من اختیار خود را تسلیم عشق کردم
#سعدی ✍
#شهید_مصطفی_کاظمزاده ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#تصویر_روز
در لباس خادمان مهربانت، آفتاب
صبحها، صحن حرم را آب و جارو میکند.
·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh.
✅فرازی از وصیتنامه
امروز روز آزمایش الهی است، روزی است که گروهی اندک به ندای مولایشان لبیک میگویند و گروهی کثیر به بهانههای مختلف نه تنها لبیک نمیگویند بلکه در مقابل امام و مولای خود موضع میگیرند و امام را مردی عادی میدانند و من زمانی که شنیدم رهبرم و امامم فرمود "سوریه باید حفظ شود" وظیفه خود دانستم بعنوان سربازی کوچک در این جهاد شرکت کرده و حرف امامم را زمین نگذارم،
ان شاالله که مورد رضایت حضرت تعالی و امام زمان (عج) و رهبرم قرار بگیرد.
🌷شـهید احــمد رضــایی🌷
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌷شهید میلاد ولی پور🌷
آموزشیش که تموم شد رفت پیش امام جمعه روستامون"حاج آقا بنی اسد". به حاج آقا گفته بود: حاجی من دارم میرم مرز؛ این رفتنم برگشتنی نداره،من قراره شهید بشم، هر وقت پیکرم رو آوردن برام روضه علی اکبر (ع) بخون، حاجی بهش گفته بود: خدا نکنه سالم میری سالم هم برمیگردی، میلاد حاج آقارو برده بود مزار روستا اونجا قبری رو نشون حاج آقا داده بود و گفته بود: بعد شهادتم همین جا خاکم کنید.
میلاد ولی پور نوزدهم آبان 96 در شهر مهرستان بر اثر مبارزه با قاچاقچیان یه درجه رفیع شهادت رسید.
·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
. .
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همآواز با ما:
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
.
.
#جانم_فدای_رهبر
#دوستت_دارم_تا_ابد
#امام_خامنه_ای
#ولایت_فقیه
#فرمانده_کل_قوا
#پدر_ایران
#رهبر_دلها
#امام_شهدا
♥️
"لا نهايات للحب،
الحب الذي ينتهي لم يكن حبا..."
عشق را پایانی نیست
عشقی که پایان پذیرد،
عشق نبوده است...
#أحمد_خالد_توفيق✍
#شهید_علی_چیتسازان ❤️
·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
♥️ "لا نهايات للحب، الحب الذي ينتهي لم يكن حبا..." عشق را پایانی نیست عشقی که پایان پذیرد، عشق نب
#خاطرات_شهید
لباسهای خیس به تنشان سنگینی میكرد ستون گردان دم ارتفاع قامیش و زیر پای عراقیا بود همهمه بسیجی ها میان رعد و برق و شق شق باران گم شده بود حالا گونیهایی هم كه عراقیا پلهوار زیر كوه چیده بودند، از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر...
بچه ها از كت و كول هم بالامیرفتند كه از شر باران خلاصی یابند و خودشان را داخل غار بزرگ زیر قله برسانند انگار یه گونی، جنسش با بقیه فرق داشت لیز و سر نبود بسیجیها پا روش میذاشتند، میپریدند اونور آب و بعد داخل غار...
اما گونی هر از گاهی تكان میخورد شاید اون شب هیچ بسیجیای نفهمید كه #علی_آقا پله شده بود برای بقیه...
یكی دو نفر هم كه متوجه شدند دم غار اشكهاشون با باران قاطی شده بود «علی به معنای واقعی كلمه مالك نفسش بود»
#شهید_علی_چیتسازیان ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#کرامات_شهیدان
از مادرش خواست گلویش را ببوسد
محمدعلی، پدر، برادران و خواهران خود را در یک سانحه ی رانندگی از دست داده بود و در دنیا فقط مرا داشت و مادرش را...
آخرین باری که به جبهه می رفت، بسیار با نشاط بود. او در آن روز سه بار از مادرش حلالیت طلبید و از او میخواست زیر گلوی او را ببوسد. وقتی مادرش علت را پرسید به او جوابی نداد.
او در همان لحظه به من و مادرش گفت: من شما را خیلی دوست دارم ولی خدا را بیشتر از شما دوست دارم. وقتی از من حلالیت طلبید، همه چیز را دریافتم او در آخرین دیدار، مرا به صبر و نماز شب سفارش کرد.
بعد از چند روز که پیکر پاکش را به شهر آوردند ، دیدیم ترکشی درست به زیر گلویش اصابت کرده است یعنی همان محلی که از مادرش میخواست آن را ببوسد. همسر شهیدم واقعا عاشق شهادت بود.
#شهید
#شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
سالگرد شهادت یکی از کبوتران خونین بال شهر قهرمان پرور کلاراباد میباشد که در تاریخ ۱اسفند سال ۶۰در عملیاتی مولای متقیان معروف به جنگ چزابه به عرش الهی سفر کرد.
سرباز دلاور اسلام و عارف #شهیدحجت_الله_فلاح
سی و هشتمین سالروز پرواز این عزیز را به خانواده محترم و معظمش و هم سنگرانش تبریک و تسلیت عرض مینماییم.
فرازی از #وصیت نامه شهید:
خدایا چه زیبا می میرم زیرا زنده ام. خدایا بگذار با بدن آغشته به خون به مهمانی ملکوت آیم.
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
خاطرات و زندگی نامه
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
خاطرات و زندگی نامه #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiya
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
✫⇠قسمت: 13
✍ به روایت مادر شهید
🌼بسیار باادب بود چنانچه در روز شهادتش صاحبخانه اش بیشتر از من ناله می زد و می گفت من پسرم را از دست دادم. او در این مدت دو سال آنقدر با ادب بود که هیچ بدی از او ندیدم.
🌼زندگی عاشق و معشوق را در زندگی فرزندم مشاهده کردم... با دختر داییش ازدواج کرد. این دو چنان همدیگر را دوست داشتند و به هم احترام می گذاشتند که من نظیرش را و زندگی به زیبایی زندگی آنها ندیده بودم. هیچگاه به هم اخم نمی کردند.
🌼همسرش می گفت وقتی کارهای منزل را انجام می دادم یه من می گفت این وظیفه تو نیست کار کنی؛ فرزانه جان حلالم کن..
🌼همسرش همیشه از احترام و عشق عمیق حمید به زندگیش می گفت و از همراهی و تلاش پسرم برای ساختن یک زندگی آرام.
🌼چند وقتی بود که از رفتن به سوریه و لزوم دفاع از حریم اهل بیت می گفت. اوایل می گفتم پسر نرو، تو هنور مستاجری. زن جوان داری و هنوز در سن جوانی هستی. می خندید و بر پیشانیم بوسه می زد و می گفت مادر اینکه به مجلس امام حسین(ع) می روی و حسین حسین می کنی آیا لغلغه زبان است و از دل نیست؟؟!! مادر حضرت زینب حرم و حریمش که ناموس حسین است در حال حاضر از سوی دشمن در خطر است. اگر همه بخواهند چنین فکر کنند که دوباره زینب باید به اسارت دشمن برود..
🌼چند باری برای رفتن تلاش کرد اما اسمش درنیامد و از این اتفاق بسیار غصه دار بود.
🌼بین او و پسر دیگرم اختلاف بود هر دو عزم رفتن کرده بودند و هر کدام تلاش می کرد تا دیگری را قانع کند که او برود. حمید می گفت تو دو فرزند داری من جای تو می روم..
ادامه دارد
منبع:
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh