eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
354 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
11هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
12.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴شهیدی که لحظاتی قبل از شهادت؛ وصیتش را نوشت و آن را با دست آغشته به خون خودش امضا کرد. 🕊🇮🇷📖🌷
: هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی . . . . خدایا، به هر که و به هر چه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی. هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را بر هم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم ... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم، و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم، و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم . . . خدایا تو را بر همه‌ی این نعمت ها شکر می کنم.
💠 یکی از شهدای گمنام آرمیده در بوستان ملت سلماس شناسایی شد 🕊 "شهید سید کریم عباسی" که به‌عنوان شهید گمنام در سال ۱۳۸۸ در "پارک ملت شهر سلماس" دفن شده بود، از طریق انجام آزمایش DNA شناسایی شد. 🔗 http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/3041
🌹روایت خواهرشهید🌹 ✍ شبی درعالم رویا ،دریک مکانی 🕌 که عده زیادی مردم درآنجا مجتمع بودند مشاهده کردم برادرشهیدم (سردارشهید جواد دل آذر) به مردم گفت هرموقع این چنین تجمعی داشتید 🙌،دستانتان را بالا بیارید وبه حالت دعا🤲 ،ده مرتبه بگویید: ♥️یا صاحب الزمان♥️ جهت تعجیل در ظهور مهدی فاطمه سلام الله علیها صلوات...
مذاکرات نهایی برای برقراری زیارت حضرت زینب (س) علیرضا رشیدیان، رئیس سازمان حج و زیارت به منظور بررسی مقدمات ازسرگیری سفر زیارتی سوریه و نهایی شدن مذاکرات در این رابطه، به دمشق رفت.
شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «حمید احسانی» حمید متولد ۲۴ تیرماه ۱۳۷۲ است که در ۱۹ سالگی ازدواج کرد. او ۲ بار به سوریه اعزام شد و سرانجام در ۱۷ آبان ماه سال ۹۲ روبروی حرم حضرت زینب (س) با گلوله تک‌تیراندازهای تکفیری به شهادت رسید. از وی یک دختر به یادگار مانده است. دعای خیرش بدرقه زندگی‌مان ان‌شاالله
 حجت عاشق شهادت بود 5سال قبل از شهادتش اتاقش را با عنوان ⇜"حجره شهید حجت رحیمی " مزین نمود و با شهدا انس عجیبی داشت قبل از شهادتش هر کس وارد اتاقش می شد بوی شهیدوشهادت به مشامش میخورد و براین اساس بود که تقدیر الهی براین شد تا حجت خوبی ها در اسفند ماه 1390 در خرمشهر شهر خونین و در نزدیک ترین نقطه به مرقد اربابش حسین شهدشهادت را در جریان جنگ نرم و در حین ماموریت در ستاد راهیان نور کشور بنوشد. و اینچنین است که راه شهادت هنوز برای برخی خواص باز است .... 📜وصیت شهید حجت الله: خدایا ! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آنها نشوم و با روی سفید به دیدارشان بیایم.  شهید حجت الله رحیمی نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت: دعا کن با دهانے‌ کھ نکردی تو گناھ، گفت موسے‌: من ندارم آن دهان ! گفت: ما را از دهانِ غیر خوان حالا این یعنی چی🤔؟! 🌴💎🍁💎🌴
عشقی به پاکی گل نرگس ‏خدايا ؛ دنیا شلوغه ؛ ما را از هر چه حُب دنیا رد صلاحيت كن ؛ از بندگی نه ... إلهى هَبْ لى کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ •• نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 به آیینه نگاه کردم و تیپ جذابم ووارسی کردم، باخودم گفتم: +حیف این تیپ نیست آخه صرف خواستگاریه اینابشه؟ شلوارخیلی گشادسفیدبا گل های بزرگ آبی رنگ که کشش ازکمرآویزون بود،جوراب صورتی ای که پاره بود،به اصلی کاری یعنی مانتونگاه کردم،مانتوای به رنگ سبزباگل های ریززرد، این مانتوبرای خانم جون بود،ظهرازاتاقش کِش رفته بودم. چون قدخانم جون ازمن کوتاه تربودمانتوشم برام خیلی کوتاه بود،به زورتا رونم می رسید. حالابایدموهام وشلخته درست کنم،سریع خم شدم طوری که موهام آویزون بود،دست کردم توموهام وژولیدش کردم طوری که دیگه حتی قابل شونه زدنم نباشه.بعدازچنددقیقه سرم و بلندکردم وبه آیینه نگاه کردم،لبخندی ازسر رضایت زدم. یهویادچیزی افتادم،سریع به سمت کمدم حمله کردم. خداکنه باشه،بعدازچنددقیقه پیداش کردم،باذوق کلیپس وبرداشتم وروبه روی آیینه ایستادم. کلیپس قرمزرنگ بود،ازاون کلیپسایی بودکه چندسال پیش مدبودوهرکی به سرش می زد شاخ اون زمان بود. خب حالاکجای سرم بزنمش که موهای خوشگلم خراب نشه؟اوممم آهان فهمیدم. کلیپس وبازکردم ووسط سرم زدم،خودم ازدیدن قیافم خندم گرفته بود. خب حالامیریم سراغ امر مهم آرایش. به ساعت نگاه کردم،فقط بیست دقیقه وقت داشتم.سریع کرم برنزم وبرداشتم، انقدرازاون کرم به صورتم زدم که شبیه سرخ پوستا شدم،خب حالابه این رنگ پوست چه رژی میاد؟ اوممم رژبنفش ...طوری که یک بندانگشت پایین تر ازلبم باشه زدم.. خواستم خط چشم وبزارم کنارولی پشیمون شدم، خط بزرگی هم زیرچشمم کشیدم. خودم و توی اینه دیدم بلندزدم زیرخنده، بعدازچندروز این اولین خنده ی ازته دلم بود. خب تیپم تکمیل شده بود،با ذوق روی تخت نشستم وزل زدم به ناخونام که کلانامرتب بودن،وای خدای من قیافه مامان وبابادیدن داره،امیدوارم به مرزسکته نرسن. باصدای گوشیم ازفکربیرون اومدم، به گوشیم نگاه کردم شایان بود،سریع جواب دادم: +سلام شایان:اوه چه شادوشنگولی چی شد؟چی کارکردی؟ خندیدم وگفتم: +اگه بدونی چه قیافه ای شدم باید ببینی افتضاحم خودم حالم داره به هم می خوره. باخنده گفت: شایان:حتماعکس بگیربفرست. +باش شایان:هنوزنیومدن؟ +نه،ساعت هشت خبرمرگشون میان. شایان:حالاحرص نخورازجذابیتت کم میشه. خندیدم وچیزی نگفتم،شایان بعدازمکثی باحرص گفت: شایان:مثلاقراربودساعت اومدن اوناروبه من خبربدی. آروم کوبیدم توپیشونیم وگفتم: +آخ ببخشیدشایان،انقدر درگیربودم یادم رفت. شایان:خنگی دیگه. +ااه،حالاکه چیزی نشده خودت زنگ زدی فهمیدی دیگه. صدای زنگ دراومد،سریع گفتم: +وای شایان اومدن،وای خدایا شایان:آروم باش . هُل نکن،موفق میشی. +باشه باشه من برم. شایان:باشه،بای گوشی وقطع کردم سریع چندتاعکس باژست های مختلف گرفتم .. چندتا نفس عمیق کشیدم وآروم ازاتاق اومدم بیرون. &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 خواستم ازپله هابرم پایین که یادچیزی افتادم، محکم ضربه ای به پیشونیم زدم،آخ هالین تو چقدرگیجی،اه. سریع وارداتاقم شدم و به سمت کمدم دویدم. در کمدوبازکردم وعینکی که بابدختی ازاتاق بابام کش رفته بودم وبرداشتم.روبه روی آیینه ایستادم وعینک وزدم به چشمام وازاتاق اومدم بیرون، خیلی‌استرس داشتم خیلی بیشتر ازاون چیزی که فکرش و کنید،چندتانفس عمیق کشیدم وآروم ازپله هااومدم پایین، چندتاپله که مونده بودبرسم پایین ایستادم،سعی کردم طوری بایستم من ونبینن، می خواستم از همینجاچک کنم بفهمم چندنفرن وچجورین. آروم ازبین نرده هانگاه کردم، یاخدا ،اینا کین دیگه؟ ازهمون اول شروع کردم به دیدزدن،روی مبل دونفره یک زن ومردنشسته بودن فکرکنم این دوتاننه بابای پسره باشن،زنه انگارارث باباش وطلب داشت یک جوری خونه روبااخم وتَخم چک می کردقشنگ معلوم بودازاوناییه که توخونه زندگی همه سرک میکشه. بابای پسره خیلی ساده فرم بود، همچنان که اخم کرده بودلبخندم زده بود،دستم وگذاشتم جلوی دهانم که صدای خندم به گوششون نرسه،وای خدایامردِیک جوری به زنش چسبیده وبودو پاهاش وجمع کرده بودو زل زده بودبه خانم جون انگارکه خانم جون می خواد‌ بخورتش. هرطورحساب می کنم حالت مردِخیلی طبیعی بود نکنه خانم جون داره کاری می کنه؟ باتعجب به سمت خانم جون برگشتم،واویلا این چرااینجوری می کنه؟ خانم جون قیافش ویک طوری جمع کرده بودو برای یارو ادادرمیاوردکه منم ترسیدم، پوست صورت خانم جون همونجوری چروک بود صورتشم که جمع کرده بودبدترشده بود،نتونستم خودم وکنترل کنم وبلندزدم زیرخنده،سریع ازجام بلندشدم قبل ازاینکه من وببینن ازپله هابالارفتم وارداتاقم شدم وبلندزدم زیرخنده،اشکم ازخنده دراومده بود،هِی قیافه خانم جون وترس اون یارومیومدجلوی چشمم،وای خدایامردم ازخنده.بعدازچنددقیقه خندم بند اومد،انقدرخندیده بودم که تنم لمس شده بوداصلاحال نداشتم ازجام بلندشم، زل زده بودم به جورابام، اومممم من چراصندل نپوشیدم؟ ضایعس که اینطوری،ازجام بلندشدم وبه سمت کمدم رفتم ودرش وبازکردم وبه کفشام وصندلام نگاه کردم،ای بابا ایناخیلی شیکن اصلابه تیپ اورانگوتانیه من نمیاد،چیکار کنم؟ دربه صدااومد،سریع پشت درایستادم واجازه ندادم بیادداخل،صدای مامان از پشت دراومد: مامان:هالین چرادروبازنمی کنی؟بازکن درو +مامان برودیگه خودم میام. مامان:پس کی میای؟ ده دقیقس اومدن تو هنوزنیومدی پایین زشته بدودیگه. +باشه میام. مامان:بدو،من رفتم بافکری که به سرم زدسریع گفتم: +مامان وایسایه لحظه. مامان:چیه؟ +اوممم میگم اون جعبه ای که وسایل قدیمیمون ومیزاریم توش کجاست؟ مامان:برای چی میخوای؟ +میخوام دیگه،بگوکجاس؟ مامان:جعبه ای که برای تو روی کمدته،ولی دستت نمیرسه دروبازکن من بیام بردارم.سریع گفتم: +نه نه خودم برمیدارم. مامان:پوووف،باشه بدو +باشه برو،یکم سرگرمشون کن منم الان میام. جوابی ندادولی ازصدای پاشنه ی کفشش مشخص بودکه رفته. سریع به سمت تراس اتاقم رفتم وچهارپایه ی پلاستیکی بزرگ وبرداشتم وجلوی کمد گذاشتم،روش ایستادم و بابدبختی جعبه روبرداشتم. اوف چقدرسنگین بودلامصب، سریع جعبه رو روی زمین گذاشتم ودرش وبازکردم. بعدازکلی گشتن توجعبه موفق شدم صندلاروپیدا کنم،ازاین صندلایی بود که برای چندین سال پیش بودوسفیدرنگ بودانگار پاشنش ازشیشه بود. سریع صندلاروپام کردم وایستادم،لامصب هنوزم برام گشادبودراحت ازپام درمیومد،عیب نداره اتفاقا برای همین تیپ مناسبه. نگاه دیگه ای به آیینه انداختم خوب بود.سریع ازاتاق بیرون اومدم وازپله هارفتم پایین. &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁵⁹ عُمرم به سَرشد ونشدم آنْچه خواستی بارانــِ شرم مے چڪد اَز دیدِگانـــِ مـن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را به جـبــر هم که شده سر به راه کن بی‌وفایی کرده‌ایم با این اخـتـیار ها اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفࢪج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقلب‌یڪ‌جاجایزهست✅ اونم؛امتحاناٺ‌الہـے‌وسختےها... ڪہ‌بایدسࢪمونُ‌بگیࢪیم‌بالا☝🏻🤍 ازࢪوبࢪگهٔ‌زندگےشہدا ڪنیم!🌾 • • ‍شھیدبابڪ‌نوࢪ؎ھِࢪیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╭─━─━─• · · · . . مـیـلاد بــاسـعــادت حضرت‌عبدالعظیم‌حسنے﴿؏﴾ بـرتـمــام‌شیعیان‌مبارڪ🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 شهید "فتحعلی قراباغی" شناسایی شد 💠 "شهید فتحعلی قراباغی" که به‌عنوان شهید گمنام در سال ۱۳۹۱ در "اسلام آباد غرب" دفن شده بود، از طریق انجام آزمایش DNA شناسایی شد. +تصاویر👇 🔗 http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/3043
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
🕊 ۷ شهید مفقودالاثر استان اصفهان شناسایی شدند 💠 به گزارش پایگاه فرهنگی و اطلاع‌رسانی تفحص شهدا، هفت شهید گمنام از طریق انجام آزمایش DNA شناسایی شدند. این شهدای عزیز در سال‌های گذشته، پس از عدم شناسایی _علیرغم تلاش‌های انجام شده_ به‌عنوان شهید گمنام در شهرها و دانشگاه‌ها دفن شده بودند.👇 🔗 http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/3038
بعدهرذڪرسلآمۍڪہ‌بہ‌تومۍگویم عطرسیب‌اَست‌ڪہ‌اَزدوربرم‌مۍدارد...!
🔹وقتی میخواست وارد سپاه شود ماه طول کشید! وزنش نسبت به وزن ایده آل سپاه کم بود، چند وقتی شروع کرد به زیاد غذا خوردن ولی باز وزنش آنقدر بالا نرفت روزی که باید برای تست وزن میرفت، چاره ای اندیشید!! 🔸پوتین های سنگین دوران سربازی ارتش را پوشید و چند میله آهنی بیست سانتی را زیر جوراب به پاها بست و لباس زیاد پوشید و توی جیبهایش سکه های ۲۵ و ۵۰ تومانی را جاسازی کرد، تا وزنش را به وزن ایده_آل سپاه برساند...! و بالاخره با زحمت زیاد در سپاه قبول شد...! شهید روح الله صحرایی به روایت همسر بزرگوار شادی روحش صلوات نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
شهید علی الهادی نوجوان ۱۷ ساله مدافع حرم از حزب الله لبنان رویای صادقه دوستم شهید علی الهادی علاقه ی زیادی به شهید احمد مشلب داشت.این شهید اهل شهر نبطیه بود. علی دو ماه قبل از شهادتش برایم از خوابش گفت و اینطور تعریف کرد: "یک شب در خواب دوست شهیدم را دیدم، از او پرسیدم شما شهید احمد مشلب هستی؟ گفت:بله،گفتم از شما یک درخواست دارم: و آن اینکه اسم من را نیز جزء شهداء در لیستی که حضرت زهراء سلام الله علیها می نویسد و شما را گلچین میکند بنویس. شهید احمد مشلب به من گفت: اسمت چیست؟! گفتم:علی الهادی! شهید احمد مشلب دوباره گفت: این اسم برای من آشناست، من اسم تو را در لیستی که نزد حضرت زهراء سلام الله علیها بود دیده ام و به زودی به ما ملحق خواهی شد... اینطور شد که دوستم علی الهادی دو ماه بعد شهید شد. راوی: دوست صمیمی شهیدعلی الهادی نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
شهادت طلب باشیم شهادت را همـہ دوست دارند اما زحمت ڪشیدن برای شهادت را چه؟ شهید شدن یڪ اتفاق نیست!!! گلیست ڪـہ برای شڪوفا شدنش باید خون دل بخوری بـہ بی دردها بـہ بی غصـہ ها بـہ عافیت طلب ها شهادت نمی دهند بـہ آنڪـہ یڪ شب بی خوابی برای اسلام نڪشیده! یڪ روز از وقتش را برای تبلیغ دین نگذاشتـہ شهادت طلب نمیگویند! دغدغـہ هیات،بسیج،ڪار جهادی دغدغـہ ی دست این وآن را گذاشتن توی دست شهدا دغدغـہ ترڪ گناه،آدم شدن،شهادت بـہ حرف ڪـہ نیست،قلبت را بو میڪنند اگر بوی دنیا داد رهایت میڪنند اگر عاشق شهادتی اول باید سرباز خوبی باشی خوب مبارزہ ڪنی مجروح شوی اما ڪم نیاوری درست مثل یاران عاشورایی حسین بن علی(ع) شهادت را بـہ تماشاچی ها نمی دهند 🌷✨🌷✨🌹✨🌷✨🌷 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
﷽ سلام دوست من✋😊 شهید حمیدی هستم قدم قدم با من بیا تا محبوب خدایت کنم سعی کن همیشه ظاهر و باطنت را معطر کنی مخصوصا سر قرار با خدایت... محبوب خدا شدن سخت نیست باور کن... نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh