eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
351 دنبال‌کننده
29.9هزار عکس
12.1هزار ویدیو
151 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
درکِ زَهـۜـرا شهید می‌خواهد مادرِ ما شهید پرور بود ... نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
درکِ زَهـۜـرا شهید می‌خواهد مادرِ ما شهید پرور بود ... نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
پایان حیات ما ختم به خیر است! این خاصیتِ دوستی حضرت زهـۜـراست (سمت‌چپ) نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
عشقی به پاکی گل نرگس ‏خدايا ؛ دنیا شلوغه ؛ ما را از هر چه حُب دنیا رد صلاحيت كن ؛ از بندگی نه ... إلهى هَبْ لى کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ •• نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 خندیدم وگفتم: +حالاحرص نخور،باهوش منظورم اینه بروببین چی میگه. شلوارش وتکوند وگفت: عباس:خب عین آدم حرف بزن دیگه،من برم ببینم این دفعه کدوم بدبختی روبرامدرنظرگرفته. بلندزدم زیرخنده، اونم به سمت ساختمون اداری رفت. منم پشت سرش رفتم. تا اون مشغول حرف زدن بود و من ازداخل اتاقم کیف لبتاپم و برداشتم و روبه رویآیینه کتم نگاه آخرم وبه اتاق انداختم،به سمت دررفتم،خواستم دروبازکنم که یهو درمحکم بازشد وخوردتوسرم. کیف ازدستم افتاد، دستم وگذاشتم رو سرم وخم شدم و باصدای بلندی گفتم: +آخ! باشنیدن صدای خنده ی عباس؛سرم وباحرص بالا آوردم وباعصبانیت گفتم: +ای بابا عباس،خب یه در بزن دیگه. باپررویی تمام گفت: عباس:آخی،گوگولی سرت دردگرفت؟بزار عمویی بوس کنم خوب بشی. صاف ایستادم ومحکم ضربه ای به پاش زدم وگفتم: +یه وقت ازرونریا. طلبکارانه گفت: عباس:الان شلوارم و کثیف کردی کی میخواد تمیزکنه؟ستاره هم که عمراًاگه لباسمو بدم بشوره. خندیدم وگفتم: +این دیگه مشکل خودته. خم شدم وکیفم و برداشتم،بی توجه به غرغراش گفتم: +خداحافظ. سریع دستم وگرفت وگفت: عباس:چی چیوخداحافظ؟ پوف کلافه ای کشیدم وگفتم: +دیگه چیه؟ عباس:هیچی ولش کن بعداًمیگم. +باشه خدانگهدار. عباس:یاعلی. ازاداره زدم بیرون وبه سمت ماشینم رفتم و سوارشدم. تازه ماشین وروشن کرده بودم که همون لحظه گوشیم زنگ خورد. باتعجب به شماره نگاه کردم،برای دهمین بارتواین چندروزدلم لرزید.یاخدایی گفتم،چشمام وبستم ونفس عمیقی کشیدم بسم اللهی زیر لبم زمزمه کردم وقبل ازاینکه قطع کنه جواب دادم: +سلام. صدای نگرانش باعث شدتموم بدنم ازنگرانی بلرزه. هالین:سلام،شما کجایی؟ +من ادارم،دارم میرم خونه،چیزی شده؟ چیزی نگفت وسکوت کرد،هرلحظه نگرانیم بیشترمی شد،گفتم: +هالین خانم چی شده؟ بابغض گفت: هالین:مهتاب...،مهتاب حالش بدشده آوردمش بیمارستان. با عجله گفتم: +چییی؟کدوم بیمارستان؟ هالین:بیمارستان... +باشه الان راه میوفتم.. سریع گوشی وقطع کردم وبه سمت بیمارستان روندم. &ادامه دارد.... نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 "هالین" (یکساعت قبل) دنیا:ترن چطوره؟ مهتاب:عالیه. سریع گفتم: +مهتاب برات خطرناک نیست؟ باتعجب گفت: مهتاب:چرا خطرناک باشه؟ پوف کلافه ای کشیدم وگفتم: +بچه هاحداقل بیاید بریم یه چیزبخریم بخوریم، ازبس که بازیاروسوارشدیم همه انرژیم رفته دنیادستش وبه کمرش زدوگفت: دنیا:وا،همین یک ساعت پیش بستنی خوردی،بازگشنته؟ ضربه ای به پیشونیش زدم وگفتم: +توعین گشنه های امازون یورش بردی به بستنی وکل بستنیایه مغازه روتست کردی بعدبه من میگی؟ من ومهتاب فقط یه ظرف خوردیم. مهتاب خندیدوگفت: مهتاب:بسه بیاید بریم پشمک بخریم من هوس کردم. دنیاچشماش وریزکردوباموزی گری گفت: دنیا:مگه حامله ای که هوس کردی؟ مهتاب پوکرفیس گفت: مهتاب:مگه فقط حامله هاهوس می کنن؟ دنیالبش وکج کردو گفت: دنیا:راست میگیا. بعدروکردبه من وبا تشرمصنوعی گفت: دنیا:بازبگومهتاب عقل نداره. باتعجب وصدایی که ته مایه خنده داشت گفتم: +وا،من کی گفتم؟ مهتاب:تاشماهابه این بحث الکی تون ادامه بدید من میرم پشمک بخرم. دنیا:باشه من کاکائوش ومیخوام. مهتاب روکردبه من وگفت: مهتاب:توچی؟ کمی فکرکردم وگفتم: +منم کاکائو. مهتاب بالبخندسری تکون دادوگفت: مهتاب:باش،شمابرید یک جابشینیدمن زودمیام. +باشه‌. همینکه مهتاب ازمون دورشد،دنیامتفکرگفت: دنیا:دخترمهربونیه. باخنده گفتم: +چون داره پشمک میخره؟ پس گردنی ای بهم زدوگفت: دنیا:نه خانم محترمم،کلی گفتم. لبخندی زدم وهمچنان که روی نیمکت مینشستیم گفتم: +آره واقعادخترخوب ومهربونیه،خیلی هوام وداره ، شب عروسی که سوارماشینش شدم و دیدمش فکرنمی کردم باهاش صمیمی بشم ویک روزبخوام برای سلامتیش گریه کنم. دنیاضربه ای به پهلوم زدوبااخم مصنوعی گفت: دنیا:ازمن که بیشتر دوستش نداری؟ خندیدم وگفتم: +چه حرفیه اخه،دیونه جونم،هرکسی جای خودش. لبخند رضایتی زد وگفت: دنیا:میدونم. راستی جریان چادرت چیه؟شرط مهتابه برای بیرون اومدن؟ لبخندی زدم وگفتم: نه بابابنده خداچرا باید مجبورم کنه؟اونم بعدچندماه! خب جریانی نداره،خودم یه کم سوال داشتم با راهنمایی ش مطالعه کردم ودوست دارم تجربش کنم چه حسی داره،حالا یه عمر اون مدلی بیرون اومدم اینم ببینم. دنیا سرشو تکون دادو پرسید: میخوای براهمیشه بپوشی؟ کمی فکر کردم و گفتم: +تا الان که حس خیلی خوبی داشتم، دوس دارم بازم بپوشم.انگار چادرم گمشده ی من بوده خیلی وقته میشناسمش دنیا توسکوت شونه ای بالا انداخت و گفت: اتفاقا شایان هم میگفت توداری عوض میشی من گفتم نه توهمون هالینی. خندیدم وچیزی نگفتم،به مهتاب که باسه تاپشمک تو دستش سردرگم ایستاده بودم و دنبالمون می گشت نگاه کردم. سریع دستم وآوردم بالاوبهش علامت دادم،بادیدنمون راهشوکج کردبه سمتمون اومدو پشمکاروداد دستمون. دنیا:آفرین دخترم چقدرخوبه وظایفت ومیدونی! مهتاب لبش وکج کردوگفت: مهتاب:جای تشکرته؟ +ولش کن این ادب نداره،ممنون. دنیا:گمشوبابا،اصلا همه بی ادبن توخوبی! خندیدم وگفتم: +کاملاصحیح. همچنان مشغول بحث بودیم که صدایی مارواز جا پروند. _یه کمکی به من کنید! برگشتیم وبه زنی که لباسای داغونی پوشیده بودودستش وبه سمتمون درازکرده بودنگاه کردیم. دنیاسریع گفت: دنیا:شرمنده. وروش وبرگردوند، منم چیزی نگفتم. اولا که نمیدونم واقعا فقیره یانه بعدم دیگه پول نقد همراهم نداشتم که بخوام بدم. زن دوباره گفت: _بچم مریضه توروخدا یه کمکی بکنید. مهتاب لبخندی زدو دست کردتوکیفش و پولی درآورد،پول وگذاشت کف دست زن،زن بعدازکلی تشکر ودعابرا سلامتی مهتاب رفت. روبهش گفتم: +مگه مریضی بهش پول میدی؟بابااینامعلوم‌نیست چقدر راست میگن.. مهتاب لبخندمهربونی زدوگفت: مهتاب:امام علی(ع) می فرمایندآن گونه كه ياري مي‏كني،یاری می شوی. دهنم بسته شد، چی میتونستم بگم؟درسته چیز زیادی از امامانمیدونستم ولی به لطف راهنمایی های مهتاب و کتابایی که بهم دادبخونم تاالان به این جارسیدم که قبولشون داشتم وقتی امام علی اینجوری میگه دیگه فکرنکنم جای بحث بمونه... دنیامتفکرگفت: دنیا:میگم مهتاب چجوری این چیزارو حفظ میکنی؟ مهتاب شونه ای بالاانداخت وگفت: مهتاب:کتاب و استادم و... باخنده ادامه داد؛گاهی هم علامه گوگل. دنیا:اوه حوصله داریامهتاب خندیدوگفت: مهتاب:نیازنیست حتماکتاب خوندکه،حداقل آدم گاهی اینترنت سرچ کنه دوتاروایت ومطلب خوب ببینه خوبه دنیاسری تکون داد وچیزی نگفت. به چوب خالی از پشمکم نگاه کردم وگفتم: +خوردید؟ مهتاب:آره دنیاپشمک تودهنشوقورت دادوگفت: دنیا:بلهههه،بریم ترن. نگران بودم،نگران مهتاب! &ادامه دارد.... نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
{بسم الله الرحمن الرحیم...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...