تب کرده ای دوباره.. مگر درد میکشی؟!
بانوی خانه ام چقدر درد میکشی!
خورده به در سرتو و سردرد میکشی
سر پا نشو اگر که کمردرد میکشی
ای نیمه جان خانه مرا نیمه جان نکن
یک ذره کار با ترک استخوان نکن
دربسترت بمان هوس پا شدن نکن
قلبم شکست جامه گلدار تن نکن
باشد قبول! هیچ نگاهی به من نکن
با چادر سیاه علی را کفن نکن
من مَحرمم! بگو که چرا رو گرفته ای؟!
آخر چرا به دوری من خو گرفته ای
از آن زمان که راه تو افتاد پشت در
ای پابه ماه! ماه تو افتاد پشت در
چادر نگو پناه تو افتاد پشت در
چه روزها نگاه تو افتاد پشت در
یادم نرفته لشکر شیطان روانه شد
و قتلگاه محسن ما بین خانه شد
یادم نرفته حمله اشرار بود و تو
در شعله ها جسارت مسمار بود و تو
بی رحمی بد در و دیوار بود و تو
پهلوت آن میانه گرفتار بود و تو..
یا فضه گفتی و پروبالت شکسته شد
بند دلم ز ناله ات آنجا گسسته شد
وقتی که کفر کوچه به کوچه مرا کشید
دیدی علی به روی تن تو عبا کشید؟!
لعنت برآن کسیکه تو را زیر پا کشید
زینب زمان دیدن وضعت چه ها کشید
داد از دل علی که تو را بی هوا زدند
مردم امانت نبوی مرا زدند!
سید پوریا هاشمی
محضر نور است هرجا دیده ی تر حاضر است
گریه؛ خورشیدی است که از شب فراتر..،حاضر است
اشکِ ما مهریهی زهراست..،مهر مادریست
ظرفِ چشم ما کنار حوض کوثر حاضر است
وقتِ عرضِ دستبوسی اش،مدینه دیده بود
زودتر از دیگران،شخص پیمبر حاضر است
فاطمه یعنی همان آئینهی پروردگار
فاطمه یعنی خدایت در برابر حاضر است
لیله القدر است..،قدرش قابل توصیف نیست
گرچه از آغاز خلقت فیض منبر حاضر است
ساختار پنج تن را حولِ زهرا ساختند
فاطمه در قلب آن مانند محور حاضر است
در کلاس فاطمه اعجاز را باید شناخت
فضّه در تائید آن با کوهی از زر حاضر است
وقتِ سختی فاطمه پشت مرا خالی نکرد
وقت حلِّ مشکلِ فرزند ، مادر حاضر است
حاجتم را تا که گفتم ، زود زهرا رفع کرد
طفل تا لب تر کند ، نانِ معطر حاضر است
هم طراز شأنِ اقیانوس جز دریا نبود…
در کنارِ نام زهرا نامِ حیدر حاضر است
زیرِ چتر چادرش معراج را حس می کنیم
رُشد خواهی کرد هرجایی که بستر حاضر است
فاطمه تقدیر من را نذر عطشانش نوشت
از طفولیّت برایم نقشِ نوکر حاضر است
گُم نخواهد کرد ما را بین آن هُولُ وَلا
بانوی قامتخمی که صبحِ محشر حاضر است
شال حیدر وا شد امّا دست زهرا وا نشد
فاطمه پای علی تا روز آخر حاضر است
▪️
تیزی مسمار کافی بود مادر جان دهد…
آه! پهلویش برای ضربهی در حاضر است؟!
بردیا محمدی
که بغض غیرت عمارها زبانه گرفت
که ناگهان به نبی گفت غیرت عمار
اگر اجازه دهی می خرم به صد دینار
خرید زیور عرش اله را اما
روانه کرد دوباره به خانه زهرا
به غیر از اینکه گوهر را به نام خانم کرد
غلام بیت خودش را غلام خانم کرد
چگونه غیرت عمار طاقتش شد کم
که دید زیور خانم به دست نامحرم
ولی چگونه شد آن روز حال و روز علی
که دید روی زمین گوشواره ای نیلی
دو گوشواره عرش خدا به خاک افتاد
و مرتضی وسط کوچه داشت جان می داد
خودش نوشت: چنان ضربه ای زدم با دست
که یاس یک طرف افتاد و گوشواره شکست
دو گوشواره که دیگر کسی ندید آن را
گذشت؛ کرببلا یک نفر کشید آن را
دو گوشواره خونی دو گوش پاره شده
و تکه معجر سرخ و روپوش پاره شده
رحمان نوازنی
شعر شهادت حضرت زهرا (س) آرشیو - صفحه 2 از 142 - حدیث اشک
https://hadithashk.com/shahadat/135/page/2/
چرا ای ماهِ زیبا رویِ بی همتا ، نمی آیی؟
چرا ای یوسف گم گشته زهرا ، نمی آیی؟
بیا از پشت ابرِ غیبت ای خورشیدِ حق بیرون
بگو با من تو ای پنهان ترین پیدا ، نمی آیی؟
دوباره فاطمیه آمد ای آقا ، بیا برگرد
طناب افتاده دور گردنِ مولا ، نمی آیی؟
عزا برپا نمودیم و به در چشمانمان خشکید
مگر در مجلس انسیه الحورا ، نمی آیی؟
بیا از چادر مادر ، غبار کوچه را بردار
ببین بر روی چادر مانده رد پا ، نمی آیی؟
یونس وصالی
این شهر بی وفا به علی مرحمت نداشت
این داغدیده را نظر تسلیت نداشت
ای روزگار قبل جسارت به فاطمه
قنفذ در این حکومت غاصب سِمَت نداشت
دیوار های سنگی کوچه که جای خود
دیوار خانه نیز به من معرفت نداشت
عالم کنار من همه در امنیت ولی
زهرا درون خانه من امنیت نداشت
مسمارْ در مقابل و دیوار پشت سر
راه نجات همسرم از هر جهت نداشت
یک بار هم برای شفایش دعا نکرد
او بعد کوچه آرزوی عافیت نداشت
او را نبی به دست گرفت و به عرش برد
زیرا برای دفنْ، زمین ظرفیت نداشت
علی ذوالقدر
داد از این درد که اُفتاده به جانم ای داد
"من زمین خورده ترین مردِ جهانم " ای داد
من جوانم تو جوان پیر شدی پیر شدم
زود میاُفتد از این غم ضربانم ای داد
نوزده سالگیات قسمت ما حیف نشد
چشم خوردیم من و تازه جوانم ای داد
من که لب دوختم اما جگرم را چه کنم
میشود تا دو سه خط روضه بخوانم : ای داد
همهی شهر به اُفتادنمان خندیدند
همه دیدند که پاشید تَوانم ای داد
هفت جای بدنت تا در مسجد بشکست
و نمیشد به تو خود را برسانم ای داد
همه گفتند علی بود و زنش را کُشتند
من جگر سوخته از زخمِ زبانم ای داد
درِ خیبر ، صفِ دشمن همه هیچ.. این غم را
نتوانم نتوانم نتوانم ای داد
هدایت شده از حجت الاسلام حمید اکبری
۴ دسامبر، ۲۰.۲۲.aac
11.53M
🎤مرثیه خوانی 🏴🏴🏴🏴
حجت الاسلام حمید اکبری
شب شهادت حضرت مادر 😭😭
شهر گارماسه منزل جناب سرهنگ توکلی
https://eitaa.com/akbari_zakat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمین لرزید ، زمین افتاد
کس و کار علی افتاد
عزیز خونهٔ مولا
به ضرب پا ز پا افتاد ..
#شهادتخانمفاطمهزهراتسلیت