eitaa logo
زکات استان کرمان
2هزار دنبال‌کننده
170 عکس
40 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
(۳) یک روز در سن 27 سالگی در زمان ، هنگامی که خرمنش را کوبیده بود، منتظر وزیدن باد می‌ماند تا گندم‌ها را باد دهد و کاه را از گندم جدا کند، ولی هر چه منتظر می‌ماند باد نمی‌وزد. نا امیدانه به روستا بر می‌گردد، در راه یکی از فقرای روستا او را می‌بیند و می‌گوید: «امسال چیزی از محصولت را به ما ندادی و ما را فراموش کردی». او می‌گوید: ! راستش، هنوز نتوانسته‌ام محصولم را جمع کنم». آن فقیر خوشحال به روستا بر می‌گردد، اما کربلایی کاظم و آشفته حال به مزرعه باز می‌گردد و با زحمت زیاد، مقداری را برای او جمع می‌کند و نیز قدری علوفه برای گوسفندانش می‌چیند و آنها را بر می‌دارد و روانه دهکده می‌شود. 👈 در راه بازگشت، برای رفع خستگی گندم‌ها و علوفه را در کناری می‌نهد و روی سکوی درِ باغ 72 تن، که نزدیک روستا قرار دارد، می‌نشیند 🌷در ادامه همراه ما باشید ..👇👇 https://eitaa.com/zakatekerman