eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
354 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
10.9هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقدس 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
چنان سریع می رود که فقط می رسم حلاجی کنم علی چگونه مثل جن بالای سرم بوده وخوانده و نوشته است . نگاه به ساعت می کنم . یک ربع به چهار است . صدای فریادم در خانه می پیچد ، می دوم سمت آشپز خانه تا مادر را پیدا کنم وعلی را منصرف ؛ اما نیست . هیچ کس نیست . گوشی را بر می دارم شماره ی مادر را می گیرم . وقتی صدای همراهش بلند می شود می فهمم که جا گذاشته . دستپاچه شماره ی علی را می گیرم ، جواب نمی دهد . مستاصل می نشینم . پنج دقیقه مانده به چهار ؛ و من از بوی خورشت سبزی که غذای شام است و از سکوت خانه مشوش می شوم و از تنهایی که با صدای تلفن به هم می خورد کلافه ام . آن قدر به شماره نگاه می کنم که قطع می شود . دوباره زنگ می خورد . تپش قلبم با صدای زنگ بالا و پایین می رود . چرا این طور شده ام ؛ قرارم با عقلم این نبود . تلفن دوباره قطع می شود ؛ یعنی تعریف های علی و پدر ، صحبت هایم ، فکرهایم ، جواب هایش باعث شده که نسبت به او حسی پیدا کنم . بار سوم است که زنگ می زند . دستم کمی می لرزد . تقصیر قلبم است . وصل می کنم . صدای گرم مصطفی که سلام می کند و احوال پرسی ، مرا به خود می آورد . دست وپایم را جمع می کنم وروی میز می نشینم . فکرم را آزاد می کنم ومی گویم : - رسیدن به خیر -- سلامت باشید . انشاالله پدر به سلامت برگردند والبته همه ی بر وبچه های جنگ هم سالم باشند . دلم می خواهد ببینم چگونه مدیریت می کند این همه جوان ونوجوانی را که به اردو می برد . با آن ها هم همین طور آرام و مهربان است یا ... حسودی ام می شود . گاهی انسان حس دنیا خواهی اش را ترجیح می دهد به همه ی انسانیت .فقط خودش را می بیند وآسایشش را . اما جوانی که از چند روز تعطیل ویا حقش می گذرد تا صرف دیگران کند ، حتما آرمان بلندی دارد . حس می کنم هر قدر من خود خواهانه فکر می کنم ، مصطفی آزادانه زندگی می کند . از همه ی قید و بندها رها شده و حالا ده گام جلوتر است . وقتی دو سه بار صدایم می کند ، می فهمم که چند لحظه ای نبودم . - بد موقع زنگ زدم ، حالتون خوبه ؟ دست وپایم را آزاد می کنم وسرم را بالا می گیرم تا نفسی بکشم . - خوبم ، ببخشید ، چند لحظه ای حواسم پرت شد . ساکت است . حتما منتظر است که من سوالاتم را بپرسم ، همه چیز یادم رفته جز خودخواهی هایم . - راستش سوال خاصی ندارم . فقط در مورد درس و کار وآینده چند کلمه ای حرف داشتم که شما تو صحبت هاتون با پدر و علی جواب داده بودید. حالا که فکر می کنم می بینم همون جوابا کافی بود علی یه کم عجله کرد ، یعنی این که ... پوقی می کنم . با ته خنده می گوید : - متوجه شدم که این تماس درخواست شما نبوده و اجبار برادر زورگو بوده . من رو هم مجبور کرد زنگ بزنم . هرچند من استقبال کردم و منتظر بودم . لبخندش کش می آید . لبم را گاز می گیرم وچشمم را می بندم . ادامه می دهد : - اما اگه حرفی باشد ، هر وقت ... درخدمتم . شماره که دارید ؟ شماره را هر بار که زنگ زده بود یا پیام داده بود ، به کل پاک کرده بودم . یک جور کار روانی روی خودم برای این که درگیرش نشوم ، اما نمی دانستم اجبار زمان وشرایط ، نا خودآگاه کار خودش را می کند . پناه می برم به آب سردی که تمام وجودم را بشوید و آرامم کند . ٭٭٭٭٭--💌 💌 --٭٭٭٭٭ ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زینب زینب زینب کنزِ حیا زینب درد آشنا زینب غرق بلا زینب 😔🏴 🎤مداح سیدطالع باکویی✨ 🌴🥀❄️🥀🌴
. ▪️در رثای حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها مصیبت هم گریبان چاک زد از داغ هجرانش که او ام‌ّالمصائب بود جان ما به قربانش قیام کربلا مدیون صبر و خطبه‌های اوست مصفا کرد نهضت را به اشک همچو بارانش شکست و خم شد و افتاد از پا باغبان عشق که در یک روز پرپر شد همه گل‌های بستانش چو حیدر خطبه خواند و کرد ویران کاخ ظالم را زبان حقّ او شد پیش دشمن تیغ برّانش به‌ظاهر دست او در بند ظلم و کینه بود اما جهان ظلم و جور و کینه شد در بند زندانش پس از داغ برادر میل آب و نان نبودش هیچ که اشک چشم شد آب و فغان و ناله شد نانش چنان با تار و پود جان او ممزوج بود ایمان که ایمان کرده صد اقرار بر توحید و ایمانش حیا و حجب و عفت وام‌دار چادر پاکش شکیب و صبر و مهر و قهر در خیل غلامانش ندارد مثل و مانندی، به آه سینه‌اش سوگند زنی چون او نمی‌آید، به گیسوی پریشانش سلام ما بر آن قلب صبور و جسم رنجورش درود ما بر آن عزم و قیام و عقل و عرفانش خدایا، ما فدایی‌های راه و مکتبش هستیم به‌زودی قسمت ما کن شهادت پیش چشمانش ✍️ 🏴
تو کوه صبر باشی و من نگاهم به بی صبرانی باشد که ادعای اسوه بودن دارند ؟! تو فرمانبردار امام خویش باشی و من غافل از امام حاضر و حیّ خود باشم ؟ یاری ام کن! وفات حضرت زینب (س) تسلیت باد
💔 هر شب لباس پدر بر تن، می خوابد پسر چند سال است که پدرش شهید شده، هر شب لباس پدر را بر تن مےڪند و مےخوابد؛ بلکه بوی پدر، جواب دلتنگی هایش باشد... حال و روز فرزندان شهدا اینچنین است.💔 محمد مهدی، فرزند انتشار به مناسبت ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
مَن کانَ للّه کانَ اللّهُ لَه ... کسی که برای خدا باشه، خُدام برای اونه ... 📜 حضرت زهرا (س)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنشین با تو بگویم زینب ... بمناسبت وفات حضرت زینب کبری سلام الله علیها (س) 🌴💎🕯💎🌴
21.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❁﷽❁ 🎥 • 🚩ألسَّلامُ عَلَیکِ یَا زِینَبَ الکُبري|س| . • 🏴غروب بود و زنی بی قرار تنها بود 🎙حجةالاسلام 🌴🕯🥀🕯🌴
🔺چقدر این جمله زیباست انسانهای ناپخته همیشه میخواهند که در مشاجرات پیروز شوند... حتی اگر به قیمت از دست دادن "رابطه" باشد... اما انسانهای عاقل درک میکنند که گاهی بهتر است در مشاجره ای ببازند، تا در رابطه ای که برایشان با ارزش تر است "پیروز" شوند... 🌿هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد ؛ مگر به " فهم و شعور " ؛ مگر به " درک و ادب " ؛ ☘آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند ! و این قدرت تو نیست ؛ این " " است.. 🌴💎💢💎🌴
💔 شهادت‌نھایت‌خلوصِ‌قلب‌هاست، انتخاب‌آزادانہ‌وخلوت‌عاشق‌ومعشوق‌:)💔 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 پدر و پسری که در آغوش هم به شهادت رسیدند پیکرهای سیدابراهیم و سیدحسین طی یک عملیــات تفحص در منطقه «چـیلات» پیدا شدند. وقتی آنها را پیدا کردند، یکی از آنها در حالت نشسته با لباس و تجهیزات کامل به جایگاهی تکیه داده بود و شهید دیگر در پتو پیچیده شده بود. می‌شد حدس زد که یکی مجروح شده و دیگری سرش را در آغوش گرفته است. شماره‌ پلاک‌ها هنوز خوانده می‌شد: 555و 556.گمانه‌زنی اولیه این بود که آنها با هم رفیق بوده و همراه هم پلاک‌ گرفته‌اند، اما بعد از تفحص و بررسی برای شناسایی، مشخص شد، آنها پدر و پسر هستند؛ او که نشسته پدر و شهیدی که درازکشیده، پسر است. شهید سیدابراهیم اسماعیل‌زاده (پدر) همراه پسرش سیدحسین اهل روستای باقرتنگه بابلسر بودند. سیدابراهیم متولد1304 بود و هنگام شروع جنگ 56سال سن داشت. پسرش متولد1336 و معلم روستا بود و 4فرزند داشت. جنگ که شروع شد، قید معلمی و زندگی آرام در روستایش را زد و به فکر رفتن به جبهه و دفاع از مردمانی شد که خانه و کاشانه خود را از دست داده بودند. انتشار به مناسبت ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 گاهی ما عکسی را مےسوزانیم🔥 و گاهی عکسی، ما را🥀 عسکر زمانی، جوانی که تنها یک ماه از نامزدےاش با سیده زهرا مےگذشت که به شهادت رسید. زهرا سادات در مراسم وداع با پیڪر مطهر این شهید با لباس سفید حاضر شد و عاشقانه ترین وداع با شهید مدافع حرم را به نمایش گذاشت تا همه بدانند مقاومت و صبر زینبی، پشتوانه این نظام است... لحظه وداع همسر شهيد عسکر زمانی در سالروز شهادتش دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم💐 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 شهادت یک تڪ‌تیرانداز در سوریه سجاد در تك تيراندازي حرفه اي عمل مي كرد؛ بعضي از روزها را در سوريه مشغول تمرين تك تيراندازي بوديم كه سجاد با وجود اينكه در اين تمرين ها شركت نمي كرد، ولي بدون اغراق بهترين تك تيرانداز بود. سالروز شهادت ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
ام داوود رو که میشناسین ..؟! فاطمه معروف به ام داوود، مادر رضاعی"شیری" امام صادق (علیه‌السلام) بوده . . . پسرش تو زندان منصور دوانیقی اسیر بوده ... برای آزادی پسرش این اعمال رو امروز انجام داده ★و ما به تاسی از ایشون ؛ برای آزادی پسر فاطمه علیهاسلام از زندان غیبت این اعمال رو انجام میدیم ؛ ولی نه ایشون که آزادند برای آزادی خودمون از زندان نفس ... اللهم عجل لولیک الفرج
امشب به سبک کرب و بلا گریه می کنیم همراه سیِّد الشُّهداء گریه می کنیم ...
صاحب زمان گرفته عزا گریه می کنیم از داغ روح صبر و وفا گریه می کنیم
و اما امام زمانﷺ فرمودند : خدا را به عمه ام زینب قسم دهید ک من ظهور کنم چرا قسم به زینب . .؟! چه فصل مشترکی بین امام زمان و حضرت زینب علیها سلام است ......... 🔔
یادی کنیم از مدافعان حرم از عباس دانشگر از حمید سیاهکالی از رضا حاجی زاده و از همه آنانی که جان به قربان بانوی دمشق کردند ...
عشق
مقدس 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
کاش آبی پیدا کنم تا فکر و روحم را بشویم . یک فرچه بخرم تمام زوایای این مغز درب وداغان را با فرچه پاک کنم .حتما تا حالا پر از گل ولای و خیالات و اوهام و افکار غلطم شده است که این قدر تاریکم . از حمام که بیرون می آیم، در حیاط باز می شود . همان طور که روسری را دور موهایم می پیچم نگاهم مات در می ماند .فریاد خوشحالی زدن ، کم ترین عکس العملی است که از دیدن پدر نشان می دهم . در آغوش خسته اش پناه می گیرم وپدر با روسری موهایم را می پوشاند و می گوید : - سرما می خوری عزیز دلم ! می بوسمس ، صورتش را ، پیشانی اش را ، دستانش را و گریه می کنم . سی روزی شد که رفته بود . همان طور که شماره ی مادر را می گیرم ، زیر کتری را روشن می کنم . حواسم نیست که گوشی اش را جا گذاشته است . در یخچال را باز می کنم و میوه در می آورم وشماره ی علی را می گیرم . جواب که می دهد فقط با خوش حالی خبر را می دهم . صبر نمی کنم حرفی بزند .میوه ها را توی بشقاب می گذارم و دوباره شماره ی علی را می گیرم . با خنده می گوید : - مامان پیش منه . داریم می آییم . بشقاب میوه را مقابل پدر می گذارم . دست و رویش را شسته ولباس عوض کرده است . چقدر پیر شده . دارد تمام می شود . دوباره می بوسمش . شماره ی مسعود را می گیرم . وقتی بر می دارد ، صدای سعید را می شنوم که می گوید : - بیاییم برای بله برون ؟ با تندی می گویم : - سلامت کو ؟ پسره ی بی ادب ! می خواستم خبر اومدن بابا رو بدم که دیگه نمی دم . فریاد شادی اش را می شنوم . پدر گوشی را می گیرد وبا دو پسرش گرم صحبت می شود . البته اگر مسعود بگذارد سعید حرفی بزند . میوه پوست می کنم ودر بشقاب پدر می چینم . پدر دل پسرها را می سوزاند از محبت من . بلند می شوم وبرایش چای سیب وهل دم می کنم . صدای در خانه می آید . پدر تماس را قطع می کند و به استقبال مادر می رود که تندتر از علی وریحانه در را باز می کند و داخل می شود . لحظه ی زیبای ملاقاتشان را از دست نمی دهم . دلم می خواهد مثل مادر ، عاشق پدر بشوم . پدر چندین بار سر مادر را می بوسد . نگاه هایشان به حدی قشنگ و پر حرف است که ... آخرش یک روز رمان این دو تا را می نویسم . علی خم می شود و دست پدر را می بوسد . می روم سمت آشپز خانه ، مثلا باید با علی قهر باشم . اگرکه بگذارد. می آید پیشم و مشغول کمک کردن می شود ، بدون این که به روی خودش بیاورد . وقتی سینی را بر می دارم ، یک شکلات باز شده توی دهانم می گذارد . بعد روسری ام را می کشد روی صورتم و می گوید : - موهاتو خشک کن سرما نخوری ، فردا شب بله برونه خوب نیست مریض باشی . شکلات تلخ است و بزرگ و من نمی توانم جوابش را بدهم . چای را تعارف می کنم .ریحانه در گوشم می گوید : - زنگ زد ؟ الان جوابت چیه ؟ - زنگ زد اما من جوابی ندادم ، علی از خودش حرف در آورده . پدر تعریف شرایط را می کند . - از هفتاد ودو ملت ریختن توی سوریه ودارند می کشند و آواره می کنند . از فرانسوی و آلمانی و انگلیسی بگیر تا عربستانی و ... همه شون هم یه پا قاتلن وجانی . اصلا یه ذره انسانیت ، هیچ ، هیچ . یه اوضاع غریبی راه افتاده . مردها رو می کشن ، زن ها رو می برن و و می فروشن . صدای اذان که بلند می شود ، بی اختیار اشک توی چشمانم حلقه می زند ؛ یعنی آینده ی یک میلیارد و خورده ای مسلمانی که با هم متحد نیستند وبه دست حکام ظالم وآمریکایی روزی چند ده نفرشان کشته می شوند چیست ؟ ٭٭٭٭٭--💌 💌 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
{بسم الله الرحمن الرحیم...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور