eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
آرامش قلب این روزهای مایی ...❤️
امام جوان من ؛ پدر امام زمان من ؛ چه زود بود رفتنت ...😭
این میراث از مادر گرفتی که در سن جوانی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسم به اشتیاق مدافعان حرمت .. به انتقام سیلی زهرا (سلام‌الله‌علیها‌) اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
Beni Unutma.mp3
8.76M
- [‌ در منی و این همه ز من جدا :) ]
و از آنروز شهادت رسم جوانمردان شد . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️اى نخـل رياض علوی 🕯برگ و برت سوخت ▪️از آتش ‌بيداد 🕯ز پا تا به سرت سوخت ▪️اى يازدهم 🕯اختر پر نور ولايت ▪️خورشيد ز هجر 🕯رخ همچون قمرت سوخت ▪️پیشاپیش شهادت امام حسن عسکری (ع) تسلیت باد 🏴 🌴🇮🇷🌴🇮🇷🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1224716249.mp3
4.2M
🔳 (ع) 🌴اول به نام عشق به نامت به نام حُسن 🌴ما که تحیریم همه در مقام حُسن 🎤 🌴🇮🇷🌴🇮🇷🌴
🖤حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام): ✅مَنْ وَعَظَ أخاهُ سِرّاً فَقَدْ زانَهُ، وَمَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَهً فَقَدْ شانَهُ. ✅هرکس دوست و برادر خود را محرمانه موعظه کند، او را زینت بخشیده; و چنانچه علنی باشد سبب ننگ و تضعیف او گشته است. 📚«تحف العقول، ص ۴۸۹» 🏴 شهادت مظلومانه یازدهمین أختر تابناک امامت و ‌ولایت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را بر ساحت مقدس حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و محبان خاندان عصمت و طهارت تسلیت باد علیه السلام 🌴🥀🇮🇷🥀🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
او حسن بود، ولی خانه او عسکر بود غربت آل خدا را مثلی دیگر بود حجتی بود که یک بار نشد حج برود و نه زندان غریبی که انیسش نشود دلربا بود و دد و دیو عبیدش می‌شد هر چه مأمور شکنجه است مریدش می‌شد او که بابای شما منجی عالم بوده حافظ فایده بعثت خاتم بوده با پدر دیده شما را و کسی داده خبر مثل سیبی که دو نیم است، شبیهی به پدر یعنی آن روزِ ظهوری که شود عالم مست چشم بر حُسن امام حسن عسکری است بر پدر زهر خوراندند و تنش مثل خزان لرزشی داشت، نمی‌خورد به آن سنّ جوان سم اثر کرد و جگر سوخت و بدتر می‌شد دستش آرام اگر بود گلو تر می‌شد ظرف می‌خورد به دندان پدر برمی‌گشت خیزران بود که شد تازه غمش در دل طشت بیشتر تشنه مهدی شد و مهدی را خواند آمدی چشم ترش سمت شما حیران ماند روضه‌ای خواند که با کرب و بلا مخلوط است داغ این سلسله انگار به هم مربوط است اسقنی الماء طنین عطش عاشوراست بازتاب جگر سوخته مقتل‌هاست گفت بابا پسرم سوی خدا خواهم رفت داغ آن جمله به عمق دل دریا هم رفت گفت از نسل امامیّ و پیمبرزاده تو امامیّ و نبی بر تو بشارت داده عطر یاسی نفسش داشت که چون پرپر شد روضه‌اش اذن ورود دهه مادر شد عمر پرخیر پدر بود چه کوتاه! عزیز ما شریک غمتان، آجرک الله عزیز تسلیت باد بر این داغ و مصیبت آقا جان فداتان، سرتان باد سلامت آقا گفت بابای شما پنج نشان ایمان را اربعین است که بانی شده بابا آن را ما به پای عَلُم کرب و بلا می‌مانیم تشنه منتقم خون خدا می‌مانیم ما وفادار به عهدیم که عهدی بستیم عهد بر شیعگی حضرت مهدی بستیم انقلابی که طلیعه است طلوعی خوش را می‌دهد مژده به این عصر شروعی خوش را روزها را پیِ هم می‌شمریم آقا جان این علَم را به شما می‌سپریم آقا جان 🌴🥀🇮🇷🥀🌴
چند حدیث از امام حسن عسگری
امام حسن عسکری – علیه السلام – فرمود: حقّ و حقیقت را هیچ صاحب مقام و عزیزی ترک و رها نکرد مگر آن که ذلیل و خوار گردید، همچنین هیچ شخصی حقّ را به اجراء در نیاورد مگر آن که عزیز و سربلند شده است.
امام حسن عسکری – علیه السلام – فرمود: بهترین دوست و برادر، آن فردی است که خطاهای تو را به عهده گیرد و خود را مقصّر بداند.
امام حسن عسکری – علیه السلام – فرمود: کسی که در مقابل مردم بی باک باشد و رعایت مسائل اخلاقی و حقوق مردم را نکند، تقوای الهی را نیز رعایت نمی کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جلسه۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت نُهم ۰۰۰ آخر جلسه نوبت رسید به برنامه ریزی فردا پنج شنبه ، دیدار با خانواده شهداء ، سید گفت طبق برنامه قبلی فردا باید می رفتیم منزل مادر شهید قمی نژاد ، ولی گویا مادرش ، رفته زیارت امام رضا(ع) ، خوب البته بهتر هم شد ، چون من می خواستم پیشنهاد بِدم با توجه به وضعیت مملی کوچیکه خواهر زاده شهید محمد ِ جمال عشقی ، یه سر بریم خونه مادر شهید جمال عشق۰۰۰ ، هنوز کلام سید تموم نشده بود ، که دکتر پرید وسط حرفش ُ و تندی گفت : واسه فردا هماهنگ کردم ، یه سر بِریم دفتر آقای شهردار ، دست بوسی ، یه چند کیلو شیرینی و یه تاج ِ گُل هم با خودمون می بریم ، سید با همون شیرینی زبونش خندید ُ و گفت : زِکی ِ ، دُکی جون ؟ کاه گِل لَقد نمی کردیم ، ها ؟ ما واسه شب جمعه های هر هفته برنامه دیدار با خانواده شهدا داریم که عهد بستیم هیچ چیزی رو جایگزین اُون نکنیم ، بعدش هم ، ما واسه دیدار با خانواده شهداء یه جعبه شیرینی یه کیلویی می بریم و بس که اون هم مورد اعتراض بعضی از حَضراته ، چی شده که برای دیدار با جناب شهردار می فرمائید دو سه کیلو شیرینی ناب و یه تاج ِ گُل بِبریم ، که روی هم رفته پول ده کیلو شیرینی میشه ُ و خرج ده هفته دیدار با خانواده شهداء ، بابا اِیول ، حرفا می زنی ، ها ؟ آقای ولی زاده خندید ُ و گفت : حاج آقا با اتفاقاتی که این چند روزه افتاده ، پسرا به من خبر دادن خوابی که مملی کوچیکه دیده خیلی روش اثر گذاشته ، بچه از این رو به اون رو شده ، اون بچه ایی که دائما" با بچه ها بازی می کرد ُ و می گفت ُ و می خندید ، حالا فقط فکرش شده پول ، از وقتی هم که شنیده که مسجد تصمیم گرفته تابلوی بزرگ ُ و قدیمی ِ دعای خواص امام رضا(ع) رو از رو دیوار بِکَنه ، حسابی قاطی کرده ، اَگه ولش کنی تا صبح کنار تابلو نگهبانی میده تا کسی به تابلوی دایی شهیدش دست نزنه ، اون شهید که مفقود الاثر شده ُ و هیچ خبری ازش نیست ، بچه دلش رو به این تابلو خوش کرده ، تازه بچه ها میگن تُو خواب دایی ش گفته : بزودی برمی گرده و با اون تُو مسجد نماز می خونه ، شاید قرار خبری از شهید مفقود الاثر بشه ، حاج آقا دلبری حرفهای آقای ولی زاده رو تائید کرد و قرار شد واسه برنامه فردا رای گیری بشه ، اُکثریت رای دادن که بهتر بریم منزل شهید محمد ِ جمال عشقی ، من به عنوان تازه وارد دستم پائین بود ، حاج آقا پرسید : آقای عبدی چرا رای نمی دی ، گفتم حاج آقا من که عضو رسمی نیستم ، حاج آقا خندید ُ و گفت : حالا دیگه هستی ، اولین کسی که به من تبریک گفت ، آقای ولی زاده بود ، بعدش آقای باصری رو به من کرد و گفت : خوش اومدی تازه وارد ، یه هو دکتر پرسید ، حاج آقا به نظرتون تعدادمون زیادی ، زیاد نشده ؟ هواسم به سید بود ، یه چِش قوره به دکتر رفت ُ و گفت : دُکی جُون شوما خودِشو ناراحت نکن ، به مَش قربون می گم ، چند تا صندلی اضافه کنه ، البته هیچ کدوم به صندلی چرمی چرخون شما که از خونه واسه خودت آوردی نمی رسه ، خیلی دلم می خواد ، یه روز روش بشینم یه چرخی بزنم و ببینم شما وقتی روی این صندلی ها می شینید دنیا ُ و مردم رو چه جوری می بینید ، آقای باصری خندید ُ و گفت : سید جُون ، اینکه پرسیدن نداره ، به نظر تو یه آدم ِ سواره روی اسب ، پیاده هارو چه جوری می بینه ، آقا دکتر هم همون جوری یه خنده تلخی کرد ُ و گفت : بلاخره یکی که سال ها درس خونده ُ و زحمت کشیده و مقام ُ و منصَبی به دست آورده باید یه سر ُ و گَردن از بقیه بالاتر باشه ُ و بالاتر بشینه ، آقای ولی زاده نه ورداشت ، نه گذاشت ، سریع گفت : بله بالاتر بشینه ، رو صندلی ، نه رو گُرده مردم ، حاج آقا زودی پرید وسط میدون ُ و گفت : پس فردا بعد از نماز مغرب ُ و عشاء می ریم خونه مادر شهید مفقود الاثر محمد ِ جمال عشقی ، یادتون نَره کسی غایب نشه ، غایب طبق تصمیمی که خودتون گرفتید باید اهل مسجد ُ و بستنی بِده ، من که بدم نمی یاد یه بستنی مجانی بخورم ، همه خندیدن ، حاجی اشاره کرد به سید ، سید ؟ یادت نره به خانواده شهید اطلاع بدی ، مثل چند هفته قبل سوتی ندی ، وای ، یه هو مجلس از خنده تَرکید ، آقای باصری با خنده گفت حاج آقا ؟ شما هم داش مَشتی شدی ، کلمات سید ُ و تکرار می کنی ، (سوتی نَدی) ، حاج آقا خندید ُ و گفت عُذر می خوام ، چقدر به این سید می گم ، اولاد ِ پیغمبر(ص) با این ادبیات لوطی ها و قلندرای قدیم حرف نزن ، رو ما هم اثر می زاره ، دیروز عیال تو خونه فرمودن که نون بخرم ، به جای اینکه بِگم باشه حتما" ، بدون اینکه خودم متوجه بشم گفتم : رو جفت چشام ، چاکریم ، حالا تُو خونه عیال تا منو می بینه ، می خنده و میگه حاج آقا ؟ چاکرم ، نوکرم ، تاج سرم ، خلاصه دربِدرتیم ، وای انقدر خندیدیم ُ و قه قهه زدیم که بیچاره حاج آقا از ترس اینکه اتفاقی نیوفته ، زودی هزار تومن صدقه گذاشت ۰۰۰ ادامه دارد پایان قسمت نُهم ، حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا