31.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• تو آمدی
• بر اوج غم هام صدات کردم
#احسان_یاسین
#حضرت_محمد ص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بعضی ها میگویند اگر فرزندان زیاد شدند تربیتشان مشکل میشود
#تربیت فرزندان تربیت تک تک انها نیست تربیت محیط خانواده است
#خانواده
#فرزند_آوری
#امام_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی زیبا از زیارت عاشورا به همراه متن
با صدای علی فانی
🌴💢🌸💢🌴
AUD-20211014-WA0010.mp3
5.86M
امام رضــا قربون کبوترات
چهارشنبه های امام رضایی
🌴💎💢💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴💙🌴منم سرگشته ی حیرانت ای دوست......
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨مداحی:کربلایی ام کن ✨
#با_صدای_شهید_حجت_الله_رحیمی
🏳 زیارتنامه "شهــــــداء"
🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
📎هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات..
مقدمهی خوب شدن،
سپردن دستت به دست خوبان است!
و چه خوبی بهتر از شهدا🌹
"دلت را به شهدا بسپار "
لحظه هات بوی خدا میگیره
و دور گناه رو خط میکشی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠دلتنگ شهادتم😭
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
عطرِ نفس شما
از هر کجا گذشت
« بهار » شد ...
#شهید_سردار_محمود_کاوه
#رزمندگان_لشکر_ویژه_شهدا
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#توسل به قمر بنی هاشم سلام الله علیه
با دو بیت شعری که #شیخ_جعفر_مجتهدی رضوان الله علیه از #امام_زمان ارواحنا فداه نقل کردند
🔻جناب آقای مصطفی حسنی تعریف کردند:
روزی همراه بعضی از دوستان جهت زیارت آقای مجتهدی به قزوین منزل آقای حاج فتحعلی رفتیم ، بعد از اینکه لحظاتی را در خدمتشان سپری کردیم ، خطاب به حاج آقا فتحعلی فرمودند : کاغذ و قلمی تهیه کنید تا یک دو بیتی درباره حضرت ابالفضل علیه السلام بگویم ، حاج علی آقا یک برگ کاغذ و قلمی به ایشان دادند ، پشت کاغذ مقدار اندکی خط خورگی داشت ، فرمودند اسم آقا را بر روی کاغذ قلم خورده نمی نویسند و حاج علی آقا فورا کاغذی کاملا تمیز مهیّا نمودند ، آنگاه آقای مجتهدی گفتند :
حضرت ولیّ عصر ارواحناه فداه می فرمایند : هر کس با این دو بیت شعر متوسل به عمویم قمر منیر بنی هاشم حضرت عباس سلام الله علیه بشود ،حتما حاجتش بر آورده خواهد شد و سپس شروع به خواندن بیت اوّل کردند و در فاصله بین بیت اوّل و دوّم حدود نیم ساعت با شدت تمام می گریستند، آنگاه بیت دوّم را خوانده و باز حدود نیم ساعت شدیداً گریه کردند آنگاه دو بیتی را روی کاغذ نوشتیم که عبارت بود از:
"یادم ز وفای اشجع الناس آید
وز چشم ترم سوده الماس آید
آید به جهان اگرحسین دگری
هیهات برادری چو عباس آید"
📚لاله ای از ملکوت ص ۲۳۶
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
شهادت یک سرباز نیروی انتظامی در بوشهر
🔹در درگیری ماموران نیروی انتظامی با اشرار مسلح در بندرگناوه در استان بوشهر سرباز وظیفه ناجا سید نوید موسوی به شهادت رسید و ستوانیکم جلیل درازه مجروح و به بیمارستان منتقل شد.
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
خوشا به حال کلاغی که کنج لانهٔ خود
کبوترانه تو را دوست داشت، زائر شد...
#مهدی_جهاندار
#السلام_علیک_یا_علیبنموسیالرضا
🖇💌
پیام من فقط این است : در
زمانِ غیبت اطاعت محض از
ولایت فقیه داشته باشید.
#شهیدمحمدابراهیمهمت
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاج قاسم سلیمانی: نمی توانم از حسین پورجعفری نام نبرم که خیرخواهانه و برادرانه مرا مثل فرزندی کمک میکرد و مثل برادرانم دوستش داشتم.
🌷 نزدیکترین و وفادارترین یار حاج قاسم تولدت مبارک
🔹️ به مناسبت سالروز تولد #شهیدحسینپورجعفری
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
یا ابا عبدالله
دیگران را غم محشر بود و ما را نیست
چون که آغاز به نام تو شود محشر ما
سید رضا مؤید
🌴💙🌴
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_پنجاه_و_هفتم
ناگهان با آب سردی که روی صورتم ریخته شد
به خودم اومدم...
یه نفر با دست به صورتم ضربه میزد و مدام صدام میکرد...
+مروااا ، مرواااا ، چت شد یهو...!!
پشت سر هم سرفه میکردم
سعی کردم
چشمام رو باز کنم...
سردرد عجیبی داشتم ، آروم آروم پلک هامو باز کردم...
مژده درست بالای سرم ایستاده بود...
بهار و راحیل هم یکم اون ور ایستاده بودن.
آقای حجتی هم قیافش خیلی درب و داغون بود و مشخص بود که حسابی ترسیده...
وقتی متوجه شد دارم نگاهش میکنم
سرشو انداخت پایین...
رو به مژده کرد و گفت
×خب خانم محمدی خداروشکر دوستتون
مشکل خاصی ندارند ، اگر کاری داشتید بنده رو در جریان بگذارید...
یاعلی .
+متشکرم آقای حجتی ، خدانگهدار.
بهار بدو بدو به سمتم اومد
=مری جونم اینقدر خوشگل کردی خودتو که چشمت زدن
، باید یه اسفندی چیزی برات دود کنما که چشمت نزنن
مژده چشم غره ای به بهار رفت ...
بعد هم رو به کرد
+مروا جان دیشب که شام نخوردی !
اون روز هم تو بیمارستان که بودیم اصلا هیچی نخوردی !
خب ببین خودتو چقدر صورتت لاغر شده،
زیر چشمات سیاه شده ...
یکم به فکر خودت باشی بد نیستا
آروم آروم سعی کن بلند بشی ، بریم لباساتو عوض کنیم ...
از دماغتم یکم خون اومده ها !! چت شد یهو بیهوش شدی ؟
_نمیدونم مژده ، یهو سرم گیج رفت فکر کنم از گرسنگی بوده...
سرفه ای کردم و با کمک های بهار و مژده بلند شدم
دوباره به سمت نماز خونه راه افتادیم ...
به در نمازخونه که رسیدیم راحیل اومد جلو و گفت
×مروا جان ، من اصلا ...
نذاشتم حرفشو کامل کنه ...
با مهربونی گفتم
_گذشته ها گذشته ، من خیلی زود قضاوت کردم عزیزم ...
و بعد هم لبخندی زدم و وارد نماز خونه شدم...
به سمت ساکم رفتم و تازه یادم اومد لباس هام همش رنگ روشن هستند و اصلا مناسب اینجا نیست
رو به مژده کردم و گفتم
_مژی جونم من مانتوهام همش رنگ روشنه !
چی کار کنم ؟!
یکم فکر کرد و گفت
+روز اول یه مانتو مشکی لمه تنت بودا
اونو چیکار کردی؟
_بابا ایول چرا به فکر خودم نرسید...
اون رو تو پلاستیک گذاشتم ...
وایسا الان درش میارم ....
+باشه پس تو عوض کن من میگم صبحانه رو بیارن همین جا بخوریم...
بیرون هم روشویی هست دست و صورتتو یه آب بزن
دماغم خوب بشور...
باشه ای گفتم ...
لباس هایی که تنم بود رو در آوردم و گوشه ای انداختم...
شلوار لی لوله تفنگی آبیمو در آوردم و پا کردم...
مانتو لمه مشکی جلو بازمم تنم کردم...
خواستم شالمو بندازم روی سرم که متوجه شدم پانسمان یکم خونی شده
بهار اون بیرون ایستاده بود
صداش زدم
_بهاااار یه لحظه میای ؟
+جانم مروا ؟
_کمک میکنی این پانسمان سرمو عوض کنم ؟
+آره حتما ،
یه چیزایی هم بلندما از خواهرم یاد گرفتم
_خیلی هم خوب، پس بیا کمک کن...
با کمک های بهار پانسمان سرمو عوض کردیم
دست و صورتمم شستم و آرایشمو کاملا پاک کردم...
بعد هم شالی که آقای حجتی خریده بود رو سرم کردم ...
رفتم گوشه ای از نماز خونه نشستم و منتظر مژده شدم که صبحانه رو بیاره چون خیلی گرسنم شده بود...
&ادامـــه دارد ......
~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh