربی ، هم دوست و برادر ، هم مرشد و اسوه .
به همین دلیل، حس می کردم دیگر بدون حاجی [ #متوسلیان ] چیزی نیستم و در حال حاضر، فقط یک نفر می تواند علمدار ما باشد و بیاید عَلَم احمد را بردارد و آن هم #همت است. البته این واقعیت را هم باید صادقانه اعتراف کنم؛ تا آن وقت، خداوکیلی آدم هایی مثل من، همّت را در آن حد و قواره نمی دیدند که بتواند جای خالی احمد را پر کند. شاید تا پیش از آن ماجرا، خود همت هم در بضاعت شخصی اش نمی دید که روزی از راه برسد که او بیاید و عَلَم احمد را بردارد و به دوش بکشد. چه اینکه طی #عملیات_رمضان ، خودش به کرّات این موضوع را در جلسات ستادی و حتی سخنرانی های توجیهی برای نیروهای تیپ به زبان آورده بود.
🚩
در هر حال، این مشیّت خداست که امور عالم را تدبیر می کند و همین مشیّت هم هست که اقتضا می کند یک ولی برود، تا ولی بعدی بیاید و علمدار امرِ حق شود.
♡
☆
📓 برگرفته از کتاب ارزشمند #ضربت_متقابل ، صفحه ۸۱ و ۸۲ به نگارش گلعلی بابایی.
🤗
❤
📸 شناسنامه عکس: تابستان ۱۳۶۰، روانسر، منطقه سراب (استان کرمانشاه)
از راست: (عباس حاجی زاده، #حاج_همت ، #حاج_احمد_متوسلیان 😍🥰
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
#عملیات_خیبر
به رغم تلاش های مکرر و فراوان #لشکر۲۷ جهت گشودن گره ی #طلائیه به نشوه - که سخت ترین و کلید ی ترین مخور عملیاتی به فرماندهی #حاج -همت بود- فرمانده کل سپاه #محسن_رضایی شخصا در چادر فرماندهی #لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ حاضر شد تا از نزدیک هدایت عملیات را به عهده بگیرد
در بیانات سردار سرلشکر #حاج _محسن_رضایی آمده است:
«در کنار #همت احساس قدرت میکردم.»
منبع عکس :تصویری کمتر دیده شده از عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲-سایت حزب الله ۱۱۰
#شهید_حاج_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_همت
@yousof_e_moghavemat
🕊#تنها_دلیل_شهید_نشدن_حاج_همت
«...صبح روز بعد راننده با دو ساعت تأخیر به دنبالش آمد و حاج آقا ،ماشین خراب شده؛باید ببرمش تعمیرگاه.
#همت خیلی عصبانی شد.بر سر او داد زد: برادر من! مگر تو نمیدونی بچه های مردم الان توی منطقه معطل ما هستن؟ من نباید اونا رو چشم به راه بذارم!
حالا از این طرف من خوشحال بودم که تا راننده برود ماشین را تعمیر کند،همت یکی دو ساعت بیشتر در خانه می ماند؛ همیشه به من میگفت : تنها چیزی که مانع از #شهادت من میشه، وابستگیم به شماهاست.روزی که مسئله وابستگی به شما رو برای خودم حل کنم،مطمئن باش اون وقت،وقت رفتن منه.
مهدی یک کتری کوچولو دستش گرفته بود و داشت با در آن بازی میکرد.هی میرفت سمت پدرش و با زبان کودکانه به او میگفت:
بابایی؛د...بابایی؛د...
دیدم همت اصلا به او اعتنایی نمیکند.عصبانی شدم و گفتم:مرد حسابی؛ من هیچی؛لااقل به این بچه یه کمی توجه کن.صورتش را از من برگرداند.رفتم به سمتش؛دیدم اشک تمام صورتش را پوشانده.آنجا بود که فهمیدم فقط آمده بود تا از ما؛از همه چیزش دل بکند.»»
لازم به ذکر است که به روایت بانو بدیهیات ،کل مدت رفت و برگشت همت،کمتر از ۲۴ ساعت طول کشید.عصر روز شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۶۲ از خوزستان به اسلام آباد رفت و پیش از ظهر روز یکشنبه ۳۰بهمن از اسلام آباد عازم جنوب شد
▪️منبع: کتاب ارزشمند و خواندنی #شراره های_خورشید نوشته ی گلعلی بابایی ـــ حسین بهزاد صفحات ۳۰۴ و ۳۰۵
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_حاج_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_همت
#شهید_ابراهیم_همت
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#تنهادلیل شهید نشدن
⚫ آخرین دیدار
در شرایطی که عناصرتیم شناسایی واحد اطلاعات عملیات #لشکر۲۷ برای واپسین ماموریت شناسایی عقبه ی دشمن در محور طلائیه -نشوه مهیا می شوند،#همت از فرصت موجود برای دیدار همسر و دو فرزندش استفاده کرد و بعداز ظهر روز شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۶۲ از خوزستان عازم شهرستان اسلام آباد غرب شد بانو بدیهیان از دیدار #همت با وی و فرزندانش چنین یاد کرده است:
«...واحد مسکونی ما در مجتمع خانه های سازمانی پادگان الله اکبر شهرستان اسلام آباد غرب بر اثر خرابی لوله های آب اصلا قابل سکونت نبود،به ناچار من با مهدی و مصطفی به واحد مسکونی خانواده حاج محمد عبادیان رفته بودیم.
آخرین ساعات شنبه ۲۹بهمن بود که همت به دنبال ما آمد و با بچه های مان از واحد مسکونی خانواده عبادیان رفتیم به سمت واحد مسکونی درب و داغان خودمان. بین راه،من به تفصیل برایش شرح دادم که خانه در دست تعمیر است،آنجا را دارند بنایی میکنندوالان نمیشود در آن بیتوته کرد.خصوصا که هوای آخر بهمن ماه در منطقه ی سردسیر کشور به شدت سرد بود،جلوی واحدمان که رسیدیم،همت وقتی کلید انداخت و در خانه رابازکرد یکه خورد.با قیافه ای مبهوت از من پرسید:چرا خونه به این حال و روز افتاده؟ تعجب کردم؛ انگار در بین راه هیچ کدام از حرفهای مرا نشنیده بود.
همسر حاج عباس کریمی خیلی به ما اصرار کرد که برای آن شب به منزل آنها برویم.منتها همت قبول نکرد گفت دوست دارم توی خونه خودمون بمونیم،داخل خانه؛وقتی کلید برق را زد،
توی صورتش نگاه کردم دیدم پیر شده با آن که ۲۸ سال داشت همه خیال میکردند یک جوان ۲۲،۲۳ساله است اما آن شب من برای اولین بار دیدم گوشه ی چشم هایش چروک افتاده ،روی پیشانی اش هم.
همان جا زدم زیر گریه گفتم:ابراهیم،چی به سرت اومده ؟!چرا این شکلی شدی؟
خندید و گفت:فعلا این حرفها رو بذار کنار.من امشب یواشکی اومدم اینجا،اگر برادر محسن [رضایی]بفهمه کله ام رو میکنه !همزمان با گفتن این کلمات تیغه ی دستش را مثل چاقو،روی گلویش کشید.
منبع:کتاب ارزشمند و خواندنی #شراره های_خورشید نوشته ی گلعلی بابایی -حسین بهزاد
صفحات ۳۰۳-۳۰۴
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_ابراهیم_همت
#حاج_همت
#شهید_حاج_همت
❤️
@yousof_e_moghavemat
#پیش_از_طوفان
#شهید_ابراهیم_همت فرمانده #لشکر۲۷ برای آخرین توجیهات در چادر مسئولین واحد روابط عمومی این لشکر حضور می یابد
از چپ: #حاج_همت ،صدق آمیز و محسن پرویز ؛
مسئول واحد روابط عمومی
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهید_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
@yousof_e_moghavemat