eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
358 دنبال‌کننده
31.9هزار عکس
13.6هزار ویدیو
155 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
✅رهبــر معظم انقلاب : این زنانی که توانستند شهیدانی را پرورش دهند توانستند شوهران یا فرزندان خود را به صورت انسانهای فداکار درآورند ؛ اینها زنان بزرگی هستند 🌸روز بزرگداشت مادران و همسران شهدا گرامی باد🌸 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
~🕊 ❣به یاد دارم آن مقدار پولی که برای کربلا رفتن کنار گذاشته بود ❣درست یک روز قبل از شهادتش به شخصی نیازمند انفاق کرد..🙃 ❣کربلا رفتنش به درست حضرت مادر امضا شد🍃.. ❤️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
در اولین روز ماه رجب عقد کردیم و صادق که روزه هم بود، در هنگام خواندن خطبه عقد چندین بار در گوش من زمزمه کرد که «آرزوی من را فراموش نکنید و دعا کنید» خاطره شهید تجلایی را یاد آور می شدند که همسرشان برایش آرزوی شهادت کرده بود. اولین مکانی که بعد از عقد رفتیم، گلزار شهدا بود. وقتی که در گلزار شهدا با هم قدم می زدیم، فقط در ذهنم با خود کلنجار می رفتم که می شود انسان کسی را که دوست دارد برایش یک چنین دعایی بکند که با شهادت از کنارش برود؟ با خود گفتم اگر در بین این شهدا، شهیدی را هم نام آقا صادق ببینم این دعا را خواهم کرد. دقیقا همان لحظه ای که به این مسئله فکر می کردم مزار شهید صادق جنگی را دیدم . در آن لحظه حال عجیبی پیدا کردم اما بعداز آن به این دعا مصمم شدم. به روایت همسر ♥️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍃 بعد از ماجرای مجروحیت علی تازه کمی سرحال شده بود یه شب شام منزل ما بودند . با هم سر سفره نشسته بودیم و بعد از مدت ها دور هم جمع بودیم دیدم تلفنش زنگ زد ... از لشگر بود . خبر داده بودند که اون شب بچه ها داشتن اعزام میشدند به سوریه دیدم علی قند تو دلش آب شده بود عین یک گنجشکی که طاقت نشستن نداره داشت پر میکشید ... سراسیمه از سر سفره بلند شد ما همه تعجب کرده بودیم.. که تازه فهمیدم بله علی آقا تصمیم گرفته و میخواد خودش رو به کاروان برسونه و از غافله عقب نمونه... با رفتنش ذره ای مخالفت نکردم شام رو نصفه کاره رها کرد سریع وسیله هاش رو جمع کرد منم بردمش خونشون که یه مقدار هم اونجا وسیله داشت از اونطرف هم رسوندمش ساری ... نمیدونستم این دیدار آخر من و علی هست ... عمه جان حضرت زینب (سلام الله علیها) طلبیده بودش... شوق شهادت به علی بال و پر داده بود و همین شد که علی پرواز کرد... خاطره ای از ♥️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍃 اشعه مستقیم آفتاب می‎ گداختش. می‎ دانست که پدر هم در زیر همین گرمای طاقت فرسا مشغول به کار است. با ارّه ای نسبتاً بزرگ به جان درختان خشک و بر زمین ریخته باغ افتاده بود. صاحب باغ که آمد از کار دست کشید و به تنه کوچک درخت پرتقال تکیه زد و نگاهش را به سمت او روانه ساخت. با این که هوا گرم است امّا خوب کار کرده‎ای... آفرین. در این دو ماه چهره باغ عوض شده... می‎ دانم کم است. می‎ دانم. امّا چه می شود کرد. بیا بگیر. این هم دستمزد این مدّت. عماد_مغنیه به آرامی جلو رفت و از صاحب باغ تشکر کرد. از باغ که بازگشت مستقیم رفت پیش روحانی روستا و گفت: می‎ دانم کم است. امّا با خودم عهد بسته بودم همه دست‎مزدم را بدهم به شما که برای ساخت مسجدِ روستا خرج کنید... ♥️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
ما درمورد طلاهایی که برای نامزدش می خریدیم با هم صحبت می کردیم ، در حالی که او نشسته بود و با لبخندی بر لب به ما نگاه می کرد و به محض اینکه صحبت ما را تمام کردیم ، او به ما برگشت و گفت: دلیل این صحبت ها چیست؟ بحث درباره این موارد هنوز خیلی زود است ، پس اگر شهید شدم چه میشه؟ بنابراین با عصبانیت از شنیدن سخنانش، برخاستیم. گفت: اشکالی ندارد اما بدان که من شهید هستم ، دیر یا زود. ♥️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 پیکر مطهر "شهید احمد زارعی" از شهدای دوران دفاع مقدس، پس از ۳۸ سال با تلاش گروه‌های تفحص شهدا کشف و شناسایی گردید 📃 اطلاعات تکمیلی در سایت تفحص شهدا👇 🔗 http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/2875 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
گیت های بازرسی رو رد کردیم وارد حیاط و سپس یک اتاق تو در توی نه چندان بزرگ شدیم وسط اتاق که بنایی قدیمی داشت یک درب چوبی بود که آقایون در ۴ صف در اتاق جلویی وخانمها هم صف های بعدی رو به ترتیب پر کردند همه چیز ساده بود تمام اتاق موکت شده بود,نه فرشی و نه تزیینی برایمان تو استکانهای کوچک قدیمی با نعلبکی چای آوردند من از هیجان نمیتونستم چیزی بخورم اول رد کردم ,خادمه بیت گفتن:چایی اینجا رو نمیخوری؟ پشیمان شدم وبرداشتم اذان گفته شد و ناگاه امام وارد شدند, به جای ورود از درب جلویی از درب انتهای اتاق وارد شدند تا از کنار ما عبور کنند ابهت وعظمتشان تمام وجودم را پر کرد وقتی از کنار ما عبور کردند تمام تپشهای قلبم رو حس میکردم گریه امان نمیداد فاطمه (فرزندشهید) به سرعت عبای آقا را بوسید صف ها مرتب شد ونماز به امامت مقتدای محبوبمان اقامه گردید بعد از نماز همگی به دور نایب امام زمان (عج) حلقه زدیم, آقا مختصری سخن گفتند از مقام شهدا, خصوصا شهدایی که برای حفظ امنیت جان خودشان را تقدیم کرده اند روایتی از رسول الله (ص)فرمودند که: النعمتان مجهولتان,الصحه والامان دونعمت است که قدرشان مجهول است,نعمت سلامتی وامنیت امنیت است که موجب میشود پیشرفت صورت بگیرد, امنیت است که باعث میشود انسان بتواند بدون نگرانی همسر وفرزندانش رو به درون جامعه بفرستد, اگر امنیت نبود حتی فرزند به مدرسه ومسجد هم که بخواهد برود باعث نگرانی است این شهدا حق بزرگی بر گردن ما دارند,شما خانواده شهدا که ان شاءالله ادامه دهنده ی را شهیدانتان باشید باید با عزت وسربلندی زندگی کنید که این باعث عزت و سربلندیه کشور است راوی همسر بزرگوار : عکس شهید مهدی حسین پور در دستان فاطمه خانم (فرزند شهید) در کنار رهبری
~🕊 💕 🔹مرتضی میگفت: 🔸من به جايی برسم كه خدا من را باانگشتش نشان دهد 🔹وبگويد اين مرتضی را كه می‌بينيد 🔸عاشقش شده و خونبَهايش را با شهادت دادم!! 🔹من هم شوخی میكردم و میگفتم بنشين تا خداعاشقت شود😄 🔸میگفت فاطمه 🔹آخر می‌بينی خدا چه جورعاشقم میشود! 🔸من از مرتضی دعای شهادت نديدم . میگفتم : تو خودت را برای خدا میگيری😉 🔹میگفت : بله اين قشنگ است كه خدا بگويد از تو خوشم آمده، بيا پيش خودم..🌿 🔸انشاءالله به جايی برسيم كه خدا بيايد سراغمان،❤️ 🔹چنان دلبری كنيم كه خدا بگويد اين برای من است🙃 ♥️
~🕊 💥 🔹خوشا به حال 🔹شهدای غواصی که 🔹در اعماق دریا به اوج رسیدند!!! 🔹خوشا به حال کسانی 🔹 چون شما که با دستانی بسته 🔹در اعماق دریا 🔹به اوج رسیدید.. 🔹و بَدا به حال ما 🔹که با دستانی باز 🔹غرق در زندگی دنیاییم 🔹وبه اوج رسیدن 🔹برایمان محال است .. ❤️🕊 ✨ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh