eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
357 دنبال‌کننده
31.8هزار عکس
13.4هزار ویدیو
155 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
بازگشت پیکر بسیجی شهید «محمدرضا رسولی» پس از ۳۹ سال بسیجی شهید «محمدرضا رسولی» متولد ۱۳۴۰ از استان فارس عازم جبهه شد، در تاریخ ۸ اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در مجنون به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاک این شهید در منطقه برجای ماند. با تلاش گروه‌های تفحص شهدا پیکر مطهر شهید رسولی تفحص و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
استاد محسن عباسی ولدیmahsaamini.mp3
زمان: حجم: 15.1M
📢 بشنوید 🔶🔹 پیشنهاد ویژه❗️ تحلیل‌ها و توضیحات بسیار دقیق، به هنگام و کاربردی استاد عباسی ولدی در مورد ماجرای مرحوم مهسا امینی و حواشی آن: 1⃣ اصول دشمن‌شناسی 2⃣ علائم حمله‌ی تمام عیار دشمن 3⃣ هنگام حمله‌ی رسانه‌ای و شناختی دشمن چه کنیم؟ 4⃣ چرا ایران محور حملات دشمن است؟ 5⃣ ایران چگونه نظم جهان را به‌هم زده و نسخه‌ی مقاومت را ارائه کرده؟ 6⃣ در ماجرای اخیر، ما باید چه کنیم؟ 🔴 در گروه‌ها و کانال‌ها و سایر پیام‌رسان‌‌ها منتشر کنید.
296.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕🌸به روی انور مهدی منتظر صلوات 💕🌸به آن ذخیره حق هر چه مستمر صلوات 💕🌸به یمن مقدم آن منتقم که در عالم 💕🌸کند حکومت الله مستقر صلوات 💕🌸الّلهُمَّ 💕🌸صَلِّ عَلَی 💕🌸مُحَمَّدٍ 💕🌸وَآلِ مُحَمَّدٍ 💕🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌ 🎬
1.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹شهید حاج قاسم سلیمانی: بر محفوظ بودن دختر خودمان حریص باشیم اما بر ولنگاری جامعه بی‌تفاوت باشیم؟ که کسی جرات نکند در جامعه امر به معروف و نهی از منکر بکند! 👈 قابل توجه برخی حزب اللهی های نوپدید و طرفداران دولت و مجلس و عدلیه‌ی انقلابی‌نمای بدتر از لیبرال. و قابل توجه کسانی که مدام، یک تکه ناقص از صحبت های سردار سلیمانی درخصوص دختران بی حجاب را نقل میکنند و از کلام آن شهید عزیز در جهت برداشت‌های غلط و اسلام دروغین خودشان سوءاستفاده میکنند.
بر دشت من باران تویی . . !
ترین_ بهانه به‌"طیــن"سر بزن! حالِ‌توخوب‌میشود‌، به‌اندازه‌درآغوشِ‌خدا‌بودن 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📚 📝 (تبسم) ♥️ سه چهار روز به همین منوال گذشت. کارم شده بود خوابیدن و گریه کردن . کبودی های بدنم کم رنگ شده بود ولی هنوز درد میکرد. خاله هم هرروز زنگ میزد و میگفت باهاش تماس بگیریم ولی من حوصله حرف زدن با هیچ کس را نداشتم. ترجیح میدادم تلفن را برندارم تا پیغامش را بگذارد و قطع کند. در این چند روز خبری از رامین نبود , همین هم باعث دلگرمی بود چون نمیتوانستم حضورش را در خانه و نزدیک به خودم تحمل کنم. از صبح که از خواب بیدارشدم نگرانی لحظه ای رهایم نمیکرد. ساعت یازده بود و من مشعول نگاه کردن برنامه آشپزی بودم که تلفن خانه به صدا در آمد. فکرکردم حتما طبق معمول این چندروزه خاله است که تماس گرفته . بدون توجه به تلفن مشغول دیدن ادامه برنامه شدم که تلفن روی پیغامگیر رفت ولی برخلاف همیشه ,اینبار صدای یک دخترجوان بود که پیچید تو خانه. دخترک با صدایی که به نظرم آشنا بود,گفت: _ثمین میدونم خونه ای و جواب نمیدی. مهمم نیست واسم. فقط زنگ زدم بگم رامین از اول مال من بود و واسه تو لقمه بزرگتر از دهنت بود. اخه توی دهاتی کجا و رامین کجا. رامین این شبایی که تو ,تنها سپری کردی رو تو خونه من و بامن گذرونده حتی یادش از تو هم نیومده. نمیدونم رامین بهت گفته یانه ولی رامین از اول هم بخاطر ثروت خان بابات باهات ازدواج کرد. رامین عاشق منه. بهم قول داد بعد گرفتن ارثش طلاقت بده و ماباهم ازدواج کنیم. امروز بخاطر بچمون بهت زنگ زدم تا زودتر گورتو گم کنی و برگردی کشور خودت. نمیخوام بچم مثل تو یه بچه بی پدر باشه فهمیدی؟ بهتره همین فردا گورتو گم کنی . من یه چیزی رو نمیفهمم ,تو که انقدر به قول خودتون ایرانی ها معتقدی چطوری میتونی با پول کثیف زندگی کنی؟ به قول خودتون پول حروم؟؟ نکنه واقعا فکرکردی رامین یه شغل خوب داره؟ نه عزیزمن ,رامین یه کلوپ شبانه داره که هرشب وقتشو اونجا میگذرونه و تا خرخره خودشو با مشروب خفه میکنه. بعدشم گیج و منگ میاد خونه من. ببین عزیزم رامین به درد تو نمیخوره . بهتره هرچه زودتر از زندگی عشق من محو بشی. فهمیدی .بای . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📚 📝 (تبسم) ♥️ وقتی صدای بوق ممتد در خانه پیچید,تازه فهمیدم چه بلایی به سرم آمده ,در همه این مدت در لجن زار زندگی میکردم و خبر نداشتم . نمازم را در خانه ای میخواندم که همه وسایلش با پول حرام خریده شده بود. دنیا روی سرم آوار شد,دیگر نمیتوانستم در این خانه بمانم. به سمت اتاقم رفتم ,لباسهایم را پوشیدم و به خانه خاله رفتم ,از عصبانیت در حال انفجار بودم. روبه روی خانه خاله ایستادم ,نفس عمیقی کشیدم تا اشکم نریزد . زنگ را زدم ,نگهبان درحیاط را بازکرد بدون توجه به او با عصبانیت به داخل ساختمان رفتم ,خاله و عزیزجون مشغول تماشای تلویزیون بودن . خاله با دیدنم به سمتم آمد و گفت: _سلام ثمین جان ,خوبی خاله.چه عجب اومدی اینجا _سلام خاله به سمت عزیزجون رفتم و گونه اش را بوسیدم و گفتم: _سلام عزیزجونم خوبی فدات شم .خان بابا کجاست؟ خاله به سمتم آمد و گفت:خان بابا تو اتاقشه.,معلوم هست این چندروز چیکار میکردید که جواب تماسامو نمیدادید _با همه احترامی که واستون قائلم ولی شک دارم واقعا نگرانم شده باشید .شاید نگران پسرتون شده باشید ولی یادتون از ثمین بدبخت نیومد -چرا اینطور فکر میکنی عزیزم. _من عزیزشما نیستم,بهتره بگم عزیزهیچ کس نیستم.هیچکس -چرا انقدر تلخ شدی خاله؟رامین کاری کرده؟ _آره تلخ شدم ,میگید نگرانم بودید ولی یک بار محض رضای خدابه خودتون زحمت ندادید تا بیاید و ببینید چرا جواب نمیدم.بیاید ببینید این ثمین بدبخت مرده یا زنده است؟ بغضم شکست و دو زانو روی زمین افتادم .با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن و صدا زدن خدا. از صدای گریه های من خان بابا از اتاقش بیرون آمد .به سمتش رفتم و گفتم: _سلام خان بابا .الان که میبینید من انقدر خوشبختم چه حسی دارید؟هااان؟ -چی شده ؟این سر و صدا واسه چیه؟خونه رو گذاشتی رو سرت؟ _میخوایید بدونید چی شده؟پس بهتره با چشمای خودتون ببینید. آستین های لباسم و چادرم را دادم بالا,دستانم که هنوز کبودیش معلوم بود را جلو صورت خان بابا گرفتم و گفتم: _ببین خان بابا.این وضع دستامه .میبینید گل پسرتون چه بلایی به سرم آورده,جای سالم تو کل بدنم نگذاشته .روز بعد تولدش با کمربند افتاد به جونم و تا تونست منو زد.شما اون لحظه که مثل یک حیوون افتاده بود به جونم کجا بودید. . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 . 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
حاج قاسم میگفت🌱 حتی‌اگه یـه‌ درصد احتمـال‌بِـدی‌که یـه‌ نفر یه‌ روزی‌برگـرده‌ و توبہ‌کنـه... حـق‌نداری‌راجبش‌قضاوت‌ڪنۍ! قضاوت‌ فقط‌ ڪار‌ خداست! فلذا‌ حواسمـون‌ باشه
قلبت را به خدا گره بزن که او هیچکس را نمی آزارد ... 🌴✅🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا