26_237594863510487207.mp3
7.93M
💠 تند خوانی جزء بیست و ششم قرآن کریم
استاد معتز آقایی
🔹این جزء از آیه 1 سوره احقاف آغاز و تا آیه 30 سوره ذاریات ادامه دارد.
🔸در این جز سوره احقاف ، محمد ، فتح ، حجرات ، ق و بخشی از سوره ذاریات قرار دارد.
🌴💎🌹💎🌴
#یا_هادی 🌟
✦ هادی المُضلّین ؛
همان خدای بالابلندی ست که
راه را بروی گمراه کنندگانِ این جاده نیز، نبسته و نخواهد بست؛
بشرط آنکه بخواهند ؛ یا بتوانند که بخواهند!
🌴💎🌾💎🌴
مومن اگر قدر خودش را بداند
غیر ممکن است که دور گناه بگردد
و خود را به خفت اندازد!
#شهید_نجفآبادی
🌴✅🌴
💔
مهدی از شناسایی که آمد نیمه شب بود و خوابید
بچهها که برای نماز شب بیدار شده بودند،
او را صدا نکردند چون میدانستند
حسابی خستهست!
اما او صبح که برای نماز بیدار شد،
با ناراحتی گفت:
مگر نگفته بودم منم برای نماز شب بیدار کنید؟!
دلیلش را گفتند؛
آه سردی کشید و گفت:
افسوس شب آخر عمرم نماز شبم قضا شد!
فردا شب مهدی هم، به خیلِ شهیدان پیوست.. :)
دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان
#شهید_مهدی_سامع
#شهید_دفاع_مقدس
#ماه_رمضان
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
25.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
تا شنیدم شهید شده نخواستم باور کنم، یک لحظه احساس کردم دلم خیلی برایش تنگ شده.
بعضی وقتها دلم میخواهد جواد اینجا باشد.
دلم برای رفاقت جواد تنگ شده، هنوز هم بدجوری هوایش را میکنم، کاش بهانهای پیدا میشد تا بهش زنگ بزنم و آن وقت بیاید برایم حرف بزند تا پُر شوم از
حس رفاقتش
حس بودنش
حس برادریاش...
📚 بی برادر (با تغییرات)
به روایت دوستان ِ #شهید_جواد_محمدی
#شهید_مدافع_حرم
#امام_زمان
اختصاصی کانال شهیدشو
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💔
شهادت یک سردار با زبان روزه هنگام اذان گفتن
در روزهای قبل از شهادت، جلال حال و هوای دیگری داشت. حالات او واقعا عجیب بود.
همیشه قرآن ورد زبانش بود، روزانه حداقل یک ساعت قرآن می خواند. اکثر روزها را روزه می گرفت و هر روز به تکیه شهدا میرفت.
در یکی از همین روزها، قبل از این که برای آخرین بار به جبهه برود من و برادر کوچکش را به تکیه شهدا برد. آن روز بر مزار دوستانش میرفت و بسیار گریه میکرد. گویا دیگر تحمل نداشت.
شهادت آرزویش بود و یک هفته بعد در ایام قدر ماه مبارک رمضان در عملیات رمضان ۱۳۶۱ به آرزویش رسید.
دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان
#شهید_جلال_افشار
راوی: مادر شهید
#شهید_دفاع_مقدس
#ماه_رمضان
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
❤️✨کانال زیبای زخمیان عشق
🌸✨رمان عاشقانه و مذهبی : #نگاه_خدا
🧡به قلم فاطمه باقری
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱
📚رمان عاشقــ❣ــانه مذهبی :#نگاه_خدا
📙 به قلم: فاطمه باقری
🌱 #قسمت_بیست_دوم
شاهینی اومد سمتم ،میخواستم حرفمو بزنم که دیدم یاسری داره از پشت نرده ورودی دانشگاه داره نگاهمون میکنه ،،از
داخل کیفم کاغذ و خوردکار بیرون آوردم شمارمو نوشتم دادم به شاهینی(
- ببخشید اینجا نمیتونم صحبت کنم اگه زحمتی نیست بعد کلاساتون بیاین پاک نزدیک دانشگاه اونجا حرفمو بزنم
شاهینی : باشه چشم
- خیلی ممنون ،دیگه مزاحمتون نمیشم ،فعلن
) از شاهینی که دور شدم رفتم سمت کلاسم، کلاسام که تمام شد ،سوار ماشین شدم رفتم سمت پارک نزدیک دانشگاه ، یه
ساعتی منتظر شدم که شاهینی نیومد ، خسته شده بودم میخواستم بلند شم که برم ،گوشیم زنگ خورد (
- بله بفرمایید
شاهینی : سلام خانم رضوی من تواومدم تو پارک کدوم قسمت بیام
- سلام بیاین سمت غربی پارک من داخل آلاچیق هستم
شاهینی: باشه چشم
بعد پنج دقیقه بلاخره اقا تشریف اوردن ،سلام و احوالپرسی کردیم و اومد نشست
- نمیدونم از کجا باید شروع کنم ،من میخوام از ایران برم ،پدرم یه شرطی گذاشته برام،که اینکه باید ازدواج کنم
و من چون اصلا قصد ازدواج ندارم، میخواستم از شما بپرسم با من ازدواج میکنین که از ایران بریم وقتی رسیدیم اونجا
از هم جدا شیم ؟)هوووووف نفس کم اوردم (
شاهینی: نمیدونم باید فکرامو بکنم
) هیچی حالا این واسه ما ناز میکنه (
- باشه ، منتظر جوابتون میمونم
،فعلن با اجازه
) پسره خود خواه فکر کرده میشینم نازشو میکشم(
از پارک رفتم بیرون ،سوار ماشین شدم رفتم خونه، حوصله هیچ کاری و نداشتم ،ای کاش مطرح نمیکردم ، نمیدونستم اگه
یه روزی بابا رضا بفهمه که دخترش از اعتمادش سوءاستفاده کرده چه حالی میشه
روی تختم دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ خورد ،شاهینی بود
- بله
شاهینی : خانم رضوی من فکرامو کردم
- )وا چقدر زودم این بشر فکر کرده (. خوب
شاهینی:قبول میکنم
- خیلی ممنونم ،من ادرس حجره پدرمو براتون میفرستم که باهاش صحبت کنین،،، فقط یه خواهشی داشتم چیزی در باره
سفر مون نفهمه هااا،
شاهینی : باشه خیالتون راحت
) راحت نیست دیگه(- خیلی ممنونم
تماس که قطع شد،دلشورع عجیبی گرفتم میترسیدم شاهینی یه گندی بزنه ،،پسره بی ادبی نبود ،یه کم خل مشنگ میزد
رفتم تو آشپز خونه مشغول غذا درست کردن شدم ،که یه کم از استرسم کم شه
گوشیم زنگ شده نگاه کردم عاطفه است
- سلام عاطفه جون
عاطی: سلام به دوست عزیزم
- چه خوب شد زنگ زدی داشتم از استرس میمردم
عاطی: بازچی شده
- هیچی بابا دیدمت بهت میگم ،خوب شما چه خبر شاهزاده تون خوبه
عاطی: قربونت شکر
سارا میخواستم بگم ما واسه عید میخوایم بریم راهیان نور ،تو هم میای اسمت و بنویسیم؟
- نه عزیزم ،عید میخوایم بریم ترکیه خونه سلما
عاطی: عع چه خوب ،کاره خوبی کردین میخواین برین ،حال و هوات هم عوض میشه
- اره،عاطی کی میای ببینمت ،دلم برات تنگ شده
عاطی: قربون دلت برم ،نمیدونم احتمالن هفته بعد میام
- باشه منتظرت میمونم
عاطی: سارا جان کاری نداری؟
- نه قربونت برم سلام به شاهزاده برسون
&ادامه دارد ....
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
📚
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh