هدایت شده از اشعار دلسوخته
🖤نوحه شهادت امام حسن عسگری(ع)
شرار زهر کاری شد به جانم
کشید آتش به مغز استخوانم
بیا مهدی رسان آبی به بابا
که می سوزد لب خشک و دهانم
بیا ای نور چشم تار بابا
به فریادم برس افتادم از پا
خودت را کن محیای یتیمی
که عمر من خزان شد همچو گلها
تو بعد از من تک و تنهاترینی
غریب و غایب اندر این زمینی
علمدار تمام اهلبیتی...
امام آخر اهل یقینی
شرار زهر کاری شد به جانم
کشید آتش به مغز استخوانم
بیا مهدی رسان آبی به بابا
که می سوزد لب خشک و دهانم
شرار زهر کاری شد به جانم
شرار زهر کاری شد به جانم
عزیزم داد و بیداد از جدایی
خداحافظ غریب سامرایی
بیا تا این دم آخر دو تایی
بنالیم بر غریب کربلایی
لب عطشان که رفت از حال ای بابا
تنی بی پیرهن پامال ای بابا
در آن ساعت بدیده عمه زینب
حسینش را ته گودال ای بابا
شرار زهر کاری شد به جانم
کشید آتش به مغز استخوانم
بیا مهدی رسان آبی به بابا
که می سوزد لب خشک و دهانم
شرار زهر کاری شد به جانم
شرار زهر کاری شد به جانم
#هادی_همتی (دلسوخته)
#امام_حسن_عسگری #واحد #شور
اشعار #هادی_همتی
🔷️@Sher_Mazhabi
هدایت شده از اشعار دلسوخته
زمان:
حجم:
1.39M
#تک #فاطمیه
وا اُماه وا اُماه وا اُماه
وای مادر، وای مادر، وای مادر
شب بود و تاریکی غوغا می کرد
مادر از درد پهلو می نالید...
زخمای مادر بی درمان بود و...
مادر چشمانش را بست و خوابید!
شب و بود تاریکی، مَردی تنها...
بر دوشش تابوتی، آرام آرام...
می رفت و زانوهایش خَم می شد
هنگام تشییع بابای تنهام...
وا اُماه وا اُماه وا اُماه
وای مادر، وای مادر، وای مادر
وا اُماه وا اُماه وا اُماه
وای مادر، وای مادر، وای مادر
بابا بود و اسما آروم آروم...
آب غسل و میریختن بر پیکر
غسلش میدادن اما با سختی
خون می شستن از زخمای مادر
بارون غم از چشما می بارید
یک گوشه با هم هق هق می کردیم
خاک و ریختن رو قبرو بابا گفت
حالا باید بی مادر برگردیم...
وا اُماه وا اُماه وا اُماه
وای مادر، وای مادر، وای مادر
وا اُماه وا اُماه وا اُماه
وای مادر، وای مادر، وای مادر
#هادی_همتی (دلسوخته)
#فاطمیه #تک #واحد
🔷️اشعار #هادی_همتی
🔷️@Sher_Mazhabi