#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#غزل_مصیبت
دارم از دلواپـَسی دِق می کنم مادر بخند
دلخوشیِ دختری یک لحظه دربستر بخند
پیش ما هر قدر می خواهی بگو آه و ببار
چون که می بینی به خانه آمده حیدر بخند
گاه من حس می کنم وقتی که می آید پدر
می گـوید دیوار با طعـنه به میخِ در بخند
بغض سنگین حسن جانم به لب آورده است
ای فدای خنده اَت پیش من خواهر بخند
بُقـچه ای آوردی و حرف کفن شد پایِ سر
ساربان می گفت با خود این هم انگـشتر بخند
این یکی می گفت حمله خیمه ها غارت شدند
آن یکی می گفت سهم من شده یک سر بخند
بی خیالِ گـوشواره بی خیالِ زخمِ گوش
آمده بر روی نـِیْ بابای تو دختر بخند
آه از حال و هوای قـتلگاه و خـیمه گاه
می رسد روزِ تقـاص دلـبر و کـوثربخند
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
دخیل عشق را هر کس به پای یار می بندد
یقیناً راه دل را بر روی اغیار می بندد
طریقِ "وصل" را بی زخم رفتن از محالات است
چه خوشبخت است آن که بر کف پا خار می بندد
برای دلبَری از شمع،پروانه پرش را داد...
که عاشق هرچه را در چنته دارد،کار می بندد
پِی تهذیب نَفسَت باش،تا صاحب نَفَس گردی
بدون گردگیری،آینه زنگار می بندد
اگر دنبال دریایی،ز چشمه سار خواهش کن...
ضرر کرده است آن که دل به آبانبار می بندد
دلیل ناله ی نیمه شبی،آهِ سحرگاهی است
سحر بارِ خودش را مومنِ بیدار می بندد
کمال چشم ها در رفت و آمد کردن "اشک" است
"عمارت" گر شود "متروکهخانه" ،تار می بندد
ولایت یک عدد دارد که آن هم مُختص مولاست
کسی اُمّید بر صفرِ پس از اعشار می بندد!؟
فدای مادری که هر خمیرِ پخت نانش را
به دیوار تنورِ "جار ثُمَّ الدّار" می بندد
"بیا آقا بیا آقا"..،چه تکرارِ پر از دردی...
دل شیعه چه طرفی را از این تکرار می بندد!
تو گیر افتاده ای در کوچه ای که مادرت افتاد
مسیر بازگشتت را در و دیوار می بندد
@hosenih
برای مادرت این روزها روضه بخوان آقا
بخوان روضه که دارد مادر تو بار می بندد
کسی که ربّنای او تعادل بخشِ عالم بود
قنوت خویش را این روزها دشوار می بندد
حَسن یک چند روزی می شود..،هنگامِ دَقُّ الباب
دو چشمان ترش را بر روی مسمار می بندد
شاعر: #بردیا_محمدی