eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
345 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
همسرم در روز می توانست جان خودش را نجات دهد💯 و زنده بماند، اما گرفته بود که جان همکارانش👨🚒 را نجات دهد. آن طور که می گویند، به آنها اعلام📢 کرده بودند که ساختمان را تخلیه کنند اما وی یک نفر از آتش نشانان را داد و دوباره به ساختمان🏢 بازگشت تا جان "حامد هوایی" را هم نجات دهد، چون می دانست که پای او شکسته است😰 و توان شدن از ساختمان را ندارد، به همین دلیل او را روی دوش خود گذاشته بود❣ تا از ساختمان خارج شوند که آن حادثه اتفاق افتاد و هر دو در کنار یکدیگر زیر آوار رفتند😔 و به رسیدند. 🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃◽️🍃◽️🍃◽️🍃 #شب_قدر 👈 سرنوشت همه به این کار گره خورده! ✅ "کلید اینجاست!" 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃◽️🍃◽️🍃◽️🍃 #شب_قدر 👈 سرنوشت همه به این کار گره خورده! ✅ "کلید اینجاست!" 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
اذان ظهربه افق تهران 🔰پیامبر اکرم(ص) کسی که شب قدر رابه عبادت احیابدارد وباایمان وصابرباشد،خداوند،گناهان گذشته اش رابیامرزد 📚مستدرک الوسائل،ج۷،ص۴۵۸
با آسمان مفاخره کردیم تا سحـر ... او از ستاره دم زد و من از شمــا دم زدم ... ! #مردان_بی_ادعا #دفاع_مقدس نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
پیامبر بزرگ مرتبه اسلام(ص) فرمود: هرکس بخواهد به حضرت آدم در علمش و به نوح در تقوایش و به ابراهیم در بردباری‌اش و به موسی در هیبتش و به عیسی در عبادتش نظر کند، به علی بن ابی‌طالب(ع) بنگرد. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
وقتے خبر رسید ڪہ مسجد سرے شکست.. در گوشہ اے ز خانہ #قد_دختری شڪست باور نمیڪند ڪہ علے را زمین زدند آن #حیدرے ڪہ با نگہ ش خیبرے شڪست..😭 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعضے‌ها حرف از #آی‌کیو مے‌زنند!! امـــــا هرچہ گشتم، آی‌کیو بالاتر از #شهدا نیافتم! آنها ڪہ حیات ناچیـــــز این دنیا را دادند؛ در عـــوضش، حیات ابــدی و رزق عند رب ستاندند.. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠مادر شهیدان حسن، عباس و حسین صابری گفت: عباس آقا در دوران #تفحص_شهدا به عراقی‌ها هدیه می‌داد تا آنها در روند این کار با گروه همکاری کنند با آنها با مهربانی رفتار می‌کرد؛ بعد از شهادتش هم عراقی‌ها ۵۰ هزار تومان خرج کردند و برای پسرم مراسم ختم گرفتند. 🕊شهید عباس صابری در پنجم‌ خرداد ماه سال ۷۵ در جریان کشف پیکر های مطهر شهدا به فیض عظیم شهادت نائل آمد. #صلوات نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh.
دلنوشته و دستخط زیبا منسوب به امير كبير در شب قدر بار پروردگارا! الهی! ملکا! قادرا! خداوندا! امیر تویی، کبیر تویی... تقی همان شاگرد آشپز است. معبودا! رو به سوی تو دارم، هدایتی فرما تا گره از کار مردم بگشایم تا مقبول تو گردد... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
4_539522538909205044.mp3
2.78M
🔲◾️▪️اجازه بدید یه باره دیگه آقا را ببینم نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#اعمال _شب21 علاوه بر اعمال مشترک شبهای قدر که شامل 1⃣غسل ، 2⃣خواندن زیارت عاشورا، 3⃣دو رکعت نماز شب قدر که در هر رکعت یک حمد و ۷ سوره توحید و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفرالله و اتوب الیه ، 4⃣قرآن سر گرفتن، 5⃣احیا داشتن و 6⃣خواندن صد رکعت نماز و 7⃣دعاهای مشترک این شبها که در مفاتیح موجود هست اعمال اين شب بر دو قسم است، قسم اول دعاهايي كه مربوط به دهه آخر ماه رمضان است و قسم ديگر اعمال مخصوص شب بيست و يكم، كه به اين شرح است: 🕊به فرموده "شيخ مفيد"، در اين شب صلوات بسيار فرستد 🕊و بر ظالمان بر آل محمد(ص) و همچنين بر قاتل اميرمومنان(ع) بسيار لعن و نفرين فرستد 🕊و هم براي خويش و پدر و مادرش و ساير مومنان و مومنات دعا كند. 💫💫💫دعا براي وجود مبارك امام زمان(عج) و فرج آن حضرت، يكي ديگر از اعمال اين شب است. 🕊دعايي است كه در "مصباح المتهجد" و "كافي" نقل شده است كه در شب بيست و يكم خوانده مي‌شود 📚مفاتیح الجنان 🏴🕊اللهم عجل لولیک الفرج🕊🏴 نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
امشب این دل یاد مولا می کند لیلة القـدر است و احیا می کند بشنو ای گـوش دلها بی صدا نغمه ی فـزت و رب الکعبه را . . . ▪️فرارسیدن ایام شهادت مولای متقیان علی (ع) بر شما خوبان تسلیت و تعزیت باد▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍لـیـلــے سـلـطـانــے 🌹قـسـمـت بــیــسـت ونــهـم شهریار برف شادے رو گرفت سمت صورتم و گفت:آخہ اینم روز بود تو بدنیا اومدے؟ با خندہ صورتم رو گرفتم برف شادے نرہ توے چشم هام! همونطور ڪہ با دست صورتم رو پوشندہ بودم گفتم:شهریار یعنے بزنے نہ من نہ تو! مادرم با حرص گفت:واے انگار پنج شیش سالشونہ!بیاید سر سفرہ الان سال تحویل میشہ! دستم هام رو از روے صورتم برداشتم شهریار خواست بہ سمتم بیاد ڪہ سریع دویدم ڪنار پدر و مادرم نشستم،شهریار چندبار انگشت اشارہ ش رو برام تڪون داد یعنے دارم برات! مثل هرسال سر سفرہ هفت سین مون ڪیڪ تولد هم بود،سال نو،تولد نو،هانیہ ے نو! دست هامون رو براے دعا بالا گرفتیم ڪہ صداے زنگ دراومد،سریع بلند شدم و گفتم:من باز مے ڪنم! آیفون رو برداشتم:بلہ! صداے عمو حسین اومد:مهمون بـے دعوت نمیخواید؟ همونطور ڪہ دڪمہ ے آیفون رو فشار مے دادم گفتم:بفرمایید! رو بہ مادرم اینا گفتم:عاطفہ اینا اومدن! زیاد برامون جاے تعجب نداشت،تقریبا هرسال اینطورے بود! همہ براے استقبال جلوے در ایستادیم،خالہ فاطمہ و عمو حسین داشتن وارد مے شدن ڪہ عاطفہ زودتر دویید داخل،عمو حسین گفت:دختر امون بدہ! هانیہ دوید سمتم و محڪم بغلم ڪرد،ڪم موندہ بود استخون هام بشڪنہ! دست هام رو دور ڪمرش حلقہ ڪردم عاطفہ با خوشحالے گفت:هین هین تولدت مبارڪ! لبخندے زدم و گفتم:مرسے عاطے فقط استخون برام نموند! سریع ازم جدا شد،امین و مریم هم وارد شدن،مریم بغلم ڪرد و گفت:تولدت مبارڪ خانم خانما! با لبخند تشڪر ڪردم،امین همونطور ڪہ دنبال مریم مے رفت گفت:تولدتون مبارڪ! سرد گفتم:ممنون! همہ دور سفرہ نشستیم،نگاهم رو دوختم بہ شمع هاے روے ڪیڪ،نوزدہ! اے ڪاش عدد یڪ رو میذاشتن! عاطفہ ڪنارم نشستہ بود،صداے توپ اومد و بعدش هم مجرے ڪہ شروع سال جدید رو تبریڪ مے گفت! همہ مشغول روبوسے و تبریڪ گفتن شدیم،شهریار شیرینے رو برداشت و بہ همہ تعارف ڪرد. خالہ فاطمہ با شوق گفت:امسال سال خیلے خوبیہ! بے اختیار گفتم:آرہ! مریم با شیطنت گفت:ڪلڪ یہ خبرایـے هستا! بـے تفاوت گفتم:نہ از اون خبرا! همہ خندیدن،شهریار با اخم گفت:مامان ڪسے اومدہ بہ من خبر ندادے؟ عموحسین با دست زد بہ ڪمر شهریار و با خندہ گفت:داش غیرت! پدرم بہ شوخے گفت:اصلا اومدہ باشہ بچہ،باباش اینجا هست! خالہ فاطمہ گفت:پس بریم لباس آمادہ ڪنیم براے عروسے. با شیطنت بہ شهریار نگاہ ڪردم و گفتم:بلہ ولے براے عروسے شهریار! همہ با هم اووو گفتن و شهریار سرش رو انداخت پایین! عاطفہ آروم گفت:هانے جدے میگے؟ در گوشش گفتم:آرہ بابا،عاطفہ باید دختر رو ببینے عین خل و چل هاس! عاطفہ با ناراحتے گفت:ببین دختر چے هست!شهریار شما از اول بـے سلیقہ بود! بہ زور جلوے خودم رو گرفتہ بودم تا نخندم! مادرم نگاهے بہ پدرم ڪرد،پدرم سرش رو تڪون داد مادرم گفت:حالا ڪہ همہ دور هم جمع شدیم با اجازہ ما بعد از عید براے خواستگارے از عاطفہ جون براے شهریار بیایم! قیافہ عاطفہ دیدنے بود،با خندہ سرم رو انداختم پایین! عاطفہ داشت هاج و واج مادرم رو نگاہ میڪرد خالہ فاطمہ هم چشم غرہ مے رفت! با خندہ گفتم:گفتم ڪہ خل و چلہ! عاطفہ بہ خودش اومد و سرش رو انداخت پایین،گونہ هاش قرمز شدہ بود! خالہ فاطمہ نگاهے بہ عمو حسین انداخت و گفت:صاحب اختیارید!بعداز خبر مادربزرگ شدنم بهترین خبرے بود ڪہ شنیدم! خندہ م قطع شد،ناراحت نشدم اما خوش حال هم نشدم! خبر بچہ دار شدن امین و مریم نمیتونست براے من خوش حال ڪنندہ یا ناراحت ڪنندہ باشہ،حس خاصے نداشتم اما قلبم یہ جورے شد! زخم هاے گذشتہ خوب میشن ولے جاشون میمونہ! همہ با خوشحالے مشغول تبریڪ گفتن شدن،امین و مریم با خندہ و خجالت سرشون رو انداختن پایین و دست همدیگہ رو گرفتن! خالہ فاطمہ گفت:هانیہ شمع ها آب شد!تا اینا مشغول خجالت ڪشیدنن تو شمع هاتو فوت ڪن! لبخندے زدم و شمع ها رو فوت ڪردم! زیر لب گفتم:نوزدہ سالگے از تو شروع میشم! ادامــه دارد... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
✍لـیـلــے سـلـطـانــے 🌹قـسـمـت بــیــسـت وهــشـتـم استاد از ڪلاس بیرون رفت،سریع بہ بهار گفتم:پاشو بریم چادر رو پس بدم! با خستگے بلند شد،همونطور ڪہ از ڪلاس بیرون میرفتیم گفت:هانے بہ نظرم باید از سهیلے هم تشڪر ڪنے! تمام ماجرا رو براش تعریف ڪردہ بودم،با شڪ گفتم:روم نمیشہ!تازہ این طلبہ س توقع تشڪر از نامحرم ندارہ! دستش رو بہ نشونہ خاڪ بر سرت گرفت سمت سرم! خندہ م گرفت،از دانشگاہ خارج شدیم و رفتیم بہ سمت حسینیہ! بهار چشم هاش رو بست و هوا رو داد تو ریہ هاش همونطور گفت:آخے سال جدید میاد،هانے بـے اعصاب دلم برات تنگ میشہ! با حرص گفتم:من بـے اعصابم؟! چشم هاش رو باز ڪرد،نگاهے بهم انداخت و گفت:نہ ڪے گفتہ تو بـے اعصابـے؟! با خندہ گونہ ش رو بوسیدم و گفتم:الان ڪہ بـے اعصاب نیستم!خوبم ڪہ! با تعجب گفت:خدایا خودت ختم بہ خیر ڪن،این یہ چیزیش شدہ! چیزے نگفتم،رسیدیم جلوے حسینیہ خواستم در بزنم ڪہ خانم محمدے اومد بیرون با لبخند گفتم:سلام چقدر حلال زادہ! چادر رو از ڪیفم بیرون آوردم و گرفتم سمتش. _بفرمایید دیروز یادم رفت پس بدم ببخشید! لبخندے زد و گفت:سلام عزیزم،اگہ میخواستم پس میگرفتم! سریع اضافہ ڪرد:تازہ گرفتہ بودمشا فڪر نڪنے قدیمیہ نمیخوام،قسمت تو بود از روضہ ے خانم! _آخہ.... دستم رو گرفت و گفت:آخہ ندارہ!با اجازہ ت من برم عجلہ دارم! ازش خداحافظے ڪردیم،بہ چادر توے دستم نگاہ ڪردم بهار گفت:سر ڪن ببینم چہ شڪلے میشے؟ سرم رو بلند ڪردم. _آخہ... نذاشت ادامہ بدم با حرص گفت:آخہ و درد!هے آخہ آخہ!سر ڪن ببینم! با تعجب نگاهش ڪردم. _بهار دڪتر لازمیا! چند قدم ازش فاصلہ گرفتم یعنے ازت میترسم،نگاهے بہ آسمون انداختم و بعد بهار رو نگاہ ڪردم زیر لب گفتم:خدایا خودت شفاش بدہ! با خندہ بشگونے از بازوم گرفت. _هانیہ خیلے بدے! خندہ م گرفت،حالم تو این چند روز چقدر عوض شدہ بود! چادر رو سر ڪردم،بهار با شوق نگاهم ڪرد و گفت:خیلے بهت میاد! با لبخند گفتم:اتفاقا تو فڪرش بودم دوبارہ چادرے بشم! دستم رو گرفت و گفت:خب حاج خانم الان وقت تشڪر از استادہ! _منو بڪشے هم نمیام از سهیلے تشڪر ڪنم والسلام! بازوم رو گرفت و گفت:نپرسیدم ڪہ میخواے یا نہ! شروع ڪرد بہ راہ رفتن من رو هم دنبال خودش میڪشید،رسیدیم جلوے دانشگاہ نفس نفس زنون گفت:بیا برو ارواح خاڪ باغچہ تون!من دیگہ نا ندارم! با حرص نگاهش ڪردم،از طرفے احساس میڪردم باید از سهیلے تشڪر ڪنم! با تردید وارد دانشگاہ شدم،از چند نفر سراغش رو گرفتم،یڪے از پسرها گفت تو یڪے از ڪلاس ها با چند نفر جلسہ دارہ! جلوے در ایستادم تا جلسہ شون تموم بشہ،همون پسر وارد ڪلاس شد،در رو ڪہ باز ڪرد سهیلے رو دیدم داشت با چندنفر صحبت میڪرد،پسر رفت بہ سمتش و چیزے گفت و با دست بہ من اشارہ ڪرد! شروع ڪردم بہ نفرین ڪردنش! مے مردے حرف نزنے آقا پسر خب ایستادم بیاد دیگہ! سرم رو برگردوندم سمت دیگہ یعنے من حواسم نیست! _خانم هدایتے! صداے سهیلے بود،نفسے ڪشیدم و سرم رو برگردوندم سمتش! در ڪلاس رو بست و چند قدم اومد بہ سمتم! _با من ڪار داشتید؟! هول ڪردہ بودم و خجالت مے ڪشیدم!شاهد قسمت هاے بد زندگیم بود! با تردید گفتم:خب راستش.... بہ خودم گفتم هانیہ خدا ڪہ نیست بندہ ے خداست،اون بخشیدہ پس نگران چے هستے؟! این بیچارہ هم ڪہ بهت چیزے نگفتہ و فقط ڪمڪت ڪردہ اومدے تشڪر ڪنے همین! آروم شدم. آروم اما محڪم گفتم:سلام وقتتون رو نمیگیرم بعداز جلسہ باهاتون صحبت میڪنم. دست بہ سینہ شد و گفت:علیڪ سلام اگر ڪوتاهہ بفرمایید! لحنش مثل همیشہ بود جدے اما آروم نہ با روے اخم آلود! _اومدم ازتون تشڪر ڪنم،بابت تمام ڪمڪ هایے ڪہ بهم ڪردید اگه شما ڪمڪ نمے ڪردید شاید اتفاق هاے بدترے برام مے افتاد! زل زد بہ دیوار پشت سرم و گفت:هرڪارے ڪردم وظیفہ بودہ!فقط التماس دعا! تند گفتم:بلہ اون ڪہ حتما!خدانگهدار خواستم برم ڪہ گفت:چادرتون مبارڪ!یاعلے! وارد ڪلاس شد،نگاهے بهش انداختم ڪہ پشتش بہ من بود! صبر نڪرد بگم ممنون! ادامــه دارد... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
سلام علیکم عرض ادب احترام شبتون مهدوی طاعات عبادات شما قبول دوستان خوبم اعضای محترم زخمیان عشق نت نداشتم ولی دعای گوی شما دوستان خوبم بودم ان شاءالله بهترین تقدیر ها با دعا آمین و امضای امام زمان عج برای همه مون باشه آمین التماس دعا دارم از همه شما دوستان شهدایی
تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى ...
سَلْمانْ مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ تابع ؛ محبّ‌ و مدافع محض ... در راه رضایت ؛ دست یا داد ... یَارَبِّ مُسلمانی ما را سَلْمانْ وار کن ...
یک به جای الْعَفْوَ پاکمان میکند ...