رمان زیبای
#سو_من_سو
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#سو_من_سه
#قسمت_بیست_سوم
هک می کنم. یعنی می روم سراغ مصطفی نوچۀ مهدوی. مخ کامپیوتر و ریاضی است. قبول که نمی کرد؛ قبولاندمش. دو روز التماس کردم تا دو روز کار کرد و پیج علیرضا را هک کرد.
هر خطی را که می خواندیم یک سلول از میلیون سلولم می مرد. جوان مرگ نشوی علیرضا! خاک بر سر بشوی علیرضا!
لب جوبی ها شیطانپرست بودند و اساسی فشار می آوردند به علیرضا! آن همه استدلال برای او زیاد است. من خودم هم داشتم چپ می کردم، مصطفی مثل آدم جواب هر استدلال چرتشان را برایم می گفت، یا رفت پرسید و آورد.
بعد از آن شد یک مول پیجشان... که بینشان دست و پا می زد. علیرضا هم هربار که از دیدار با مهدوی برمی گشته کمی جواب می
داده است. چه گیری داده اند!
می نویسم شما نخوانید؛ خیلی ترسیده ام.
قرارمان با مصطفی باقی می ماند. پیج های آن سه تا را هم هک می کند و می خواند. هر غلطی بشود در یک ذهن کثیف نوشت آنها انجام داده اند. مصطفی عکس هایشان را میبیند و آرام میگوید:
- اینا مگه چند سالشونه اینقدر قساوت قلب دارن؟
- سه سالی از ما بزرگترند. بیست و یک ساله اند.
شب خوابم نمی برد. حالا ذهنم پر از آهنگ های متالی است که برای تفریح و لذت گوش می دادم. آهنگ های رپ و...
من نمی دانستم پشت این ضرب ها و ترانه ها یک حرف دیگری است. من را بگو که صد ترانه شان را حفظم و به آهنگ های آنها عادت کرده
بودم، توی روی مادرم ایستاده بودم که... وقتی کتاب " من، زندگی، موسیقی" را داده بود بخوانم، پرت کرده بودم ته کتابخانه. موسیقی
زندگی من بود و الان زندگیم بو می داد. بوی...
برای فرار از حسرت به موبایل پناه می برم. صفحۀ اینستایم را چک می کنم و سر به بقیه هم می زنم. جواد چند روزی است که نیست. تلگرام را هم چک می کنم. هیچ جا نیست.
پیام می فرستم:
- جواد حواسم هست که مدتیه مثل همیشه نیستی! نمی پرسم چرا.
اما چرا؟
کمی صفحه را روشن نگه می دارم. نمی دانم خوانده یا نه. اَه، این تلگرام لعنتی بـــدعادتمان کــــرده با یک تیــــــک و دو تیک خوردنش. الان کــــه نمی فهمم خوانده یا نه کالفه می شوم.جواب نمی آید.
دوباره می نویسم:
- یادمه که خودت همیشه می گفتی دنیا رو باید با لذت چشید. الان در چه وضعی؟
باز هم نمی فهمم خوانده یا نه. حرف های قبلی خودش را که همیشه می زد برایش تایپ می کنم:
- غیر از... رقص و مد و کافه که دیگه حرفی نداره دنیا. اینا رو هم خودت می دونی. بقیه اش مصیبته. ما هم الان با اینا خوشیم. ده
سال دیگه که بدبخت زن و زندگی بشیم باید مثل الاغ کار کنیم تا بدیم مثل چی بخورن و مثل خرس بخوابیم. پس این لذت ها رو چرا داری برای خودت خراب می کنی؟
سکوت موبایل اذیتم می کند. تک می زنم و قطع می کنم. ده بار تک می
زنم تا بلکه جواد ببیند و بفهمد حال مرا. دوباره برایش می نویسم:
- اگه به حرفی غیر از اینا رسیدی به منم بگو. یا اینا هست، پس چرا تو نیستی بین بچه ها؟ یا اینا دروغه که...
موبایل را می گیرم بین دندان هایم که چی؟ زندگی خانوادۀ من جور دیگری است و اکیپ جواد طور دیگر! من چه طوریم؟... من دنبال چه چیزی باید باشم؟ زندان که نیست اینجا. آزادم. می خواهم آزاد زندگی کنم. آزاد هم می میرم. به کسی چه؟ اصلا به جواد چه؟ من دنبال جذابیت ها هستم.
دنیا چه چیز جذابی دارد برای مطرح کردن؟
دارم همین ها را در ذهنم غرغر می کنم که پیام می آید:
- رسیده های من به درد من نمی خوره. شاید به دهان تو کال بیاد. هرطور که فکر می کنی درسته، ادامه بده.
این چه طرز حرف زدن با یک تیزهوش است. می نویسم:
- برای ادامه دادن نیاز به اجازۀ تو نداشتم داش. خواستم ببینم تو چه می کنی؟
می نویسد:
- من هیچ کاری ندارم که بکنم. چوب برداشته ام فرو کرده ام در سطلی که زندگی گذشته ام رو تویش ریختم، دارم زیر و رو می
کنم ببینم چه کردم.
- خب.
- خب هیچی دیگه. فقط بوی فاضالب می ده. دوست داری تو هم بیا.
- ارزونی خودت.
- من هم تعارفی نمی دیدم. خودت اصرار کردی.
- اَه. با این مدل حرف زدنت.
- باشه مدلمو عوض می کنم که حال تو خوب بشه...
#نرجس_شكوريان_فرد
#سو_من_سه
.
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 ✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
نزدیڪِ #اربعین دل جاماندهها گرفٺ
یڪ بینوا براے خودش رَبَّنا گرفٺ
هر ڪس رسید، سوال ڪرد زائرے؟
از این سوال ، دل پُر خون ما گرفٺ
✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.✨
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
#نذرگل_نرجس_صلوات🌴💎🌴
18.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر ماندگاری از سید جواد ذاکر
روحش شاد یادش صلوات
مهدی من تو غربته از همتون گله دارم...
🎬 #نماهنگ ؛ شعر ماندگار مرحوم سیدجواد ذاکر
◾️ ( روح این مداح عزیز صلوات)
اللهم عجل لولیک الفرج
الــــــــــــــــــــــــــــتماس دعای فرج آقاجانم
🌴🌴💎🥀💎🌴🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهرقیهۜمیگمازجاموندن💔😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴تصاویر جدید و بسیار زیبا از بین الحرمین و کربلا در آستانهی #اربعین 1445
.
مداحی آنلاین - خواب حرم - نریمانی.mp3
3.99M
🔳 #استودیویی #جاماندگان #اربعین
🌴هیچی حالمو خوب نمیکنه الی حرم
🌴چقدر التماس کنم و بهت بگم آقا حرم
🎙 #سید_رضا_نریمانی
👌بسیار دلنشین
.
16.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 #نماهنگ #جاماندگان #اربعین
🌴هیچی حالمو خوب نمیکنه الی حرم
🌴چقدر التماس کنم و بهت بگم آقا حرم
🎙 #سید_رضا_نریمانی
👌بسیار دلنشین
.
🌷 شهید همت:
🌿 ما در قبال تمام کسانی که راه کج می روند مسئولیم.
حق نداریم باهاشون برخورد تند کنیم.
از کجا معلوم که ما توی انحراف اینها نقش نداشته باشیم.
شاید برخورد نادرست، سهل انگاری، کوتاهی، همه اینها باعث انحراف
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🕊شهید «یوسف سرلک» یکم آذرماه ۱۳۴۵ به دنیا آمد و بیست و کم اسفند ۱۳۶۳ در سن ۱۸ سالگی، در عملیات بدر در منطقه شرق دجله به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در منطقه برجای ماند.
با تلاش گروههای تفحص شهدا، پیکر مطهر این شهید پس از حدود ۳۹ سال کشف و از طریق آزمایش D.N.A شناسایی شد.
🌹فرازی از وصیت نامه شهید یوسف سرلک :
بارالها رفته ام شاید با دادن جان ناقابلم بتوانم دینم را به اسلام و مسلمین ادا کنم . در تشییع جنازه من به هیچ وجه گریه نکنید زیرا من به آرزوی دیرینه ام رسیده ام . از خواهرانم می خواهم که حجاب اسلامی را کاملاً رعایت کنند ، در آخر از شما می خواهم که دفاع از روحانیت را فراموش نکنید و هر شب و روز بر سر نماز برای سلامتی امام امت دعا کنید .
شهید#یوسف_سرلک🕊🌹
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🕊مقام والای شهیدنظری و شفای یک مادر شهید
🖌پدر شهید علیاکبر نظری ثابت نقل میکند به گلزار شهدا که رسیدم دیدم خانم مسنّی دارد سنگ قبر فرزندم را میشوید. بالای سرش رسیدم گفتم: «خانم شما این شهید را میشناسید؟ گفت: تا یک هفته پیش او را نمیشناختم. گفتم: پس چی شد که شناختید؟ در پاسخ گفت: من خودم سیدهام و مادر شهید هستم. فرزندم در ردیف دوم پیش پای شهید زینالدین مدفون است. بیماری لاعلاجی گرفتم و مدتها دنبال مداوا بودم. هرکاری کردم خوب نمیشدم؛ خیلی ناراحت بودم. از خدا خواستم تا حداقل خواب فرزند شهیدم را ببینم. وقتی به خوابم آمد، به پسرم گله کردم که مگر تو شهید نیستی؟ من مادرت هستم و سیدهام! کاری بکن و از خدا بخواه شفا بگیرم. پسرم گفت: برو سر قبر علیاکبر. گفتم: کجاست تا پیدا کنم؟ گفت: عصر پنجشنبه پدرش میآید سر قبرش، بگرد پیدا میکنی. چند بار آمدم تا پیدا کردم. به شهید شما متوسل شدم و شفا گرفتم. بار دیگر از خدا خواستم تا خواب پسرم را ببینم. به خوابم آمد. از او پرسیدم: چرا مرا به آن شهید حواله دادی؟ گفت: در این عالم شهداء درجه و جایگاههای متفاوتی دارند. هرکسی در دنیا اخلاص و تلاش بیشتری داشته در اینجا درجه و مقام بالاتری دارد. به همین خاطر شما را به شهید علیاکبر نظری ارجاع دادم
شهید#✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh🕊🌹
🌹شهید محمدحسین غلامی سیانی
نــام :محمدحسین
نـام خـانوادگـی :غلامی سیانی
نـام پـدر :کریم
تـاریخ تـولـد :۱۳۳۰/۰۱/۰۷
مـحل تـولـد :قم
تـاریخ شـهادت :۱۳۶۰/۰۶/۰۶
هفتم فروردین ۱۳۳۰، در قم چشم به جهان گشود. پدرش کریم و مادرش،سلطان نام داشت. تا پایان مقطع ابتدایی درس خواند. پاسدار بود. ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. ششم شهریور ۱۳۶۰، در مقابل سفارت عربستان بر اثر اصابت گلوله توسط گروههای ضدانقلاب شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
سالروز شهادت ❣
شهید#محمدحسین_غلامی_سیانی
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
روایتی از همسر شهید:
🖍خداحافظی و عمل به قول
آخرین باری که میخواست برود وقتی با بچهها خداحافظی میکرد، بچه کوچکترم که سه سال و نیمش بود، نمیتوانست از پدرش دل بکند.
گریه میکرد که بابا نرو.
آقا مهدی به او گفت: "بابا میخوام برم سربازای صدام رو بکشم"
محسن میگفت: "اگه سربازای صدام رو بکشی اونوقت بچههاشون بیبابا میشن.
منقلب شد و گفت: "میخوام خود صدام رو بکشم".
میگفت: "بابا برام پفک بخر". میگفت: "چشم بابا برات خوراکی میخره".
چند بار خداحافظی کرد و چند صد متر رفت و باز محسن صداش کرد و برگشت.
بالاخره رفت.
روزی که خبر شهادتش را دادند، شبش خواب دیدم که مهدی آمده و محسن را بغل کرده و به شیرینی فروشی سر کوچهمان برده است. خیلی هم خوشحال است. دائم بچه را ناز میداد. برایش قاقالی خریده بود. یک خوراکی دست محسن داده بود. بقیهاش را به من داد و گفت: "اینها را بعدا به او بده".
بعد هم محسن را به بغل من داد و گفت: "دارم میرم". محسن زد زیر گریه و گفت: "بابا نرو"... و از گریه محسن بیدار شدم.
همان روز تشییع این خواب را دیدم.
او به قولی که به محسن داده بود، عمل کرد.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید#مهدی_مهری🕊🌹
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌹نام و نام خانوادگی: شهید محمد افخم
🍃تاریخ ولادت: ۱۳۴۴
🌹محل تولد: دزفول
🍃تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۹/۱۳
🌹محل شهادت: عملیات طریق القدس
بخشی ازدست نوشته های زیبای شهید👇
🕊خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار.
خدایا مرا همواره آگاه و هوشیار دار، تا پیش از شناختن درست و کامل کسی، یا فکری- مثبت یا منفی- قضاوت نکنم.
خدایا جهل آمیخته با خودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست نسازد.
خدایا مرا به خاطر حسد، کینه و غرض عمله آماتور ظلمه مگردان.
خدایا خودخواهی را چندان در بکش یا چندان بر کش تا خودخواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.
خدایا بمن «تقوای ستیز» بیاموز تا در انبوه مسئولیت نلغزم و از تقوی پرهیزی مصونم بدار تا در خلوت عزلت، نپوشم.
خدایا به هر که دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است .
به هر که دوست تر می داری، بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است و....
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
#محمد_افخم🕊🌹
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
رمان زیبای
#سو_من_سو
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#سو_من_سه
#قسمت_بیست_و_چهارم
- ... ما یا با معده سر و کار داریم، یا با لذت دفع خورده ها و شهوت. یا با خیال این دو. من و تو غیر از این چه کاری می کردیم؟
پیام هایمان را دوباره می خوانم و برایش می نویسم:
- عارف شدی؟
- کاش.
- توبه کردی؟
- از چی؟ من هنوز دلم پیش معده و زیر و روشه. آدمش نیستم شایدم جرئت این حقیقت رو ندارم.
- پس چی میگی؟
- عقلم داره بیچاره م می کنه. سر دو راهی ام. نه می تونم بذارم، نه می تونم پاش وایسم. حالم بَد، بده.
- ترک عادت؛ مرض.
- سخته! از مرض بدتره. گاهی فکر می کنم من غیر از این جسم مزخرف، چیز دیگه ای نیستم؟خودم گیجم. گاهی فکر می کنم چیز دیگه همین مغزِ نم خوردمونه که پر از فرمول شده، اما اینم نیست. چون نیست دیگه...
گاهی فکر می کنم، گاهی دل بیصاحبه که می گیره، گاهی شاد می زنه. اما اینم نیست. گاهی می گردم بیرون از خودم. دنبال خودم می گردم اما از تو، تشنه شدم. بیرون مثل روباه مکار بازیم می ده.
دیدی جنس بنجل رو مارک می زنن. آویزونم، آویزونم وحید.
جواد که این طور بنویسد من باید بروم دستۀ چاقو را بکنم توی شکمم.
برای اینکه حرف زدنمان قطع نشود الکی می نویسم:
- تو که همه چی فولی. از ننه بابا آباد. از مال و اموال آبادتر. از جگرهای اطراف.
- کاش این آبادی و آبادتری و آزادی را نداشتم، اما آرامش را داشتم.
ماها پیش هم که هستیم، هستیم. وقتی تمام می شود این هست
ها، سر به نیستیم. یادته دخترخالمو...
حالم گرفته میشود از دخترخالۀ جواد.
با بچه ها کورس گذاشت. با پسرها. من و جواد و آرشام نبودیم. خب ما چهارسالی کوچکتر بودیم. فقط خبر شدیم سر کورسی که گذاشته بود، چپ کرد و مرد. صورتش صاف شده بود. ما اصلا نبودیم. رفته بودیم اصفهان گردی. وقتی آمدیم ختم بود و مُرده زیر خاک. ماشین مچاله، پسره زندان و البته بیمه پول ماشین بی. ام. و و مرده را داد؛ چند صد میلیون. اما دخترخاله نشد که. خالۀ جواد یک روانی به تمام معنا شده بود. اووه یک الاکچری بود برای خودش، اما حالا یک چین و چروکی است برای همه...
جواد که آف می شود سراغ مادر می روم و میگویم:
- آدم آویزون چه شکلیه مامان؟
نگاه به حالم می کند و نمی خندد. کمی لب می گزد که نشانۀ حرص خوردن از دست من است و کارهایم. اما همین که خودکنترلی دارد و نه غر می زند و نه سرزنش می کند خودش فرج است.
- بستگی داره منظورت از آویزون چی باشه؟ اگر مثل الان تو باشه که همش آویزون منی که خیلی هم خوبه! اگه آویزون هوا و هوستی که پاره میشه با سر می خوری زمین، البته دیر و زود داره.
اگه آویزون چوبۀ داری که ته خطایی!
- مامان!
اینبار می خندد و می گوید:
- خب من چه جوابی بدم؟ جدیدا میای وای میستی جلوم یه سؤالایی می کنی بدون اینکه من بدونم قبل و بعدش چی شده بوده. الان
چی باید بگم به تو!
دوباره اعتراض می کنم. دست از کارش می کشد و نگاهم می کند. لب جمع می کند و همچنان نگاهم می کند. فکر می کند و نگاهم می کند و بالاخره لب باز می کند:
آدم چون نمیتونه تنهایی به هر چی که می خواد برسه. خب باید کمک بگیره. از یه قدرتی، یه صاحب منصبی، یه کسی که من میگم اینقدر وجود داشته باشه که منت هم نذاره و همه جوره کمک کنه. آدم هم که این همه قدرت نداره مجبوره مدام آویزون باشه. خدا همه چیز و همه توانی که بگی داره. آویزون خدا باشی همیشه هستی دیگه. دیگه چی بگم!
همانطور نگاهم می کند و من پناه می برم به اتاقم.
فردا شب به آرشام پیام میدهم:
-الووو، کجایی تو؟
دو ساعت بعد می نویسد:
- الووو و... کجا باشم خوبه؟
دو ساعت بعدتر می بینم و مطمئن می شوم که حالش خوب است. می
نویسم:
- نت ندارم. اومدیم روستامون. همه خوابیدن. اومدم کوه. تنهام. حال نمیده.
- خوب غلط کردی رفتی جایی که حال نمیده. نت هم نداره.
- من مرُدۀ این محبت تو هستم.
- بمیر بابا.
- برات بمیرم تو خوشحال میشی!
- خوشحالی رو سگ خورد.
- به درک. برو سراغ خوشی بعدی. چیزی که ریخته خوشیه.
- بی خاصیت ظاهرش خوشیه. کاش می گفتی داری چه قبرستونی میری منم می اومدم.
- بیا. الان که راه بیفتی یک ساعت دیگه اینجایی...
#نرجس_شكوريان_فرد
#سو_من_سه
.
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 --٭٭٭٭٭
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩#حیاتنا_الحسین
🔹یک بیمار فلج کامل با دستگاه ساخت ایران به پیادهروی اربعین رفت.
💠جامعهفعالانمردمیاربعین