نرم افزار کاربردی تبلیغی 📡
با توجه به شروع تبلیغ در #مدارس ♦️
#جامعترین برنامه تبلیغ دانش آموزی
#مربی_یار
ابتدایی | راهنمایی | مهد
#درسنامه #داستان #بانک_سوال #مسابقه #آموزش_اجرا #اردوداری #انواع_شروع
با این برنامه بهترین مربی بچه ها می شید😊
#پیشنهاد_دانلود
🔉#اطلاع_رسانی
شما همراهان آستان مهر میتوانید برای دسترسی موضوعی به محتوای کانال بر روی هشتگ مربوطه اشاره کرده و از همه مطالب با عنوان انتخابی خود بهرمند شوید.
🔸سلام به بانوی کرامت
#عرض_ارادت
🔸کلیپ صوتی/تصویری مناسبتی
#کلیپ
#صوت
🔸شعر و داستان
#داستان
#داستانک
#دو_خط_شعر
#حکایت
🔸سخنان مقام معظم رهبری و علما
#کلام_ناب
🔸طب اسلامی
#طب_و_زندگی
🔸معرفی کتابهای خواندنی
#معرفی_کتاب
🔸پرسشهای فقهی پرتکرار و احکام
#دین_و_زندگی
🔸همسرداری و مهارتهای زن موفق
#هنر_زندگی
🔸خودشناسی و مهارتهای فردی و اجتماعی
#مهارت_زندگی
🔸عکس، دلنوشته، کلیپ، کاربرگ نقاشی و موضوعات کودک و نوجوان
#زائر_کوچولو
🔸نکات تفسیری و آیات کاربردی قرآن کریم
#راه_زندگی
🔸بازی، اوریگامی، ترفندهای خانهداری و خلاقیت
#خانه_مهر
🔸زیارت به نیابت از عاشقان کریمه اهل بیت علیهاالسلام
#شوق_زیارت
🔸ادعیه و حدیث
#حدیث
#کلام_امیر
#نجوای_عاشقانه
#فیض_سحر
🔸مطالب خواندنی از شهدای انقلاب اسلامی
#یاد_شهدا
🔹 کانال آستان مهر با فهرست مطالب بالا تقدیم شده است به همه خوبان عالم و به اطلاع می رساند که نشر و توزیع پست های منتشر شده در این کانال در راستای ارتقای فرهنگ فاطمی، حتی بدون ذکر نام کانال بلامانع است.
🔷🔸💠🔸🔷
با انتشار و تبلیغ کانال آستانِ مهر، شما هم میتوانید خادم افتخاری #صحن_مجازی حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها باشید.
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
📗 کتاب "دَکَل"👇
🔸گفتگوی #جنجالی بین یک روحانی و دانشآموزان دبیرستانی است که در قالب #داستان زیبا با محوریّت #بیانیهی_گام_دوم_انقلاب به تصویر کشیده شده است.
🔸مستند داستانیِ جذّاب که برای پاسخگویی به #شبهات_سیاسی جوانان و یادگیری تکنیکهای دفاع از انقلاب بسیار مفید است.
#معرفی_کتاب
#پیشنهاد_ویژه
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌹@farhangi_whc🌹
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 یک دقیقه کلیپ هیجانی👆
📗 کتاب "دَکَل"👇
گفتگوی #جنجالی بین یک روحانی و دانشآموزان دبیرستانی است که در قالب #داستان زیبا با محوریّت #بیانیهی_گام_دوم_انقلاب به تصویر کشیده شده است.
👈 مستند داستانیِ جذّاب که برای پاسخگویی به #شبهات_سیاسی جوانان و یادگیری تکنیکهای دفاع از انقلاب بسیار مفید است.
📕 مشخصات: قطع رقعی،۳۴۰ صفحه، جلد شومیز، متنِ دو رنگ
💰قیمت ۷۰ هزار تومان
🌹لینک خرید کتاب دکل👇
https://idpay.ir/rvarva110/shop/292749
📗 کتاب "دَکَل"👇
🔸گفتگوی #جنجالی بین یک روحانی و دانشآموزان دبیرستانی است که در قالب #داستان زیبا با محوریّت #بیانیهی_گام_دوم_انقلاب به تصویر کشیده شده است.
🔸مستند داستانیِ جذّاب که برای پاسخگویی به #شبهات_سیاسی جوانان و یادگیری تکنیکهای دفاع از انقلاب بسیار مفید است.
#معرفی_کتاب
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌹@farhangi_whc🌹
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
45.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این نماهنگ، روایت نزدیکان و تیم پزشکی حضرت آیتالله خامنهای از سوء قصد به ایشان در ششم تیرماه سال ۱۳۶۰ است.
#داستان ترور
#داستان کوتاه
✔️راه راستی
ﭘﺴﺮ "ﮔﺎﻧﺪﯼ" ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ:
✍️ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ،
ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺳﺎﻋﺖ 5 ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ.
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ و ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ.
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ،
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ،
ﺳﺎﻋﺖ 5:30 ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ!!
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ 6:00 ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!!
ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟!
ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ،
ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ!
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ:
"ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ "ﺭﺍﺳﺖ" ﺑﮕﻮﯾﯽ!!"
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ باره ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ!!
ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ،
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ!!
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ...
ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ 80 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ!!
ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ، تنها ﯾﮏ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ آﻥ "ﺭﺍﻩ ﺭﺍستی" است....
💠#داستان
👈طعم خاص غذا
یکی ازشاگردان آیت الله مجتهدی تعریف میکند :
یک روز با اصرار بعد از کلاس درس استاد را برای ناهار به منزل خودمون بردم،
بعد از یک بار غذا کشیدن از من خواست دوباره برایشان غذا بکشم،
خیلی تعجب کردم اما چیزی نگفتم، بعد از جمع کردن سفره طاقت نیاوردم از ایشان پرسیدم حضرت استاد ببخشید که ازتون این سوال رو میپرسم، آخه شما اهل غذا نیستید چطور دوبار غذا کشیدید؟ البته برای من باعث افتخار و خوشحالیست...
استاد فرمودند: سوال رو از من کردی برو جوابشو از خانومت بگیر.
رفتم از همسرم پرسیدم : موقع پختن غذا چه کردی؟
کمی فکر کرد و گفت باوضو بودم.
رفتم به ایشان گفتم : خانومم باوضو بوده.
فرمودند: اینکه کار همیشگی شان است، بپرس دیگر چکار کرده؟
رفتم پرسیدم، خانومم کمی فکر کرد و گفت: وقتی داشتم غذا میپختم کمی باخودم روضه سیدالشهدا رو زمزمه کردم و قطره اشکی هم ریختم.
نزد استاد رفتم و اینرا گفتم.
لبخندی زدند و گفتند: بله دلیل رفتارم این بود. اگر نیت کنید ثواب اين غذاي امروز نذر يكي از ائمه شود، آنوقت هم آشپزي برايت دلنشين تر است،هم اينكه خانواده هر روز سر سفره يكي از ائمه نشسته اند.
📘#داستان
بهلول و سوداگر
🔹روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد. باز روزی به بهلول بر خورد. این دفعه گفت بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول این دفعه گفت پیاز بخر و هندوانه.
🔸سوداگر این دفعه رفت و سرمایه خود را تمام پیاز خرید وهندوانه انبار نمود و پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانه های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود. فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول که از تو مشورت نموده، گفتی آهن بخر و پنبه، نفعی برده. ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود کردی؟
🔹تمام سرمایه من از بین رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم . ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم
📝#داستان
✍روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت بود.
علت ناراحتی اش را پرسید.
شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
🔸سقراط گفت :
چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت :
خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
سقراط پرسید :
اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
🔸مرد گفت :
مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.
سقراط پرسید:
به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد :
احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.
🔸سقراط گفت :
همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،
آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست ؟
بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد.
🔹پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر.
بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.
#داستانهای_آموزنده
#داستان
🚨 ترسهای غیر واقعی
روزى زنبور و مار با هم بحثشان شد. مار میگفت: آدمها از ترس ظاهر من میمیرند؛ نه بخاطر نیش زدنم! اما زنبور قبول نمىکرد.
مار برای اثبات حرفش، به چوپانى که زیر درختى خوابیده بود، نزدیک شد و به زنبور گفت: من چوپان را نیش مىزنم و مخفى میشوم؛ تو بالاى سرش سر و صدا و خودنمایى کن!
مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع کرد به پرواز بالاى سر چوپان. چوپان از خواب پرید و گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکیدن جاى نیش و تخلیه زهر کرد. مقدارى دارو بر روى زخمش گذاشت و بعد از چند روز خوب شد.
چند روز بعد که چوپان دوباره مشغول استراحت بود، مار و زنبور نقشه دیگرى کشیدند: این بار زنبور نیش زد و مار خودنمایى کرد! چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید، از ترس پا به فرار گذاشت!
او بخاطر وحشت از مار، دیگر زهر را تخلیه نکرد و دارویی هم استفاده نکرد. چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد!
🚨 خیلى از بیمارىها و مشکلات اینچنین هستند که انسان آنها را در ذهن خود بال و پر میدهد و آسیب میبیند و یا مثلا فلان کار در ذهنش، بسیار بزرگ جلوه پیدا میکند، لذا ترس از اقدام به عمل کردن آن را دارد.
💫🌟🌙#داستان شـــــــــب🌙🌟💫
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
فرعون از شاهان یاغی و ستمگر مصر بود
و ادعای پروردگاری میکرد،
روزی ابلیس نزد فرعون آمد، فرعون خوشهای انگور در دست داشت و آن را میخورد، به فرعون گفت:
آیا کسی میتواند دانه های این خوشه انگور را به مروارید شاداب تبدیل کند؟
فرعون پاسخ داد: نه
ابلیس از روی سحر و جادو، آن خوشه را به مروارید شاداب تبدیل نمود.
فرعون شگفت زده شد و با تعجب گفت:«اگر استاد مردی در جهان وجود دارد، او تو هستی!»
ابلیس سیلی محکمی بر گردن فرعود زد و گفت: «مرا با این استادی، به بندگی درگاه خدا نپذیرفتند،
بنابراین تو با این حماقت و نادانی چرا ادعای پروردگاری می کنی؟!»
#داستانهای_آموزنده