#عنایت_خداوند_به_زکات_دهندگان(۳)
یک روز در سن 27 سالگی در زمان #برداشت_محصول، هنگامی که خرمنش را کوبیده بود، منتظر وزیدن باد میماند تا گندمها را باد دهد و کاه را از گندم جدا کند، ولی هر چه منتظر میماند باد نمیوزد.
نا امیدانه به روستا بر میگردد، در راه یکی از فقرای روستا او را میبیند و میگوید:
«امسال چیزی از محصولت را به ما ندادی و ما را فراموش کردی».
او میگوید: #خدا_نکند_که_من_فقرا_را_فراموش_کنم! راستش، هنوز نتوانستهام محصولم را جمع کنم».
آن فقیر خوشحال به روستا بر میگردد، اما کربلایی کاظم #دلش_آرام_نمیگیرد و آشفته حال به مزرعه باز میگردد و با زحمت زیاد، مقداری #گندم را برای او جمع میکند و نیز قدری علوفه برای گوسفندانش میچیند و آنها را بر میدارد و روانه دهکده میشود.
👈 در راه بازگشت، برای رفع خستگی گندمها و علوفه را در کناری مینهد و روی سکوی درِ باغ #امامزاده 72 تن، که نزدیک روستا قرار دارد، مینشیند
🌷در ادامه همراه ما باشید ..👇👇
https://eitaa.com/zakatekerman