eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
351 دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
11.5هزار ویدیو
143 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فرازی از نامه شهید: قرآن را که بهترین راهنمای الهی است فراگرفته وبا عمل به آیات الهی از هر گونه گمراهی وجهل بدر آئید تاخود راهنمای دیگران شوید نماز را همیشه بر پا دارید و لحظه ای از یاد خدا غافل نباشید وچون مردان خدا از جهل و گمراهی پرهیز کرده ودر راه حق به مردانگی وبا یاد در عرصه قدم بگذارید. نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
بابک نمازش هیچگاه قضا نمی‌شد، همیشه صبحِ زود از خواب بلند می‌شد، یک روز هم که تا ساعت ۱۰ صبح خواب مانده بود سراسیمه از خواب بلند شد و گفت من نباید عمرم را هدر دهم و این همه را صرف خواب کنم. بابک همیشه در حال درس خواندن بود و حتی فوق‌لیسانس قبول شد و ثبت نام هم کرد اما گفت: رفتن به سوریه و دفاع از حریم آل الله واجب تر از رفتن به دانشگاه است وقتی از آنجا آمدم ادامه تحصیل خواهم داد. 🌺شهید بابک نوری هریس🌺 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💚عید زیباى برائت از عدو دارد ربیع 💛عید میلاد دو دلدار نکو دارد ربیع 💙موسم سرمستى دلهاى شیدا آمده 💗مصطفى با حضرت صادق به دنیا آمده 🎊 عیدتووووون مباررررررک 🎊 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5848392976245457404.mp3
6.43M
🎊قطعه استديويى"دميده فجر صادق" 🎊به مناسبت ميلاد امام صادق (عليه السلام) 🌸با صداى:حامد جليلى نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
Rasane_Aftab-2.mp3
8.25M
🎊قطعه استديويى"خاتم نبوت" 🎊به مناسبت ميلاد پيامبر اكرم(ص) 🌸با صداى:حامد جليلى نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🎊از جلوه گل نشان سرمد خیزد 🎈وز بوی گلاب نام احمد خیزد 🎊در هر نفسی که می رود بر صلوات 🎈آوای درود بر محمد(ص) خیزد نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای بهر تجلا گهرت باد مبارک ای طور نبوت شجرت باد مبارک ای مکه نسیم سحرت باد مبارک ای آمنه قرص قمرت باد مبارک 🎊میلاد حضرت محمد (ص) بر همه شما دوستان خوبم در کانال شمیم رضوان تبریک و تهنیت باد🎊 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشقی به پاکی گل نرگس ‏خدايا ؛ دنیا شلوغه ؛ ما را از هر چه حُب دنیا رد صلاحيت كن ؛ از بندگی نه ... إلهى هَبْ لى کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ •• نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 شایان هی من بدبخت و می کشیدو ازاین مغازه به اون مغازه می برد. دیگه ازخستگی داشتم می مردم، باکلافگی گفتم: +شایان بسه دیگه خستم کردی، من هرلباسی انتخاب می کنم یک ایرادی میزاری روش ..عهه شایان باپررویی گفت: شایان:حرف نزن،کسی که همراه من مهمانی میاد باید‌ خوش تیپ باشه. دیگه واقعاحرصم ودرآورده بود،وسط مرکزخرید بلندجیغ کشیدم وباصدای جیغ جیغی گفتم: +حرف مفت نزن شایان،من‌همراه توام یاتوهمراه من؟ اصلامگه من به توگفتم بیای بیرون؟ تو گفتی بیا منم بهت لطف کردم اومدم. پس گندنزن به بیرون اومدنمون،اه ایش اوف. بعدازگفتن این حرف هامحکم پام وکوبیدم روی زمین، شایان خیلی خنثی انگارکه هیچی بهش‌ نگفتم لبخنددندان نمایی زدوگفت: شایان:تموم شد؟ کمی فکرکردم تاحرفی روازقلم نندازم، سرفه ای کردم وگفتم: +آره،می تونیم بریم. چندنفری که اطرافمون ایستاده بودن ازاین ضدو نقیض بودن رفتارمون چشماشون گردشد، الان پیش خودشون میگن چقدر این دوتاخلن‌. البته اگه بگن هم بهشون حق میدم چون خودمم ازرفتارام تعجب کرده بودم. به همراه شایان ازجلوی چشمای گردشده ی اونها گذشتیم ودوباره مشغول نگاه کردن لباسهاشدیم با این تفاوت که شایان ایندفعه جرات نمیکردروی لباس ها عیبی بزاره. گوشی شایان زنگ خورد، ببخشیدی گفت ورفت یک گوشه ایستاد تاحرف بزنه، منم ازفرصت استفاده کردم ولباس هارونگاه کردم... یک لباس بدجورنظرم وجذب کرد یک لباس براق قرمزکه خیلی شیک بودبا یک کمربندبزرگ خوشگل وسطش ،خیلی به دلم نشست. خواستم برم تو ولی ترجیح دادم شایانم بیاد تا نظرش وبپرسم.‌ به ساعت نگاه کردم هفت ونیم بود،پوف کلافه ای کشیدم وزیر لب گفتم: +بیا دیگه شایان. چند لحظه منتظر موندم تا شایان‌ اومد، لباس وبهش نشون دادم و گفتم: +شایان دلیل ومنطق نیاره که لباس بده یاخوب فقط یک کلمه آره یانه؟ خندیدوبعدازچندلحظه فکرکردن گفت: شایان:قشنگه ولی توتن توزشته. محکم کوبیدم توپیشانیم وگفتم: +شایان کمترمسخره بازی دربیار عین آدم بگو خوبه یانه؟ شایان بازخندیدوگفت: شایان:باشه باباشوخی کردم،خیلی خوبه. لبخندبزرگی زدم وباذوق رفتیم تو مغازه وازفروشنده خواستم لباس وبرام بیاره. رفتم اتاق پرو ولباس وتنم کردم، باهرزور و بدبختی بود زیپ وبستم. خیلی ازلباس خوشم اومد ،توتنم حرف نداشت کیپ تنم بود، دقیقاهمونی بودکه می خواستم. لباس ودرآوردم ولباسای خودم وپوشیدم وازاتاق پروبیرون اومدم. لباس وگذاشتم روی میزوکارتم و ازکیفم درآوردم وگفتم: +چقدرشد؟ _حساب شده باتعجب گفتم: +جدی؟ _بله،آقاحساب کردن آهانی گفتم وبسته ی لباس و به دست گرفتم وباشایان از مغازه اومدیم بیرون،روبه شایان گفتم: +شایان چقدرشدبهت پولتوبدم. شایان اخمی کردوگفت: شایان:حرف نزن بچه،وقتی مردهمراه آدمه خوب نیست زن دست توجیب کنه. +اوهو،حالاکه اینجوریه ازاین به بعدهروقت خواستم برم خریدبه تومیگم. شایان بالحن باحالی گفت: شایان:دیگه پررونشو ،یکبار دلم خواست ثواب کنم به یک مستحق کمک کنم عصبی گفتم: +خیلی بدی،مستحقم خودتی شایان خندیدودیگه چیزی نگفت. &ادامه نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh