🌿 تصویر: اردوگاه قلاجه - حضور #شهید_همت در مقر تاکتیکی لشکر ۲۷ محمدرسولالله (ص)
ا🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
❄️ سرمای قلاجه و اورکت حاج همت
🌷خاطره ای از شهید عبادیان مسئول تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص):👇
💠 سال ۶۲ ما از پادگان #دوکوهه به اردوگاه #قلاجه (گردنه بین اسلام آباد و ایلام) منتقل شدیم. در آن وقت، هوای قلاجه مقداری سرد بود. ما اورکت هایی که در پادگان #دوکوهه داشتیم، برای استفاده برادرها به آنجا انتقال دادیم. حاج #همت یک شب به آنجا آمده بود و ما در خدمت ایشان بودیم. او از سرمای قلاجه می لرزید. پیشنهاد دادم که یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید. او گفت که هر وقت من چشمم به این بسیجی ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت می پوشم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من به خودم اجازه نمی دهم به عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم!!!
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
⚪️ ناخنِ انگشتِ کوچکِ تو....‼️
🔹در عملیات فتح المبین، با گوشهای خودم جمله به یاد ماندنی شهید بزرگوار ابراهیم #همت را نسبت به "حاج احمد متوسلیان" (فرمانده تیپ حضرت رسول-ص) شنیدم؛ که با قلبی مالامال از عشق می گفت:
💠 من ناخن انگشت کوچیکه حاج احمد متوسلیان هم نمیشوم!!
(راوی: رزمنده، علی چرخکار)
ا🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱
شهید همت با آن عظمتش به متوسلیان ارادت می ورزید❤️
متوسلیان هم که تحت امر شهید بروجردی بود و مرید او محسوب می شد
بروجردی هم که خود عاشق امام و رهبر بود
به مناسبت #سالروز_شهادت
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌓 شامگاه جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۱ — جلسه حاج احمد متوسلیان، فرمانده تیپ ۲۷ با گردانهای تحت امر
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴ا
🔵 اهمیت فوق العاده #خرمشهر
🔴 روزهای حساس عملیات بیت المقدس
✍️ با اتمام سه مرحله از عملیات سنگین بیت المقدس، دیگر نه توانی برای ادامه عملیات باقی ماند و نه نیروی کارآمدی برای بازسازی گردانها وجود داشا، به گونهای که فرماندهان در تصمیمگیری نهایی با مشکل و تردید مواجه شدند.
شهبد همت؛ جانشین تیپ ۲۷ در این خصوص میگوید:👇👇
«… برادران عزیز، بسیجیان با ایمان!
📑 به خدمت شما عرض کنم که در آن وضعیت بحرانی، بعد از آن همه درگیری، دیگر مغزها خسته شده بود! یعنی برای مرحلهی نهایی عملیات الی بیت المقدس هیچ کدام از فرماندهان نمیدانستند چه تصمیمی بگیرند. با آن شرایطی که پیش آمده بود، تردید داشتند که آیا داخل خونین شهر بشوند یا نشوند؟ از طرف دیگر؛ چون تلفات داده بودیم، کیفیت نیروهایمان به شدّت افت کرده و همین امر باعث شده بود که همهی ما دودل شویم که آیا به داخل خونین شهر برویم یا نرویم؟ اگر برویم، آیا ضربه نخواهیم خورد دیگر هیچ کس قدرت تصمیمگیری نداشت. تا این که قرار شد برادران عزیزمان محسن رضایی و صیّاد شیرازی به محضر حضرت امام شرفیاب بشوند. این دو برادر خدمت امام رسیدند و به ایشان عرض کردند که ورود به خرّمشهر داری چنین سختیهاست. ما هرچه پیشبینی میکنیم، میبینیم نیروی ما برای اجرای مرحلهی نهایی عملیات کافی نیست. استحکامات دشمن فوقالعاده زیاد است و ما نمیتوانیم به او حمله کنیم؛ ولی باز در عین حال قادر به تصمیمگیری نهایی هم نیستیم. شما نظر بدهید که ما چه باید بکنیم؟ حمله بکنیم یا نکنیم؟
🔺تمام این صحبتها را که مطرح کردند، #امام در جواب آنها فرمودند: تا توکّلتان چقدر باشد❗️
💠 در این لحظه برادران ما – #رضایی و #صیاد_شیرازی – دیگر ننشستند و سریع حرکت کردند به سمت جنوب؛ کلّ فرماندهان لشکرها و تیپها را احضار کردند و به آنها گفتند ما مسایل و مشکلاتمان را با امام مطرح کردیم و ایشان در جواب ما فرمودند: تا توکّلتان چقدر باشد!
🍃 این موضوع در روحیهی برادرها خیلی تأثیر گذاشت، طوری که آنجا برادرها همه به گریه افتادند و میگفتند: لابد توکّلمان ضعیف است دیگر، لابد توکّل نداریم که امام چنین صحبتی فرموده! این شد که همه عزمشان را جزم کردند تا با توکّل به خدا، خودشان را برای اجرای مرحلهی پایانی عملیات آماده کنند.»
ا🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴
📄 بعد از ابلاغ پیام امام، #احمدمتوسلیان نیز با پای گچ گرفته و عصا به دست، وارد منطقه میشود و به کمک #همت و #شهبازی، با سرعت هر چه تمامتر سازمان رزم تیپ ۲۷ را تمام میکنند. او در جلسه توجیهی قبل عملیات، در ۲۴ اردیبهشت اهمیت حیاتی آزادسازی را یادآور شده و دستورات لازم را به معاونین و مسئولین تیپ می دهد.
⚪️ صحبت های حاج احمد متوسلیان در شامگاه جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۱، در جلسه فرماندهان گردانهای تیپ ۲۷ 👇👇
🔸… برادرها، باید به خدمت شما عرض کنم که لازم است سریعاً کارها را شروع کنیم؛ و آماده عملیات بشویم؛ عملیات برای آزادسازی #خرمشهر
💢 باید بدانید که عملیات به هیچ وجه لغو شدنی نیست. ولو این که حتّی یک نفر هم زنده نماند، لغو عملیات نخواهیم داشت؛ مرگ با آزادی خرّمشهر.
من دیشب هم خدمت تعدادی از برادرها عرض کردم: #خرمشهر الآن دیگر به عنوان یک نمادِ مطرح شده و ما در حال حاضر به شدّت در یک تنگنای سیاسی هستیم و حیات سیاسی این مملکت بستگی دارد به آزاد شدن خرّمشهر. همینطور، حیات سیاسی رژیم عراق هم بستگی به حفظ خرّمشهر دارد. گردانهایی که من الآن اسامی آن را ذکر میکنم باید بازسازی شوند و نیروهای خودشان را از برادر دستواره – مسؤول پرسنلی تیپ – تحویل بگیرند . . .
🔸پس از خاتمهی جلسه، همه ردههای ستادی و فرماندهی تیپ ۲۷ متفقاً دست به کار شده تا کار آمادهسازی تیپ را انجام دهند.
#لشکر_27_محمد_رسول_الله
#لشکر_27
@yousof_e_moghavemat
#کی_اینکارو_میکنه ؟!!😔
☆
♡
[وقتی آمدیم #دوکوهه ، مشکل اصلی] نداشتن توالت و سرویس بهداشتی برای این همه نیرو بود. مسئولین تیپ۲۷ به ناچار در منطقهای مقدار بالاتر از آن ساختمانها، تعدادی توالت صحرایی کندند، ولی زمین آنجا هربار با بارش باران پر از گل و شل می شد. گل و شل که هیچی، چاه مستراحها پر از آب میشد. برای همین، زمان بارندگی رفتن به مستراح، عملاً به مصیبت عظما تبدیل میشد.
به محض این که بارندگی تمام میشد و آب فروکش میکرد تمام آن فضولات انسانی شناور شده، روی زمین میماند. برای همین بچهها میآمدند با بیل آنها را جمعآوری و محوطه را تمیز میکردند.
بارها و بارها دیده بودم که خود #حاجهمت بیل دست گرفته و مشغول تمیز کردن محدوده اطراف دستشوییهای صحرایی شده است.
♡
☆
● برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #نقطه_تسلیم ؛ خاطرات شفاهی فرماندهٔ بسیجی #حاج_محمود_امینی از انقلاب اسلامی تا پایان دفاعمقدس، صفحهی ٦۳.
#شهید_همت
#همت
#سردار_عاشورایی_خیبر
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#شهدای_والفجر_چهار 🚩
🍁
🍂
۲۸ آبان ۱۳۶۲
#عملیات_والفجر_چهار
سالروز شهادت سردار ارزشمند و گرانقدر سپاه اسلام
رئیس توانمند، مدیر و مدبّر ستاد #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#شهید_حاج_عباس_محمد_ورامینی ⚘
☆
♡
ولادت: ۵ بهمن ۱۳۳۳ - پاچنار تهران
رشد و پرورش در یک خانوادهی مذهبی
وارد دبستان اسلامی جعفری در سال ۱۳۴۰
اخذ دیپلم رشته ریاضی و شاگرد ممتاز.
کار در تعطیلات تابستانی از جمله: بستنیفروشی و پارچه فروشی در دوران دبیرستان
اعزام به خدمت سربازی در پادگان ۰۱ ارتش پس از قبولنشدن در کنکور
حضور فعال در مجالس روضه و هیئتهای عزاداری و علمداری هیئات. (معروف به عباسِ علمدار.)
فعالیتهای سیاسی و ضد حکومتی علیه رژیم طاغوت از سال ۱۳۵۶
قبول شدن در کنکور سال ۱۳۵۶ در رشته مددکاری اجتماعی.
شهادت پدربزرگش در روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷
محافظت و مراقبت از جایگاه سخنرانی حضرت امام (ره) در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷
همکاری در تصرف مرکز رادیو در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و شهادت پسرداییاش.
تسریع در عضویت کمیته انقلاب اسلامی پاچنار و آموزش اسلحه و تاکتیکهای ساده نظامی در سال ۱۳۵۸
مدیریت داوطلبانهی پرورشگاه بچههای بیسرپرست در میدان قزوین
عزیمت داوطلبانه به محرومترین منطقه کشور؛ شهر مرزی خاش در سیستان و بلوچستان در تابستان ۱۳۵۸
معاون عملیات، حفاظت فیزیکی و مسئول آموزش لانهی جاسوسی در آبان ۱۳۵۸ به خاطر لیاقت، تدبیر، اخلاق و منش نظامی
کمک فراوان و بسیار موثر در برنامهریزی و تجهیز نظامی لانهی جاسوسی.
ازدواج در سال ۱۳۵۹ و قرائت خطبه عقد توسط امام خمینی رحمتاللهعلیه
عزیمت به ستاد عملیات جنوب تنها ده روز پس از آغاز جنگ
عضویت در مجموعه سپ.اه پاس.داران در سال ۱۳۵۹
عزیمت مجدد به جبههی آبادان در اسفند سال ۱۳۵۹
به دنیا آمدن اولین فرزند؛ آقا میثم در اردیبهشت ۱۳۶۰
همکاری در شناسایی خانههای تیمی منافقین در زمستان ۱۳۶۰معاونت آموزش بسیج منطقه ۱۰ تهران
پیوستن به تیپ۲۷محمدرسولالله(ص) در اسفند۱۳۶۰
فرماندهی گروهان یکم از #گردان_حبیب #لشکر۲۷ در عملیات فتحالمبین
معاون #گردان_مقداد در عملیات الی.بیت.المقدس و مجروحیت از ناحیه دست، سر و صورت
ریاست ستاد سپ.اه ۱۱ قدر در پاییز ۱۳۶۱ توسط #همت
ریاست ستاد لشکر۲۷محمدرسولالله(ص) در فروردین سال ۱۳۶۲ توسط #حاج_همت
#شهادت : بامداد ۲۹ آبان ۱۳۶۲ - عملیات #والفجر۴ - ارتفاعات کانیمانگا روی سنگر دیدهبانی توپخانه لشکر.
☆
♡
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#شهید_حاج_عباس_ورامینی
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ص
#شهید_ورامینی
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
💠 بسیجیها امانتهای مردم ما هستند
▫️یکبار هم حاج همت به چادر ارکان گردان حبیب آمد و صحبتها و ارشاداتی کرد.از جمله به ما گفت:مبادا به بسیجیان بهعنوان تنبیه بگویید که بدو بالای تپه و دستت را به آنجا بزن و برگرد.این بسیجیان؛امانتهای مردم در دست ما هستند،نباید آنها را اذیت کنیم.
(راوی: سید محمدجعفر آل آقا)
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
در طی ۸ سال دفاع مقدس، یکی از اقشاری که با حضور داوطلبانه خود در جنگ، شورونشاطی وصفناپذیر؛ توأم با معنویت، جذابیت، شجاعت و ایثارگری را به میدانهای نبرد داده بود، طیف بسیجیانی بودند که غالباً به دلیل جوانی و سن و سال کمتر، برجستهتر از سایر اقشار درصحنههای مختلف جنگ, نقشآفرینی میکردند.
ازجمله این طیف رزمندگان، بسیجیان لشکر ۲۷ محمد رسولالله بودند که خاطرات جذاب و ماندگاری از دوران اعزام و آموزش خود در این لشکر به یادگار گذاشتهاند....
⚪️ خاطرهای از رزمندگان بسیجی لشکر ۲۷ :👇
💢 به همان میزان که شناخت فرماندهان نسبت به منطقه عملیاتی افزایش مییافت، بر شدت سختگیری به نیروهای بسیجی و اجرای مانورهای قوی آموزشی افزوده میشد.
گرچه؛ در جریان همین سختگیریهای ضروری نیز، باز قلب #همت دریادلان به عشق بسیجیان, لشکرش میتپید و نگران بود که مبادا ردههای عملیاتی در جریان اجرای آن مانورها، از خط باریک میان سختگیری و بیرحمی، عبور نمایند و بسیجیان را بیازارند!!
⚪️ سید محمدجعفر آل آقا؛ معاون گروهان دوم گردان حبیب بن مظاهر، با اشاره به توصیههای فرمانده لشکر ۲۷ در این باب، گفته است:
🎙آن چیزهایی که در جلسات توجیهی، از طرف مسئولین لشکر به ما گفته میشد، این بود که منطقه عملیاتی آینده، منطقهای صعبالعبور و بعضاً پرخطر است. به همین خاطر؛ نیروها باید آمادگی مقابله با هرگونه مقاومتی را داشته باشند...حتی خیلی وقتها پیش میآمد که حاج همت شخصاً به گردان میآمد و برای رزمندهها صحبت میکرد.
یکبار که ایشان برای سخنرانی به اردوگاه گردان حبیب آمده بود، قرار شد من قبل از سخنرانی، قرآن را تلاوت کنم. چون نمیتوانستم هم میکروفن را به دست بگیرم و هم قرآن را، این شد که حاج همت میکروفن را جلوی دهان من نگه داشت و من آیات قرآن را تلاوت کردم.
یکبار هم حاج همت به چادر ارکان گردان حبیب آمد و صحبتها و ارشاداتی کرد. از جمله به ما گفت: مبادا به بسیجیان بهعنوان تنبیه بگویید که بدو بالای تپه و دستت را به آنجا بزن و برگرد. این بسیجیان؛ امانتهای مردم در دست ما هستند، نباید آنها را اذیت کنیم.
منبع:
بابایی، گلعلی، کوهستان آتش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، نشر بیستوهفت بعثت، تهران ۱۳۹۹، ص ۱۵۶
@yousof_e_moghavemat
🌿 تصویر: اردوگاه قلاجه - حضور #شهید_همت در مقر تاکتیکی لشکر ۲۷ محمدرسولالله (ص)
ا🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
❄️ سرمای قلاجه و اورکت حاج همت
🌷خاطره ای از شهید عبادیان مسئول تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص):👇
💠 سال ۶۲ ما از پادگان #دوکوهه به اردوگاه #قلاجه (گردنه بین اسلام آباد و ایلام) منتقل شدیم. در آن وقت، هوای قلاجه مقداری سرد بود. ما اورکت هایی که در پادگان #دوکوهه داشتیم، برای استفاده برادرها به آنجا انتقال دادیم. حاج #همت یک شب به آنجا آمده بود و ما در خدمت ایشان بودیم. او از سرمای قلاجه می لرزید. پیشنهاد دادم که یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید. او گفت که هر وقت من چشمم به این بسیجی ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت می پوشم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من به خودم اجازه نمی دهم به عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم!!!
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#علمدار 🚩
🌸
🍃
🌸
🔶 سخنانی از زبان #سردار_سعید_قاسمی در مورد #احمد_متوسلیان و #محمدابراهیم_همت :
... #اسارت حیرت انگیز #حاج_احمد ، کمر مرا هم مثل خیلی از بچه ها شکست. در آن روزها واقعاً احساس_پوچی می کردم. #احمد برای آدم هایی مثل من، خیلی بیشتر و بالاتر از یک #فرمانده_ارشد بود. شخصیت این مرد استثنایی، درست مثل یک #منشور بود. منشور را دیده ای که چطور بعد از انعکاس نور در آن، طیف های رنگی متفاوتی را از خودش ساطع می کند؟.... #احمد هم برای ما همین حکم را داشت. نور جلال خدا را می گرفت و طیف وسیعی از رنگ ها را به ما می داد. او هم برای ما #حکم_پدر را داشت، هم #معلم و #مربی ، هم #دوست و #برادر ، هم #مرشد و #اسوه .
به همین دلیل، حس می کردم دیگر بدون حاجی [ #متوسلیان ] چیزی نیستم و در حال حاضر، فقط یک نفر می تواند #علمدار ما باشد و بیاید #عَلَم احمد را بردارد و آن هم #همت است. البته این واقعیت را هم باید صادقانه اعتراف کنم؛ تا آن وقت، خداوکیلی آدم هایی مثل من، #همّت را در آن حد و قواره نمی دیدند که بتواند جای خالی #احمد را پر کند. شاید تا پیش از آن ماجرا، خود #همت هم در بضاعت شخصی اش نمی دید که روزی از راه برسد که او بیاید و عَلَم #احمد را بردارد و به دوش بکشد. چه اینکه طی #عملیات_رمضان ، خودش به کرّات این موضوع را در جلسات ستادی و حتی سخنرانی های توجیهی برای نیروهای تیپ به زبان آورده بود.
در هر حال، این مشیّت خداست که امور عالم را تدبیر می کند و همین مشیّت هم هست که اقتضا می کند یک #ولی برود، تا #ولی بعدی بیاید و #علمدار امرِ حق شود.
📓 برگرفته از کتاب #ضربت_متقابل ، صفحه ۸۱ و ۸۲
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#علمدار 🚩
🌸
🍃
🌸
🔶 سخنانی از زبان #سردار_سعید_قاسمی در مورد #احمد_متوسلیان و #محمدابراهیم_همت :
✔
... #اسارت حیرت انگیز #حاج_احمد ، کمر مرا هم مثل خیلی از بچه ها شکست. در آن روزها واقعاً احساس پوچی می کردم. احمد برای آدم هایی مثل من، خیلی بیشتر و بالاتر از یک فرمانده ارشد بود. شخصیت این مرد استثنایی، درست مثل یک منشور بود. منشور را دیده ای که چطور بعد از انعکاس نور در آن، طیف های رنگی متفاوتی را از خودش ساطع می کند؟....
#احمد هم برای ما همین حکم را داشت. نور جلال خدا را می گرفت و طیف وسیعی از رنگ ها را به ما می داد. او هم برای ما حکم پدر را داشت، هم معلم و مربی ، هم دوست و برادر ، هم مرشد و اسوه .
به همین دلیل، حس می کردم دیگر بدون حاجی [ #متوسلیان ] چیزی نیستم و در حال حاضر، فقط یک نفر می تواند علمدار ما باشد و بیاید عَلَم احمد را بردارد و آن هم #همت است. البته این واقعیت را هم باید صادقانه اعتراف کنم؛ تا آن وقت، خداوکیلی آدم هایی مثل من، همّت را در آن حد و قواره نمی دیدند که بتواند جای خالی احمد را پر کند. شاید تا پیش از آن ماجرا، خود همت هم در بضاعت شخصی اش نمی دید که روزی از راه برسد که او بیاید و عَلَم احمد را بردارد و به دوش بکشد. چه اینکه طی #عملیات_رمضان ، خودش به کرّات این موضوع را در جلسات ستادی و حتی سخنرانی های توجیهی برای نیروهای تیپ به زبان آورده بود.
🚩
در هر حال، این مشیّت خداست که امور عالم را تدبیر می کند و همین مشیّت هم هست که اقتضا می کند یک ولی برود، تا ولی بعدی بیاید و علمدار امرِ حق شود.
♡
☆
📓 برگرفته از کتاب ارزشمند #ضربت_متقابل ، صفحه ۸۱ و ۸۲ به نگارش گلعلی بابایی.
🤗
❤
📸 شناسنامه عکس: تابستان ۱۳۶۰، روانسر، منطقه سراب (استان کرمانشاه)
از راست: (عباس حاجی زاده، #حاج_همت ، #حاج_احمد_متوسلیان 😍🥰
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
#عملیات_خیبر
به رغم تلاش های مکرر و فراوان #لشکر۲۷ جهت گشودن گره ی #طلائیه به نشوه - که سخت ترین و کلید ی ترین مخور عملیاتی به فرماندهی #حاج -همت بود- فرمانده کل سپاه #محسن_رضایی شخصا در چادر فرماندهی #لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ حاضر شد تا از نزدیک هدایت عملیات را به عهده بگیرد
در بیانات سردار سرلشکر #حاج _محسن_رضایی آمده است:
«در کنار #همت احساس قدرت میکردم.»
منبع عکس :تصویری کمتر دیده شده از عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲-سایت حزب الله ۱۱۰
#شهید_حاج_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_همت
@yousof_e_moghavemat
🕊#تنها_دلیل_شهید_نشدن_حاج_همت
«...صبح روز بعد راننده با دو ساعت تأخیر به دنبالش آمد و حاج آقا ،ماشین خراب شده؛باید ببرمش تعمیرگاه.
#همت خیلی عصبانی شد.بر سر او داد زد: برادر من! مگر تو نمیدونی بچه های مردم الان توی منطقه معطل ما هستن؟ من نباید اونا رو چشم به راه بذارم!
حالا از این طرف من خوشحال بودم که تا راننده برود ماشین را تعمیر کند،همت یکی دو ساعت بیشتر در خانه می ماند؛ همیشه به من میگفت : تنها چیزی که مانع از #شهادت من میشه، وابستگیم به شماهاست.روزی که مسئله وابستگی به شما رو برای خودم حل کنم،مطمئن باش اون وقت،وقت رفتن منه.
مهدی یک کتری کوچولو دستش گرفته بود و داشت با در آن بازی میکرد.هی میرفت سمت پدرش و با زبان کودکانه به او میگفت:
بابایی؛د...بابایی؛د...
دیدم همت اصلا به او اعتنایی نمیکند.عصبانی شدم و گفتم:مرد حسابی؛ من هیچی؛لااقل به این بچه یه کمی توجه کن.صورتش را از من برگرداند.رفتم به سمتش؛دیدم اشک تمام صورتش را پوشانده.آنجا بود که فهمیدم فقط آمده بود تا از ما؛از همه چیزش دل بکند.»»
لازم به ذکر است که به روایت بانو بدیهیات ،کل مدت رفت و برگشت همت،کمتر از ۲۴ ساعت طول کشید.عصر روز شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۶۲ از خوزستان به اسلام آباد رفت و پیش از ظهر روز یکشنبه ۳۰بهمن از اسلام آباد عازم جنوب شد
▪️منبع: کتاب ارزشمند و خواندنی #شراره های_خورشید نوشته ی گلعلی بابایی ـــ حسین بهزاد صفحات ۳۰۴ و ۳۰۵
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_حاج_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_همت
#شهید_ابراهیم_همت
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#تنهادلیل شهید نشدن
⚫ آخرین دیدار
در شرایطی که عناصرتیم شناسایی واحد اطلاعات عملیات #لشکر۲۷ برای واپسین ماموریت شناسایی عقبه ی دشمن در محور طلائیه -نشوه مهیا می شوند،#همت از فرصت موجود برای دیدار همسر و دو فرزندش استفاده کرد و بعداز ظهر روز شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۶۲ از خوزستان عازم شهرستان اسلام آباد غرب شد بانو بدیهیان از دیدار #همت با وی و فرزندانش چنین یاد کرده است:
«...واحد مسکونی ما در مجتمع خانه های سازمانی پادگان الله اکبر شهرستان اسلام آباد غرب بر اثر خرابی لوله های آب اصلا قابل سکونت نبود،به ناچار من با مهدی و مصطفی به واحد مسکونی خانواده حاج محمد عبادیان رفته بودیم.
آخرین ساعات شنبه ۲۹بهمن بود که همت به دنبال ما آمد و با بچه های مان از واحد مسکونی خانواده عبادیان رفتیم به سمت واحد مسکونی درب و داغان خودمان. بین راه،من به تفصیل برایش شرح دادم که خانه در دست تعمیر است،آنجا را دارند بنایی میکنندوالان نمیشود در آن بیتوته کرد.خصوصا که هوای آخر بهمن ماه در منطقه ی سردسیر کشور به شدت سرد بود،جلوی واحدمان که رسیدیم،همت وقتی کلید انداخت و در خانه رابازکرد یکه خورد.با قیافه ای مبهوت از من پرسید:چرا خونه به این حال و روز افتاده؟ تعجب کردم؛ انگار در بین راه هیچ کدام از حرفهای مرا نشنیده بود.
همسر حاج عباس کریمی خیلی به ما اصرار کرد که برای آن شب به منزل آنها برویم.منتها همت قبول نکرد گفت دوست دارم توی خونه خودمون بمونیم،داخل خانه؛وقتی کلید برق را زد،
توی صورتش نگاه کردم دیدم پیر شده با آن که ۲۸ سال داشت همه خیال میکردند یک جوان ۲۲،۲۳ساله است اما آن شب من برای اولین بار دیدم گوشه ی چشم هایش چروک افتاده ،روی پیشانی اش هم.
همان جا زدم زیر گریه گفتم:ابراهیم،چی به سرت اومده ؟!چرا این شکلی شدی؟
خندید و گفت:فعلا این حرفها رو بذار کنار.من امشب یواشکی اومدم اینجا،اگر برادر محسن [رضایی]بفهمه کله ام رو میکنه !همزمان با گفتن این کلمات تیغه ی دستش را مثل چاقو،روی گلویش کشید.
منبع:کتاب ارزشمند و خواندنی #شراره های_خورشید نوشته ی گلعلی بابایی -حسین بهزاد
صفحات ۳۰۳-۳۰۴
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_ابراهیم_همت
#حاج_همت
#شهید_حاج_همت
❤️
@yousof_e_moghavemat