سلاام🖤
وفات شهادت گونه حضرت زینب سلاماللهعلیها رو خدمت همه شما عزیزان تسلیت عرض میکنم🤲🏻
نویسنده | زهرا علیپور🇵🇸
#قسمت_۱۴ #استاد_مسیحی _الان چی باید بهت بگم؟ لبخند ملیحی میزنم و سرم را با طراحی خودم گرم میکنم.
#قسمت_۱۵
#استاد_مسیحی
میخندم.
-بیخیال بابا، چه قدر ذهنت منحرفه دخترم
-من منحرف نیستم عزیزم، داشتم به داداشت و بچه هامون فکر میکردم..
-اوووه شما تا کجاها پیش رفتی؟
لبخند میزند.
-تا آخر آخرش..
آهی در دلم میکشم. یعنی علی هم مثل نرگس به او علاقه داشت؟ یعنی واقعا این عشق دو طرفه بود؟ اگر علی او را نمی خواست چه؟ خدایا، می شود اگر صلاحشان هست آنهارا به هم برسانی؟
با صدای استاد به خودمان می آییم..
***
امروز برعکس دیروز زودتر از خواب بلند می شوم. بعد خواندن نماز صبح، قرآنم را میبوسم و باز میکنم. بعد از کمی ورق زدن، سوره یس را می آورم. نگاهم را به آسمان میبرم.
-خداجونم، خیلی دوست دارم. خیلی نوکرتم. میدونم همیشه بدم، میدونم همیشه اونی که باید باشم نیستم، اما لطفا، لطفا منو تو اون راهی قرار بده که واسه همون منو آفریدی..باشه خدای مهربونم؟
زهرا علیپور✍
🍃
🌸🍃
نویسنده | زهرا علیپور🇵🇸
#قسمت_۱۵ #استاد_مسیحی میخندم. -بیخیال بابا، چه قدر ذهنت منحرفه دخترم -من منحرف نیستم عزیزم، داشت
#قسمت_۱۶
#استاد_مسیحی
لبخند عمیقی روی لبم می نشیند.
-این سوره هم یک هدیه ناقابل، تقدیم به خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیها برای سلامتی آقا صاحب الزمان علیه اسلام..
یکدفعه میخندم.
-میدونم خداجونم، الان می خوای بگی چقدر این بنده من زبله؟ نه؟
ناز میکنم.
-چون میدونم دوستم داری، چون میدونم عاشقمی، منم دوست دارم برات دلبری کنم. میدونم که چقدر برات مهمم، پس سعی میکنم انشاءالله بهترین باشم..
یکدفعه بغض میکنم.
-اما خداجونم، وقتی میبینی دارم راهمو کج میکنم. وقتی مبینی دارم غفلت میکنم. مبادا ولم کنیا، من اونجا نمیفهمم که دارم چیکار میکنم. اما تو که میدونی؟ پس مراقبم باش..
آن قدر آرامش به جانم تزریق می شود که ناخودآگاه با چشمانی به اشک نشسته شروع به خواندن میکنم.
آن قدر غرق خواندن آیات و معانی قرآن می شوم که گذر زمان فراموشم می شود. یکدفعه با تقه ای که به در می خورد به خودم می آیم.
-بفرمایید
زهرا علیپور✍
🍃
🌸🍃