🔰پمپ بنزین در جبهه ...
این جایگاهها در مسیر آبراههای اصلی ایجاد میشد و نقش پمپ بنزین را داشت. هر قایقی که عبور میکرد ، در صورت نیاز به سوخت ، بشکه خالی خود را میگذاشت و بشکه پر را همراه میبرد. برخی یگانها برای قایقهای خود و برخی رده های تدارکاتی ، مانند مراکز پشتیبانی، برای همه یگانها این جایگاه ها را ایجاد میکردند ...
📎پشتیبانی ، دفاع مقدس
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
...
من ریخته ام
هر چه دلم را سرِ راهت
ای برده مرا صبر و قرار
کاش بیایی
#لیلا_مقربی ✍
#شهیدجاویدالاثر_محمد_بلباسی 💔
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
... من ریخته ام هر چه دلم را سرِ راهت ای برده مرا صبر و قرار کاش بیایی #لیلا_مقربی ✍ #شهیدجاویدال
محسن بهاری رزمنده مدافع حرم مازندرانی که درحماسه خان طومان حضور داشت، نحوه شهادت شهید بلباسی را اینگونه روایت میکند:
"شهید کابلی با اصابت خمپاره به شهادت رسید. شهید بلباسی که در مناطق عملیاتی راهیان نور همیشه با او بود، رفت که شهید کابلی را بیاورد، شهید بریری هم برای کمک به بلباسی رفت تا در میان تیر و ترکش تنها نباشد. وقتی پیکر کابلی را روی ماشین گذاشتند، با قناسه هر دو را از پشت زدند. عکسهای شهید بلباسی را اگر ببینید صاف دراز کشیده و پشت سرش خون جاری شد. اینها واقعا مردانه ایستادند. من خط به خط عقب میآمدم و شاهد این قضایا بودم. "
🍃
محبوبه بلباسی همسر شهید محمد بلباسی حدود یک سال بعد از شهادت همسر خود در سوریه میگوید: "اگر باز هم به فروردین ماه ۹۵ برگردیم باز هم خودم کیف سفرش را میبندم و باز هم خودم از زیر قرآن عبور میدهم تا به این راه برود، زیرا راهی که رفت فقط برای خدا بود. "
#شهید_محمد_بلباسی 💔
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💔دلتنگ ڪه باشی
💔ساده ترین حرف ها
😭اشڪت را در مے آورد
💔یاد تو ڪه جاے خود دارد
💔دلتنگ دلتنگ دلتنگتم برادر شهیدم محمد مهدی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌸رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران
ولادت : ۱۳۳۶/۴/۱۹ - اهواز
شهادت: ۱۳۷۵/۱۲/۲ - مولتان پاکستان (توسط گروهک وهابی جهنگوی)
آرامگاه: تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها
از نوجوانی فعالیتهای فرهنگی انقلابی خود را آغاز نمود و پس از انقلاب در مراکزی مانند کمیته انقلاب اسلامی، کانون بعثت، وزارت_ارشاد و سپاه فعالیت نمود و نهایتاً در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به عنوان کارمند رسمی شروع به کار کرد.
شهید رحیمی در طی فعالیت خود در سازمان، ماموریتهای مختلفی به کشورهای آسیایی و آفریقایی از جمله هندوستان ، پاکستان ، افغانستان و نیجریه جهت بررسی اوضاع مسلمانان، به خصوص شیعیان داشت.
و آخرین مأموریتش سال ۱۳۷۴ به کشور پاکستان به عنوان رایزن فرهنگی و مسئول خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران بود که پس از گذشت یک سال و شش ماه از مأموریت، در دفتر کارش به درجه رفیع #شهادت نائل گردید.
شهید محمد علی رحیمی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
راوی: همسر فاتح سوسنگرد
قبل از شروع مراسم #عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت:
شنیدم که عروس هرچه از #خدا بخواهد، اجابتش حتمی است.
گفتم: چه آرزویی داری؟
در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید...
از این جمله تنم لرزید...
چنین آرزویی برای یک #عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم؛ اما علی آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم...
هنگام جاری شدن #خطبه_عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از #اشک نگاهم را به علی دوختم؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم #ازدواج ما در حضور شهید آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد...
نمیدانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی همگی به فیض #شهادت نائل شدند...
راوی: خانم نسیبه عبدالعلی زاده
#سردار_شهید_علی_تجلایی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
انا لله و انا الیه راجعون
▪️ روح همسر والامقام سردار پر آوازه آذربایجان شهید علی تجلایی جاودانه شد.
▪️مدیرکل بنیاد شهید آذربایجانشرقی خبر ارتحال خانم عبدالعلی پور را تایید کرد.
همگی روح این همسر فداکار و مادر مهربان را با قرائت فاتحه ای مهمان کنیم.
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
°
خورشید صفت بخند بر هر چه که هست
بر شاخه ی
روز
خنده هایت زیباست ...
#معصومه_صابر ✍
#شهید_مصطفی_مازح ❤️
#سالروز_شهادت 🌹
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
° خورشید صفت بخند بر هر چه که هست بر شاخه ی روز خنده هایت زیباست ... #معصومه_صابر ✍ #شهید_مصطفی_م
ام خمینی رحمةاللهعلیه در ۲۵ بهمن ۱۳۶۷ بی آنکه نامی از نویسنده «آیات شیطانی» ببرند، فتوای ارتداد و اعدام سلمان رشدی و ناشران مطلع از آن را صادر فرمودند: «مولف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن محکوم به اعدام میباشند.»
در پیام امام(ره) تاکید شده بود: «از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعا آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود شهید است انشاءالله.»
صدور فتوای اعدام سلمان رشدی، زندگی او را وارونه ساخت و با اعلام آمادگی مسلمانان نقاط مختلف جهان، وزارت کشور انگلستان مسئولیت حفاظت از جان سلمان رشدی را بر عهده گرفت.
فتوای امام(ره) بازتابهای رسانهای بسیار یافت و اقدامات بسیاری در عمل به این فتوا انجام شد. «مصطفی محمود مازح»، جوان لبنانیالاصل که تبعه فرانسه هم بود، را میتوان اولین کسی دانست که برای اجرای این فتوا تلاش کرد و در ۱۴ مرداد ۱۳۶۸ یعنی کمی بیش از ۶ ماه پس از صدور فتوای امام خمینی رحمةاللهعلیه، به محل اختفای سلمان رشدی وارد میشود.
مصطفی با شناسایی هتل محل اقامت سلمان رشدی، قصد اقامت ۴ روزه در آن هتل میکند. در روز سوم پس از آنکه از یک زن خدمتکار درباره رفت و آمدهای سلمان رشدی سوالاتی میکند، مورد سوءظن قرار میگیرد و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی انگلستان وارد هتل میشوند. او گرچه به دلیل انفجار زودهنگام بمب موفق به اجرای فرمان امام نشد، اما آغازگر حرکتی در جهت مبارزه همه جانبه مسلمانان جهان با توهین به اسلام و پیامبر عظیمالشان آن شد و سبب شد تا موج ممنوعیت انتشار آیات شیطانی، کشورهای دیگری همچون کنیا، تایلند، تانزانیا، اندونزی، سنگاپور و حتی ونزوئلا را هم دربربگیرد.
مصطفی محمود مازح چند بار به ایران سفر کرده بود و به امام خمینی رحمةاللهعلیه عشق میورزید. وصیتنامه مازح به خوبی میتواند این شیفتگی و شیدایی را نشان دهد: «هرگز روزهای مقدس زندگی با تو را فراموش نخواهیم کرد. دستورات تو را در هر زمان و مکان اجرا خواهیم کرد. شجاعت تو در برابر دشمنان را همیشه به یاد خواهیم آورد. در روز برگزاری نماز در قدس شریف، تو را به یاد مردم جهان خواهیم آورد.»
#شهید_مصطفی_مازح ❤️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
عزیز جان
برخیز
چشمان زیبایت را باز کن
خورشید بدون چشمانت نوری ندارد...
#محمد_خسروابادی ✍
#شهیدجانباز_حاجحبیبالله_ولایی ❤️
#سالروز_شهادت 🌹
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
عزیز جان برخیز چشمان زیبایت را باز کن خورشید بدون چشمانت نوری ندارد... #محمد_خسروابادی ✍ #شهید
خوب حاجی در سال 94 در سوریه شیمیایی شد و بیماریشان بروز داد، فردی که یک دفعهای از دو پا فلج شد و وقتی به بیمارستان بردیم ابتدا دکترا فکر کردند که سرطان هست اما با بررسی و معاینه بیشتر فهمیدند که این علایم به شیمایی برمیگردد.
چه مدت با بیماری دست و پنجه نرم کردند؟
حدود دو سال دچارش شدند و درمانهای متعددی رویش انجام شد، حتی برای ادامه درمان به تهران بردیم اما این بیماری پیشرفت کرده بود.
شهید از سوریه میگفتند؛ اینکه چه اتفاقی برایشان افتاد؟
هرگز، حتی تا آخرین روزهای زندگیاش از واقعه آنجا چیزی نگفتند و طی این دو سال بیماری یک بار هم ندیدیم که شکایتی کنند، خیلی صبور بودند.
حتی زمانی که برای آزمایشات رفتیم اصرار داشت که خودش باشد تا نوع بیماری را به وی بگویند و هیچ ترسی از عنوان بیماری نداشت، دارای روحیه مضاعفی داشت، خیلی این دو سال با دردهای زیاد استقامت داشت.
فقط از وضعیت نامناسب سوریه میگفت اینکه زنان و بچههای امنیت ندارند و خانوادهها و مردان آنجا در چه وضعیتی به سر میبرند و این خیلی ایشون را ناراحت میکرد.
از محمدحسین 9 سالهای که همهاش بین صحبتهای مادر از پدر میگفت پرسیدیم که پدرش را چگونه دیدی و اون با شیرین زبانیاش گفت: وقتی رو تخت بخش آی سی یو بود شیلنگی داخل دماغش بود و چند لوله هم داخل دهانش بود و نفس میکشید.
چقدر پدر را دوست داشتی؟
میخندد و میگوید.... فرقی نداشت
زمانی که بابا فلج شده بود و من بیمارستان بستری بودم بهش گفتم که تو بازار کیفی رو دیدم که این رنگی بود و ازش خواستم تا برایم بخرد قول داد که بخره، وقتی با مادرم رفتیم اون کیف رو بخریم دیدیم که اون رنگی که من میخواستم را فروخته و رنگ دیگه دارند و همون رو خریدیم. وقتی به روستای سنگ بست رفتیم تا بابا رو ببینیم دیدم که بابا برام اون کیف رو خریده بود و من دو تا کیف داشتم.
مهدی پسر بزرگش که دانشجوی رشته پرستاری علوم پزشکی بابل بود در مورد پدر و خاطراتش میگوید:
بیشترین خاطراتم با پدر به دوران بیماریاش برمیگردد اگر چه قبل از آن بود و دلم هم زمانی که نبود تنگ میشد اما کمتر بود. حتی از پدر نپرسیدم که چرا نبودی یا نیستی و به نوعی درکشان میکردم. سختترین دوران به دو سالی برمیگردد که پدر بیمار بودند، تهیه دارو، طول درمان برای شیمیدرمانی، بیمارستان بردنها واقعا برای پدر سخت گذشت.
#شهید_حاج_حبیبالله_ولایی ❤️
#راوی_همسروفدزندان_شهید✍
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#رمان
#رمان_منو_بہ_یادت_بیار
نگاهت در نگاهم شد چه بی تاب است قلب تو
ومن مست همین چشمم
قیامت میشوم با تو
شاعر یاس خادم الشهدا رمضانی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh