eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
354 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
10.9هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
به تــو ای حضرتِ صبــح صاحبِ لبخند به تکرار و با عشــق سلام ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای جااانم به فدایت ... بفرمایید! اول صبحی تقویت روحیه آوردیم براتون......
🌴💎🥀💎🌴 فاتحه کبیره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در‌عجبم‌ا‌زڪسانۍ‌ڪه هزاران‌گناه‌حق‌الناس‌میڪنند،! ولۍ‌معتقد‌اند‌یڪ‌قطره‌اشڪ...(: براۍ‌حسین‌ع‌ضامن‌بهشت‌آنهاست'!💔 -شهیدچمران🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️زمان شاه چیزی گرون نمی‌شد؟! 🔻پس این چی میگه؟! ⁉️بعد از دیدن این کلیپ شاید سوال بپرسید؛ چرا عده‌ای از مردم فکر می‌کنند زمان شاه چیـزی گران نمی‌شد؟! ✅پاسخ: تکرار مداوم یک دروغ خاص بالاخره آن را به‌عنوان حقیقت در ذهنمان رقم می‌زند. این اثر را «حقیقت موهوم» می‌نامند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجرای سرود توسط کودکانی از کشورهای : لبنان ، نیجریه ، بنگلادش ، گینه، پاکستان ،عراق و تاجیکستان در گلزار شهدای کرمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برات آرزو می‌کنم خداوند سرنوشتِت رو انقدر قشنگ بنویسه، که مامانت از تَه دِل بخنده ^^ تو هم برایِ من از خدا بخواه✨
با وضو راه می رفت، دائم‌الوضو بود! موقع اذان خیلی ها می رفتند وضو بگیرند، ولی حسن اذان و اقامه را می گفت و نمازش را شروع می کرد. می‌گفت: «زمین جای جمع کردن ثوابه... حیف زمین خدا نیست که آدم بدون وضو روش راه بره؟ 📖 کتاب یادگاران ، جلد ۲۵، خاطرات . نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
4_5794064131032091411(1)_۲۰۲۲_۰۲_۱۷_۱۹_۲۴_۰۹_۳۹۵.mp3
5.14M
‌به موقع تشییع جنازم ..😭😭 🎙کربلایی حسن عطایی خاکم نکنید تا اونی که بر دلم امیره سرمو رو دامنش بگیره ... 🌴💎🌹💎🌴 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210906-WA0002.
4.21M
چشمات و ببند خیال کن یه زائری زیر بارون💔
1_38846632.mp3
7.63M
چه احساسی قشنگی میرسونه عجب حس عجیبی داره اینجا💔 انگار چشماتو بستی تو بهشتی چه بوی عطر سیبی داره اینجا💔 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 حسین جانم حسین جانم حسین جان☔️
بد جوری زخمی شده بود رفتم بالای سرش نفس نفس میزد بهش گفتم: زنده‌ای؟ گفت: هنوز نه ! او زنده بودن را در شهادت می دید ..! 💠نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
با وضو راه می رفت، دائم‌الوضو بود! موقع اذان خیلی ها می رفتند وضو بگیرند، ولی حسن اذان و اقامه را می گفت و نمازش را شروع می کرد. می‌گفت: «زمین جای جمع کردن ثوابه... حیف زمین خدا نیست که آدم بدون وضو روش راه بره؟ 📖 کتاب یادگاران ، جلد ۲۵، خاطرات . نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
خوش تر از نقشِ تواَم نیست در آیینه‌ی چشم .... نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
توصیه‌ی من به شما عزیزان این‌است که " خدا را فراموش نکنید " نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْبْدانِ السَّلیبَةِ سلام بر آن بدن‌هاى برهـنه شده... 🖇💌
تویی که از رگ گردن به من قریب‌تری... 🖇💌
خوف محشر از کسی باشد که او بی صاحب است صاحب ما در قیامت هم قیامت می‌کند... 🖇💌
فَرّوا اِلَی الحُسين...
برما که در کمین بلا گیر کرده‌ایم با چشم مرحمت بنگر، دستمان بگیر... 🖇💌
فالی در آغوش فرشته گیسوان تو شبیه است به شب اما نه شب که اینقدر نباید به درازا بکشد نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 با آستینش بینش رو تمیز کرد و در حالی که فین فین می کرد گفت : + ب ... باشه . از اول میگم . خواست گریه کنه که گلدونی که کنارم بود رو ، روی زمین زدم که شکسته شد . آنالی تکونی خورد و با ترس آب دهنش رو قورت داد. + اون روزای اولی که رفتی خیلی حالم خراب بود . خیلی خیلی ... یه روز توی دانشگاه حالم بهم خورد . کاملیا اتفاقی دیدم و ازم پرسید چرا حالم بد شده . منم بهش گفتم که بخاطر تو اینجوری شدم . بهم گفت تو ارزش این همه حال بد رو نداری ، بهم گفت باید قوی باشم و روی پای خودم بایستم . هق هقش بلند شد و من بیشتر کنجکاو شدم ببینم قضیه از چه قراره . بعد از چند دقیقه ادامه داد : + کاملیا گفت قراره یه پارتی برگزار کنن و از من خواست که دعوتش رو قبول کنم و همراهش برم . مروا غلط کردم ، بخدا غلط کردم ... در حالی که گریه می کرد گفت : + من هم باهاش رفتم ... اولاش همه چیز خیلی خوب پیش رفت خیلی خوب بود اما کم کم خیلی ها رفتن و جمعیتی که اونجا بودن رفته رفته کمتر و کمتر شد . دیگه نصف شب بود منم رفتم تا کاملیا رو پیدا کنم و بهش بگم منم میخوام برم خونه ... با داد گفت : + مروا مروا بدبخت شدم . و با دستاش به صورتش ضربه زد ، سریع به سمتش رفتم و جلوش رو گرفتم . - بعدش چی شد آنالی ؟ بعدش چی شد ؟! یالا بگو . + پیداش کردم ، کنار ساشا و چند نفر دیگه گوشه ای نشسته بودند ، صدای خنده هاشون خیلی روی مخم رژه میرفت خیلی ... بهش گفتم میخوام برم خونه . که گفت تازه جمع خودمونی شده بمون . به اجبار موندم و کنارشون نشستم . کاملیا سیگاری به سمتم گرفت و ازم خواست که سیگار بکشم . چشمام گرد شد و با داد گفتم : - نگو که اون لامصبو کشیدی ! فین فینی کرد و گفت : + اولش گفتم نمیخوام اهل این کارا نیستم . خیلی اصرار کرد و گفت همین که باره . یه شب که هزار شب نمیشه ! منم ازش گرفتم و یکم کشیدم . اطرافیانش خیلی تشویقم کردن که بکشم . اون شب تموم شد و موقعی که خواستم برگردم خونه کاملیا یه پاکت سیگار بهم داد منم ازش گرفتم . در حالی که می نالید ادامه داد : + اون شب تا صبح سه تا دیگه کشیدم . مروا دیگه بهش عادت کرده بودم ، عادت . مصرفم توی روز خیلی زیاد شده بود خیلی ... رفته رفته زیر چشمام سیاه شد و هر کاری میکردم که با آرایش بپوشونمش اصلا فایده ای نداشت . دهنم هم مرتب بوی سیگار می داد ! مامانم چند باری متوجه شد اما به روم نیاورد ... این مدت هرچی لازم داشتم کاملیا و ساشا برام آماده میکردند و کم وکسری نداشتم پول خرید سیگارم اونها بهم میدادن . یه روز خدمتکار خونمون داشته اتاق من رو تمیز میکرده که چند تا پاکت سیگار توی کشو میبینه . میره نشون مامانم میده و مامانمم همه چیز رو متوجه میشه . &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 + مامانم دقیقا یک روز قبل از اینکه بهم زنگ بزنی و ازم پول بخوای همه چیز رو متوجه شد و بهم هشدار داد که اگر ادامه بدم از خونه بیرونم میکنه ! منم همه چیز رو به کاملیا گفتم اونم گفت که خودش ازم حمایت میکنه ، بهم گفت بیام پیش خودش . صبح همون روزی که بهم زنگ زدی من فرار کردم و اومدم پیش کاملیا . همه چیز خیلی خوب پیش رفت ... ازم حمایت می کرد هم خودش هم ساشا . تا اینکه ... به اینجای حرفش که رسید هق هقش بلند شد . با صدای بلندی فریاد زدم : - د حرف بزن . جون به لبم کردی . با دستاش اشکاش رو پس زد و با صدایی پر از بغض گفت : + تا اینکه دو روز پیش یکی در زد فکر کردم کاملیاست ، رفتم دم در دیدم خودش نیست و یه پسر جوونه . هق هقش بلند شد اما این بار مانع گریه کردنش نشدم . بعد از چند دقیقه گفتم : - ادامه بده . با چشمای قرمزش نگاهی بهم کرد . + گفت از طرف کامیا اومده و کاملیا گفته همراه اون پسره برم . میدونستم چه نقشه کثیفی توی سرشه برای همین خواستم از خونه بیرونش کنم ولی چاقو کشید . شالش رو از سرش در آورد که با دیدن گلوی زخمیش هین بلندش کشیدم . + میبینی ! از دو روز پیش تا حالا کاملیا اصلا اینجا نیومده ، مروا خیلی حالم بده خیلی ... بدنم خیلی درد میکنه ، خیلی ... اصلا چیزی نخوردم از دو روز پیش ، خونه خالیِ خالیه . کاملیا امروز صبح بهم زنگ زد ... حرفش رو خورد و چیزی نگفت که با داد گفتم : - چی بهت گفت ؟! + مروا عصبانی نشو ! خواهش میکنم عصبی نشو ! گفت امشب همون خونه قبلی پارتی دارن ، گفت که برم . گفت اگر نیای هر چیزی دیدم از چشم خودم دیدم . در حالی که از روی زمین بلند شدم دستی به موهای پرشونم کشیدم و گفتم : - غلط کرده دختره ... استغفرالله . دستم رو زیر بازوی آنالی گذاشتم و گفتم : - ‌بلند شو . یالا بلند شو . + چی کارم داری ؟! میخوای چی کار کنی ؟ - آنالی هیچی نگو ! یه کلمه دیگه حرف بزنی خودمو این خونه رو به آتیش می کشم . کلید ماشینم رو به سمتش گرفتم و گفتم : - میری توی ماشین میشینی تا بیام . فهمیدی ! هیچ جا نمیری فقط بشین تا بیام . آنالی به ولای علی قسم ،ا گه بیام و توی ماشین نباشی ... + باشه باشه فهمیدم . با رفتن آنالی ، روی زمین افتادم . تحمل این درد خیلی سخت بود . این که از خواهرت ، از رفیقت . از تنها پشتیبان این همه سالت ، بخوان سوءاستفاده کنن ، کمرت رو میشکونه . &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh