eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
351 دنبال‌کننده
29هزار عکس
11.4هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 دیروز مسئول امن ثوره لبنان مرا به كناری كشید و گفت: از طرف رهبرى مقاومت فلسطین مأمور شده‌ام كه جان تو را محافظت كنم...😌 گفتم: مگر چه خبرى رسیده است؟ 🤔 گفت: تقریرهای امنیتى، حاكى از این است كه دشمنان در كمین قتل تو نشسته‌اند و جانت در خطر حتمى است و چنین حادثه‌ای براى مقاومت فلسطین، سنگین و غیرقابل تحمل است و من براى حفاظتت، مسئولیت دارم. از او تشكر كردم و گفتم: - خداى بزرگ، نگهبان من است.🌱 عجبا! اینان مرا تهدید به مرگ مى‌كنند؟😳 كسى‌كه در آغوش مرگ، غوطه مى‌خورد، و از لطف و آرامش مرگ خرسند است. 📚خدایا به سوی تو می آیم دست‌نوشته های 📸عکس کمتر دیده شده از ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 😁 رزمنده ای تعریف میکرد، میگفت: تو یکی از عملیات‌ها بهمون گفته بودن موقع بمب بارون بخوابین زمین و هر آیه ای که بلدین بلند بخونین ... . . . بمب بارون که شد، همه چیز یادم رفت... منم از ترس داد میزدم؛ النظافة من الایمان😂 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 روز پاسدار بود. آمد دستم را گرفت و يک سکه تمام بهار گذاشت کف دستم و گفت: "اينو امروز به من هديه دادن، منم هديه‌اش ميدم به تو."🎁 گفتم:"چرا من؟ روز شماست." گفت:"چون تو به خاطر کار من خيلی اذيت شدی و سختی کشيدی." همين که اين اندازه، قدردان بود برايم خيلی ارزش داشت.❤️ راوی: همسر 📚هزار از بيست اینجا با یاد شهدا دلهایمان را جَلا مےدهیم 👇👇👇 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 ابراز خوشحالی امام خمینی از پوشیدن لباس رزم... سال ۵۹ بنده از این لباس های فرم سربازی یا بسیجی می پوشیدم زیر قبا می آمدم تهران. از مناطق جنگی که غالبا در آن سال آن جا بودم. هر دفعه می آمدم می رفتم خدمت امام گزارشی عرض می‌کردم. اوّلین باری که با این لباس که البته رویش قبا پوشیده بودم رفتم خدمت ایشان. ایشان شدیداً متاثر شدند (یک روزی بود که این لباس- لباس جندی خلاف مروّت محسوب می شد. اگر عالمی، لباس جندی- می پوشید پشت سرش نماز نمی شد خواند خلاف مروّت بود.... امّا امروز روحانیت اسلام افتخار می کند که این لباس را می پوشد) شدیداً ایشان متاثر شدند و ابراز خشنودی و خوشحالی کردند .... خاطره از امام خامنه ای روز پاسدار را بر بزرگ پاسدار انقلاب اسلامی تبریڪ مےگوییم🌹 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📸 اقامه نماز رهبر انقلاب بر پیکر همسر شهید آیت‌الله مطهری /قبل از ظهر امروز (جمعه)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقدس 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
- طوری شده؟ این را با مکث می گوید. - تاکی کار داری؟ - می شه بگی چی شده؟ علي آرام همیشگی نیست. می ترسم از حالش؛ - می گم تا کی کار داری؟ باز هم صبر می کند: - تاشب، می خواستم یه خرده کاراموجلوببرم؛ اما اگه لازمه بیام. قرارمو کنسل می کنم. فقط على طوری شده. لیلا حالش خوبه؟ علی نگاهم می کند. دستم تیر می کشد. به هق هق می افتم. - صدای گریه ی کیه؟ على حرف بزن خواهشا. - می تونی قرارت رو کنسل کنی؟ صدای مصطفی بلند می شود: - بابا می تونم. می تونم علی، فقط تورو خدا حرف بزن. صدای لیلاست ؟ طوری شده؟ حرف بزن د لا مصب. چادرم را بین دندانم می گذارم تا صدایم را خفه کنم. - علی گوشی رو بده ليلا. صدای علی تحلیل می رود. همانطور که غمگین مرا نگاه می کند می گوید: - ببین یه ساعت دیگه خونه منتظرتیم. بیا. مصطفی به التماس افتاده است. نمی دانم این طوفان می خواهد چه کند با ما: - على قطع نکن. حداقل بگولیلاخوبه؟ بگو چی شده ؟ من تا برسم بی چاره می شم. - ليلا...!ليلاخوبیش بستگی به حرف های توداره، بیا بینیم باید چه کار کنیم؟ - ای خدا ! على قطع نکن. من الان راه می افتم. فقط یه لحظه صدای لیلا رو بشنوم. بی اختیار داد می زند: - صدای لیلا رو؟ صدای گریه شنیدن داره آخه؟ و قطع می کند. بلند می شود و بی رحمانه دستم را می گیرد و بلندم می کند. نگاه می کنم به گنبد امام زاده که بلند است و شب آخری که می خواستم تصمیمم را بگیرم ، متوسل شده بودم که از زندگی زمینی بلندم کند، اوجم بدهد تا آسمان. حالا هم دوست ندارم که غم ها زمین گیرم کند. کجای شادی ام غفلت بوده که تلنگر لازم شده ام ؟ چه قدر این غم تجربه اش سخت است. پدر مدام به من می گوید که دروغ است و صدای مادر که دعوت به صبرم می کند. ● ● ● صبر خوب است اگر بخواهی که اهلش باشی ! با خودش تامل می آورد و آرامش بعدش هم شیرین است، چون تو بی خطا عبورکرده ای. کمکت می کند که نخ تسبیح زندگی ات را خودت دانه دانه پرکنی و سر آخر گره بزنی. دلم معطل گره آخر بود! مصطفی با جت هم آمده بود به این زودی نمی رسید. روسری سر می کنم. مادر از دیدن من لبش را گاز می گیرد و علی اخم می کند. مصطفی مقابلم می ایستد و با تعجب نگاهم می کند. تازه یک روز می شد که توانسته بودم در چشمانش نگاه کنم؛ اما... - لیلا! رو می کند سمت علی: - علی چی شده ؟ چرا... می آید طرف من. بی اختیار عقب می کشم. تلفن دوباره زنگ می خورد. قلبم تیرمی کشد. حال خوبی ندارم. کنار تلفن هستم و با تردید گوشی را برمی دارم. علی دکمه ی بلند گو را می زند. - عروس خانم دزد! کشوندیش خونه تون؟ آب دهانم را قورت می دهم ونگاهم را به صورت متحیر مصطفی می اندازم. ٭٭٭٭٭--💌 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا