آخر این تیره شب هجر
به پایان آمد ...
پیکر مطهر پاسدار مدافع حرم
#شهید_مرتضی_کریمی
از شهدای جاویدالاثر خانطومان سوریه
بعد از گذشت ۶ سال از زمان شهادت
از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
و چشمانتظاری ۲ دخترش بالاخره پایان یافت.
#کانال_زخمیان_عاشق
-
ولـے هنوز هیچ قرص و مسکنـے هـم تر
ازِ نگاه بھ گنبد امامرضا از اون حجرھ
آخرۍ تو صحن انقلاب نیومدھ (꧇
صادقتهرانیزاده@yasfatemii .mp3
3.36M
#حاجصادقتهرانیزاده
『 نماهنگ؛ بالای ِ نی... 🖤•』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیدمصطفیالموسوی
بسمِ الله الرحمٰنِ الرحيم
وفدينا الآلَ بذبحٍ عظيم
من داستهُ الخيلُ بكربلا
وهو صراطُ الحقّ المستقيم...💔
👈 قابل توجه دوستانی که برای شهدا کار میکنند.
روز بعد از مراسم یادواره شهدا سید را دیدم و بابت مراسم خوب دیشب تشکر کردم .
گفت: ما کاری نکردیم؛ زحمت کار به دوش بچههای مسجد و خود شهدا بود .
گفتم: سید میخوام ماجرایی رو برات تعریف کنم که دیگه احساس خستگی نکنی!
سال قبل در یکی از مساجد تهران یادواره شهدای مسجد برگزار شد . مسئول فرهنگی مسجد خیلی برای هماهنگی برنامه تلاش میکرد اما کارها خوب پیش نمیرفت .
تا اینکه شب قبل از مراسم، خیلی سریع همه چیز مرتب شد؛ سخنران، قاری، مداح و... مراسم از آنچه فکر میکرد بهتر برگزار شد .
من میگفتم و سید باتعجب گوش میکرد .
مسئول فرهنگی خیلی خوشحال بود اما میدانست این اتفاق عادی نیست!
همان شب یکی از شهدای مسجد را در خواب میبیند . شهید از او تشکر میکند و میگوید: فکر نکن مراسم را شما هماهنگ کردی! قرار بود
✨حضرت زهرا سلام الله علیها ✨تشریف بیاورند؛ ما هم برنامه را هماهنگ کردیم .
سید عینکش را برداشت و با پشت دست اشک هایش را پاک میکرد .
📚منبع:کتاب همسفر شهدا
🌷شهید سید علیرضا مصطفوی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
🌸🌱🌸🌱💓🌱🌸🌱🌸
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
دست نوشته شهید حججی:
برای فرهنگ
جنگ، جنگ است؛ چه سخت باشد و چه نرم...
عدهای را با جسمشان میکُشند و عدهای را با فرهنگشان، هشت سال، زدند و زدند و زدند
خواستند ریشه اسلام را بزنند، بیشتر رشد کرد.
چندین سال است از شاخ و برگها شروع کردهاند؛ کمر بستهاند کل درخت را بسوزانند ،از جنگ نرم غافل نشوید...
جنگ نرم، مَرد میخواهد،محکم و استوار شاید گلوله و ترکشی نباشد، اما...
طوری ذهنت را هدف گرفتهاند که حواست نباشد خوردی اگر فشنگت بزنند میشوی الگو، مایه افتخار اما اگر نیرنگت بزنند چه...؟
خواهرم، برادرم، خیلی حواست به سنگرت باشد چادرت، غیرتت، ایمانت، درست همه و همه را هدف گرفتهاند... همه را
دشمن جنگ نرم را از جنگ سخت جدیتر گرفته است، مبادا تو به بازی بگیری که باختهای... فرهنگ تو، ایمان تو، عقیده تو، همه و همه برای توست و دشمن فقط به فکر گرفتن آن از توست...
ایمانت را ازت بگیرند چه چیزی دیگر داری؟خیلی حواست باشد دشمن تو جلوی خدای خودش ایستاد چه برسد به تو...
جنگ نرم، جنگ نرم، جنگ نرم... را جدی بگیرید .
یاد داشتی از
🌷شهید محسن حججی🌷
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 خبر فوری
خبر آمد ...
که از سیاهی شام ؛
نور صبحی سپید آوردند
💠 پیکر مطهر شهید مدافع حرم محمد_اینانلو از طریق آزمایش دی ان ای شناسایی شد
🔸 اطلاعات تکمیلی و برنامه ها و مراسمات شهید متعاقبا اعلام خواهد شد
شهید_محمد_اینانلو
#خانطومان
خوش_اومدی_پهلوون🌷
#شهید_محمد_اینانلو
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
سهلابنسعدساعدی از صحابی رسولالله گوید:
به بیت المقدس می رفتم.
گذارم بر دمشق افتاد.
شهری دیدم جویهای آب روان
و درختانِ بسیار
و پرده ها و حجاب های دیبا آویخته.
مردم را دیدم شادمانی می کنند
و زنان دف و طبل می زنند.
با خود گفتم:
شامیان را عیدی باشد که ما ندانیم؟
چند تن دیدم با یکدیگر سخن می گفتند.
پرسیدم «شما شامیان را عیدیاست که ما نمیدانیم؟»
گفتند «پیرمرد! گویا تو بیابانی چادرنشینی.»
گفتم «من سهل ابن سعدم. محمد را دیدهام.»
گفتند «سهل!عجب نداری که آسمان خون نمیبارد
و زمین اهلِ خود را فرو نمی برد؟»
گفتم «چه شده؟»
گفتند «این سرِ حسین، عترتِ محمد است.
از عراق ارمغان آورده اند.»
گفتم «واعجبا! سرِ حسین را آورده اند و
مردم شادی می کنند؟»
باز پرسیدم «از کدام دروازه می آورند؟»
اشارت به دروازه ای کردند که آن را
«باب ساعات» می گفتند.
در میانِ گفتگویِ ما،
ناگهان دیدم بیرق های پی در پی پیدا شد
و سرهای بر نیزه.
سرِ عباسِ ابن علی ابن ابی طالب
در پیشِ آنها بود.
نیک در آن نگریستم: گویی می خندید.
.
سواری دیدم بیرقی در دست داشت
پیکان از بالای بیرق بیرون آورده
و سری بر آن بود:
شبیه ترینِ مردم به رسولِ خدا!
پشتِ همه سرها و جلوی زنان بود.
آن را هیبتی عظیم بود و روشنیِ تابان
و محاسنش با اندکی سفیدی و
به زنگِ خضاب شده
گشاده چشم
ابروها باریک و کشیده
پیشانیِ باز
میانِ بینی اندکی برآمده
لبخندزنان
دیدگانش گویی سمتِ افق می نگریست:
سوی آسمان؛
و باد در محاسنِ او افتاده،
به راست و چپ می برد.
گویی امیرالمؤمنین است.
و دیدم از پشتِ سرِ وی
زنانی بر شترانِ بی روپوش سوارند...
ياسينحجازی؛ آه؛ص۴۹۸و۴۹۹🌿!